اسرار حج از زبان امام سجاد علیه السلام بعضی از روایات که ناظرِ به اسرار حجّ است،(1) گرچه از حیث سند قابل تأمّل و دقت می باشد و جای تحقیق بیشتری دارد، لیکن متن آنها بسیار قوی است. کسانی که احادیث را با متون آنها می شناسند، این گونه از احادیث را هم معتبر می دانند. علی بن الحسین، امام سجاد ـ سلام الله علیه ـ بعد از سفر حجّ، شبلی را دیدند و فرمودند: چه می کنی؟ عرض کرد: از حج برمی گردم. فرمـود: آیا آنگـاه که به میقـات رفتی و لبـاس دوختـه را از تـن درآوردی و لباس احـرام را در بر نمـودی و سپس و غسـل احـرام را انجـام دادی؟ عرض کرد: آری. فرمود: این که لباس دوخته را از بَر گرفتی، آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردی که از لباس معصیت بیرون بیایی؟ عرض کرد: نه. فرمود: وقتی لباس احرام را در بر کردی در این قصد بودی که جامه طاعت در بر می کنی؟ عرض کرد: نه. فرمود: وقتی غسل احرام انجام دادی، آیا قصد کردی که خود را از گناهان شستشو می کنی؟ عرض کرد: نه، من فقط لباس مخیط و دوخته را بیرون آوردم و لباس احرام را در بَر کردم و وقوف نمودم. و نیت کردم همان چیزهایی را که دیگران انجام می دهند. فرمود: پس تو احرام نبسته ای! احرام یک دستور ظاهری دارد که همه آن را انجام می دهند و یک دستور باطنی و سرّی دارد که تنها اهل سیر و سلوک و کسانی که به اسرار حجّ آگاهند، به آن توجه دارند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ مستدرک الوسائل، ج10، ص166، روایت شبلی. در احیاءالعلوم غزالی آمده است: کسی شبلی را به خواب دید و از او پرسید: پروردگار با تو چه کرد؟ شبلی پاسخ داد: آن سان مرا به حساب گرفت که سخت نومید شدم و آن هنگام مرا در بخشایش غرقه ساخت.
اینجا از خدا غیرِ خدا طلبیدن خطاست وقتی امام سجاد ـ سلام الله علیه ـ به مکّه مشرف شد، به عرض ایشان رساندند: والی مدینه که باغ شما را به ستم گرفت شکایت او را به عبدالملک خلیفه وقت برسانید، چون عبدالملک در این سال به مکّه آمده است. حضرت فرمود: من در کنار کعبه، از صاحب این خانه دنیا نمی خواهم چه رسد که به غیر خدا پناه ببرم و مسائل دنیا را در این جا مطرح کنم! این جا جای نیایشی است که انسان را با محبوب حقیقی آشنا کند. بدا به حال کسی که در کنار کعبه، از صاحب کعبه غیر از محبوب حقیقی را طلب کند! امام سجاد ـ علیه السلام ـ در عرفات دید سائلی به تکدّی پرداخته، گریه می کند. حضرت فرمود: اگر تمام دنیا دستِ این مرد بود و از دست او گرفته می شد، حق نداشت امروز در این سرزمین برای آن اشک بریزد! این جا از خدا غیر خدا را طلبیدن، ضرر کردن است. به تعبیر استاد بزرگوار، حکیم متألّه، مرحوم الهی قمشه ای ـ قدس الله سرّه الشریف ـ : حجرالأسود خالِ لب لعل است و این خال را ببوس تا به محبوبت برسی. بوسی حَجَر خالِ لب لعل نگاران.(1) زائر با یمین خدا بیعت می کند و حجرالأسود را تنزل دست پروردگار می داند; چه این که کعبه را تنزّل بیت معمور و عرش خدا می داند و طواف خود را تنزّل طواف فرشتگان می شمارد. و سرانجام خود را فرشته ای متوسط می یابد و آثار فرشتگی را در خود مشاهده می کند. وقتی به سرزمین عرفات می رسد، دعاهای خاصّ عرفه را همانند امام سجّاد و سالار شهیدان، سیدالشهدا ـ علیهماالسلام ـ می خواند. امّا زمزم، رسول الله ـ صلّی الله علیه وآله وسلم ـ آن قدر به آب زمزم علاقه داشت که استهداء می کرد و می فرمود: شما که از مکه به مدینه می آیید، برای من آب زمزم سوغات بیاورید.(2) این آب در اثر نیایش آن مادر جوشید. وقتی هاجر به ابراهیم خلیل عرض کرد من و این کودک نوزاد را در این سرزمین لم یزرع به که می سپاری (اِلی مَن تَدَعُنا) فرمود: به صاحب این سرزمین (اِلی ربّ هذه البنیة)(3) این گفتن همان و آرامش قلب مادر همان. وقتی کودک تشنه شد، مادر به دنبال آب، هفت بار از سینه صفا به مروه و از بالای مروه به صفا رفت و آمد. ناگهان دید که زیر پای کودک نوزاد چشمه ای جوشیده است که همچنان هزاران قرن است می جوشد! چه با برکت است زمزم! بدا به حال کسی که با آب زمزم وضو بگیرد، در کنار کعبه طواف کند و از خدا غیر خدا بخواهد و نورانی نشود! امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «نور الحق لا یزال علی الحاج ما لم یذنب. (4) «حاجی تا زمانی که آلوده به گناه نشود، نور خدا در او هست و زایل نمی شود. این عالی ترین بها به حج و زیارت است. این عمل نور است. خوشا به حال کسی که این نور را در آن جا ببیند و در جان خود پیاده کند. وقتی انسان از کعبه و از سفر بیت الله باز می گردد باید طواف وداع انجام دهد و با خدا گفتگو کند. روایت شده که امام هشتم ـ علیه السلام ـ آنگاه که می خواست کعبه، این بنای توحید را وداع کند، به خدا عرض می کرد: «اِنّی انقلبُ علی أن لا اله الاّ أنت (5) «خدایا! من از کنار خانه تو با توحید بازمی گردم و بر این اعتقادم که پروردگاری جز تو نیست زائر باید بگوید: خدایا! من موحّد از اینجا می روم و نه تنها معتقدم که در عالم خدایی هست که این ضعیف ترین درجه توحید است بلکه آنچنان موحّدم که تمام کارها را فانی در کار تو و تمام اوصاف را فانی در وصف تو و بالأخره تمام ذوات را فانی در ذات تو می بینم (انّی انقلب علی أن لا اله الاّ أنت.) پی نوشت ها: 1 ـ دیوان الهی قمشه ای. 2 ـ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص135 3 ـ فروع کافی، ج4، ص201 4 ـ فروع کافی، ج4، ص253; ثواب الاعمال صدوق، ص74 5 ـ وافی، باب دخول الکعبه. منبع: عرفان حج /آیت الله جوادی آملی لینک
اسم آن بزرگوار علی و کنیة او ابوالحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. در یازده ذی العقدة سال 148هجری به دنیا آمد و در سال 203 هجری در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسی مسموم و شهید شد. مدّت امامت آن بزرگوار بیست سال بود که تقریباً هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجی انام و معلّم علما و مروّج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبراً به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سرانجام به دست مأمون شهید شد. مقام علمی حضرت رضا (ع) از متون اسلامی می توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوی الله، واسطة فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهی و خزینة علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه های مختلف در مجلس مأمون، مقام علمی آن حضرت را آشکار می کند چنانکه بارها مأمون می گفت: ما اعلم احداً افضل من هذا الرّجل علی وجه الارض. هیچ کس را در روی زمین داناتر از حضرت رضا نمی دانم. فرید وجدی در دایرة المعارف خود، در ذیل کلمة رضا می گوید: «مأمون سی و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایقترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولا یتعهدی را به او واگذار نماید. همة آن سی و سه هزار نفر در علی بن موسی الرضا اتفاق نمودند.» مقام عبودیّت حضرت رضا (ع) در این باب از حضرت رضا (ع) مطلبی نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن می کند. آن حضرت به دعبل خزاعی شاعر معروف عبایی داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبی هزار رکعت نماز خوانده شده است.» آنان که حضرت رضا (ع) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زاری و تهجّد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند. تواضع حضرت رضا (ع)
معنای «ناصبی» فیروز آبادی گوید: «النواصب والناصبیّةُ و اهلُ النصب: المتدیّنون ببغْضة علیّ رضی الله عنه، لانّهم نصبوا له، أی عادوه».(1) یعنی ناصبی و اهل نصب آنانند که دشمنی حضرت علی(علیه السلام) را جزء دین خود قرار داده اند، و آنان اهل نصب با آن حضرت اند یعنی با او دشمنی دارند. طریحی نیز گوید: «نصب یعنی دشمنی، و وقتی گفته می شود: «نصب لفلان نصباً» که با او دشمنی نموده باشد، و ناصبی نیز به همین معنا است و او کسی است که تظاهر به دشمنی با اهل بیت یا با شیعیان آنان، چون پیروان اهل بیت هستند می نماید. و پس از نقل سخنان فیروزآبادی گوید: برخی از فضلا گویند: در معنی ناصبی اختلاف است، بعضی گویند: هرکس که دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام)نماید ناصبی است. و بعضی گویند هرکس دشمنی با شیعیان آنان کند، و برخی روایات نیز همین معنی دوم را تایید کرده است».(2) طریحی ابتدا خودش فرمود: کسی که با شیعیان از آن جهت که پیرو اهل بیت هستند دشمنی کند ناصبی می باشد و سپس همین معنا را از برخی ـ که نام آنان را ذکر نکرده است ـ نقل نموده و می گوید روایات شاهد همین معنا است. و اما معنی اصطلاحی «ناصبی» مرحوم ابن ادریس فرموده است: «کسی که جنگ در برابر مسلمانان به پا می کند ناصبی است».(3) و فاضل مقداد فرموده است: «ناصبی به پنج معنا به کار می رود: خوارجی که عیب به امیرالمؤمنین(علیه السلام)می گیرند، کسی که به یکی از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) چیزی که موجب سقوط عدالت است نسبت می دهد. کسی که وقتی فضیلتی از آنان را می شنود انکار می کند. کسی که معتقد به فضیلت غیر حضرت علی(علیه السلام)بر آن حضرت است. کسی که با آن که می داند نصّ بر حضرت علی(علیه السلام)وجود دارد آن را انکار می کند».(4) و در روایت صحیحه ای آمده است: «ناصبی کسی نیست که دشمنی با ما اهل بیت نماید، زیرا تو نمی توانی کسی را بیابی که بگوید من پیامبر و خاندان او را دشمنی میورزم، بلکه ناصبی کسی است که خود را در مقام دشمنی شما قرار دهد در حالی که می داند شما ولایت ما را داشته و شیعه ما هستید».(5) و در روایت دیگری آمده است که: «شخصی از امام هفتم(علیه السلام) سوال نمود چه کسی ناصبی است و آیا برای شناخت ناصبی و امتحان او بیش از این لازم است که اوجبت و طاغوت را مقدم داشته و عقیده به امامت آنان داشته باشد؟ پس در پاسخ آمد: هرکس چنین عقیده ای داشته باشد ناصبی است». برای مطالعه بیشتر اینجا را کلیککنید پی نوشت ها -------- 1 . سوره انشراح، آیه 7. 2 . ر.ک: «الکشاف»، ج 4، ص 772. 3 . «السرائر»، ج 3، ص 607. 4 . عبارت فوق را در «التنقیح الرائع» و «نضد القواعد الفقهیه» نیافتم، ولی صاحب جواهر از ایشان نقل کرده است. ر.ک: «جوهر الکلام»، ج 6، ص 66. 5 . «علل الشرایع»، ج 2، ص 289; «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» ص 187; «بحارالانوار»، ج 72، ص 131، ب 101; «وسائل الشیعه»، ج 3، ص 339، ب 2، ابواب مایجب فیه الخمس، ج 3; «مجمع البحرین»، ج 2، ص 174. 6 . «مستطرفات السرائر»، ص 150; «بحارالانوار»، ج 72، ص 135، ح 8; «وسائل الشیعه»، ج 3، ص 339; «جواهر الکلام»، ج 6، ص 64.