تیترآنلاین - امروز در جوامع مختلف، طلاق و فروپاشی خانواده به یکی از معضلات اجتماعی تبدیل شده است. قانونگذاران، حقوقدانان، روانشناسان، جامعهشناسان و... هر کدام با روش خود سعی میکنند بنیان ازدواجها را استوارتر و پایدارتر و خللناپذیرتر سازند. اما آمارها نشان میدهد که سال به سال آمار طلاق رشد فزایندهای پیدا میکند.
اسلام نه تنها با طلاق و جدایی زن و شوهر مبارزه کرده است و آن را مبغوض خداوند میداند بلکه با علتهای طلاق و آنچه که زمینه پیدایش آن میباشد، مبارزه نموده است. هر چند از سوی دیگر طلاق را تجویز نموده و آن را راهی برای نجات زن یا مرد از ازدواجهای ناموفق قرار داده است.
اگر به هر دلیلی ازدواج میان زن و مرد ناموفق بود و کانون گرم خانواده به سردی گرایید، اسلام خانه را برای زن و مرد زندان ابد قرار نداده، بلکه اگر با همه سفارش و توصیه برای شکیبایی و تحمل زندگی، برای زن و مرد زیر یک سقف زندگی کردن تلخشد اسلام راه گریز و چارهای برای این مشکل مقرر کرده است. شهید مطهری با اشاره به این که از نظر طبیعی انجام طلاق تابع قانون خاصی است که طبیعت به وجود آورده است، تصریح میکند: «وقتی طبیعت پایه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلی قرار داده نه بر همکاری و رفاقت... پیمانی که اساسش محبت و یگانگی است نه بر همکاری و رفاقت قابل اجبار و الزام.
با زور و اجبار قانونی میتوان دو نفر را ملزم ساخت که با یکدیگر همکاری کنند و پیمان همکاری خود را براساس عدالت محترم بشمارند و سالیان دراز به همکاری خود ادامه دهند اما ممکن نیست با زور و اجبار قانونی دو نفر را وادار کرد که یکدیگر را دوست داشته باشند؛ نسبت به هم صمیمیت داشته باشند؛ برای یکدیگر فداکاری کنند. هرکدام از آنها سعادت دیگری را سعادت خود بداند.» (48)
اسلام به رغم به رسمیت شناختن طلاق در مواقع ضروری، موانع و تشریفاتی در اجرای طلاق در نظر گرفته است که برای کاهش طلاق و احیا و استحکام نهاد خانواده مؤثرتر است. در عمل چه بسا شرایط و مقررات موجب انصراف از طلاق میشود. شرایط و تشریفات را در محل خود بررسی میکنیم.
رسول خدا به مردی رسید و از او پرسید: با زنت چه کردی؟ گفت: طلاق دادم. فرمود: آیا کار بدی از او دیدی؟ گفت: نه. از او کار بدی ندیدم. مدتی گذشت و آن مرد باردیگر ازدواج نمود. پیامبر (ص) از او پرسید: زن دیگر گرفتی؟ گفت: بلی. پس از مدتی باز از او پرسید: با این زن چه کردی؟ گفت: طلاق دادم. فرمود: کار بدی از او دیدی؟ گفت: نه کار بدی ندیدم.
این قضیه گذشت و آن مرد بار سوم ازدواج کرد. پیغمبر اکرم (ص) از او پرسید: باز زن گرفتی؟ گفت: بلی یا رسولالله. مدتی گذشت و پیغمبر (ص) باز از او پرسید: با این زن چه کردی؟ گفت: او را هم طلاق دادم. فرمود: بدی از او دیدی؟ گفت: نه. رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند دشمن میدارد و لعنت میکند مردی را که دلش میخواهد مرتب زن عوض کند و زنی را که دلش میخواهد مرتب شوهر عوض کند. (49)
حضرت محمد (ص) با تمام توان کوشید ارزشهای والای اسلام را در لایههای مختلف ارائه دهد و اهداف کلی و نظام مطلوب را به صورت برنامههای جزئی و کاربردی به جامعه عرضه نماید:
1) آزادی زن در انتخاب همسر
آزادی زن در انتخاب شریک زندگی (که در حقوق و فقه از آن به قصد و رضای زن در عقد تعبیر میشود) از مهمترین اصلاحات صورت گرفته در زمینه حقوق و هویت زنان است که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد قصد و رضا (که از آن به اراده طرفین تعبیر میشود) از ارکان هر عقد ازجمله نکاح است. در زمان جاهلیت و در بعضی جوامع سنتی رضایت و قصد زنان برای بستن پیمان ازدواج لحاظ نمیشود. پدر و برادر و سایر افراد در مورد ازدواج زنان تصمیم میگرفتند و به خواست و اراده زنان هیچ توجه نمیشد. شهید مطهری حدیثی از حضرت محمد(ص) را در ضمن گفتوگو آوردهاند که نقل میکنیم:
دخترک نگران و هراسان آمد نزد رسول اکرم:
- یا رسول الله، از دست این پدر...
-... مگر پدرت با تو چه کرده است؟
- برادرزادهای دارد و بدون آن که قبلاً نظر مرا بخواهد مرا به عقد او درآورده است.
- حالا که او این کار را کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسر عمویت باش!
- یا رسول الله، من پسرعمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسی بشوم که دوستش ندارم؟
- اگر او را دوست نداری، هیچ. اختیار با خودت، برو هرکس را که خودت دوست داری به شوهری انتخاب کن!
- اتفاقاً او را خیلی دوست دارم و جز او کس دیگری را دوست ندارم و زن کسی غیر از او نخواهم شد. اما چون پدرم بدون آن که نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، عمداً آمدم با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمی که میخواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان میخواهد شوهر دهند.» (50)
روایت فوق که از ابن عباس نقل شده و در منابع اهل سنت وارد شده، (51) مورد توجه و استناد فقیهان شیعه نیز قرار گرفته است. (52)
وقتی خنساء دختر خذام ابن خالد انصاری پیش پیغمبر میآید و از این که پدرش در امر ازدواج وی با او مشورت نکرده و وی را به عقد کسی که او را دوست ندارد درآورده است، حضرت فرمود: «امرک بیدک؛ اختیارت با خودت هست.»(53)
نظیر این روایت در منابع حدیثی مکرر آمده است. حضرت محمد (ص) به صورت مطلق فرمود:
«لا تنکحوا النساء حتی تستأمروهنّ فإذا سکتن فهو اذنهن؛(54) زنان را پیش از اینکه با خودشان رایزنی کنید شوهر ندهید. هرگاه از آنان در مورد خواستگارانشان نظر خواستید و سکوت کردند، سکوت علامت رضایت است.»
سیره عملی پیامبر بر این استوار بود که رضایت دختر شرط صحت عقد است. در تاریخ بر این نکته تصریح شده است که قبل از حضرت علی(ع) چند تن از بزرگان صحابه به خواستگاری حضرت فاطمه(س) رفتند ولی هر بار که پیامبر نظر حضرت زهرا را جویا شد، وی نپذیرفت. اما وقتی حضرت علی به خواستگاری آمد حضرت محمد(ص) فرمود: علی، پیش از تو کسانی به خواستگاری او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وی چه میگوید.
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: علی تو را از من خواستگاری کرده است. تو پیوند او را با ما و پیشینه او را در اسلام میدانی و از فضیلت او آگاهی. زهرا(س) بیآنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند. پیغمبر چون آثار خشنودی را دید گفت: الله اکبر، خاموشی او علامت رضاست.(55)
به این ترتیب رضایت زن برای ازدواج و ابراز آن از مسلمات سیره نبوی است. هرچند اظهار و اعلام رضایت با سکوت نیز پذیرفته است. لحاظ رضایت زن هم برای اعراب جاهلی (که زنان را به ارث میبردند و گاهی نیز میربودند)، کار سادهای نبود، همچنان که اکنون در برخی جوامع اسلامی (که اسیر سنتهای قبیلهای هستند) به رضایت دختر چندان اهمیت نمیدهند. متأسفانه برخی افراد ناآگاه و مغرض این رسوم غلط مسلمانان را به اسلام و پیغمبر روشناندیش منتسب مینمایند!
ب) داشتن حق مالکیت
زن از دید اسلام دارای استقلال مالی است. در صورتی که پیش از قرن بیستم در حقوق اروپا زن در برابر شوهر استقلال مالی نداشت. مهر و نفقه از آثار نکاح است و اساساً عقد نکاح یک عقد معوض نیست تا مبادله و معاوضهای در کار باشد.
به این معنا که اسلام در تنظیم روابط زن و شوهر در نهاد خانواده در برابر تکالیفی که برعهده زن نهاد، حقوقی نیز برای وی قائل شد. به این معنا که بار اقتصادی خانواده و تأمین هزینههای خانواده را برعهده شوهر گذاشت.
منبع: باشگاه اندیشه
پینوشتها:
48- نظام حقوق زن در اسلام، ص313/ 314.
49- الفروع من الکافی، ج6، ص54.
50- نظام حقوق زن در اسلام، ص87 و 88.
51- سنن ابن ماجه، 1/603، ش 1875.
52- جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1981، 29/177.
53- الاصابه فی تمییز الصحابه، احمد بن علی بن حجر بن العسقلانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415، 1995، 108.
54- المستدرک، 2/167.
مرجع : باشگاه اندیشه
دلایل شرط اذن پدر در ازدواج دختر
«دختر نگران و هراسان نزد رسول اکرم(ص) آمد و گفت: یا رسول ا... از دست این پدر... پیامبر(ص) فرمود: مگر پدرت با تو چه رفتاری داشته است؟ دخترک گفت: برادرزاده ای دارد و بدون آن که قبلا نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است. پیامبر(ص) فرمود: حالا که چنین کرده است، تو هم مخالفت نکن و زن پسرعمویت باش.
به پیامبر(ص) عرض کرد: یا رسول ا... من پسرعمویم را دوست ندارم چگونه همسر کسی بشوم که دوستش ندارم؟
پیامبر فرمود: اگر او را دوست نداری هرکس را دوست داری به شوهری انتخاب کن. دختر گفت: اتفاقا او را خیلی دوست دارم و جز او کسی دیگر را دوست ندارم و زن کسی غیر از او نخواهم شد اما چون پدرم بدون آن که نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، عمدا آمدم با شما سوال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند سر خود هر تصمیمی که می خواهند بگیرند و دختران را به هرکس که دل خودشان می خواهد، شوهر دهند.»
این ترجمه روان و ساده روایتی بود که شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام آن را نقل کرده و صاحب جواهر نیز در «جواهرالکلام» آن را از اهل سنت روایت کرده است. (جواهر ج29ص177)
با وجود این که از نظر اسلام دختر بالغ و رشید همانند پسر بالغ و رشید در مسائل مالی و اقتصادی استقلال دارد و فقهای شیعه براین امر تصریح کرده اند، اما درمسئله ازدواج و انتخاب همسر از گذشته این بحث مطرح بوده است که آیا در ازدواج دوشیزه بالغ و رشید، اذن پدر یا جد پدری شرط است یا نه؛ به بیان دیگر آیا دختر دوشیزه ای که برای اول بار می خواهد ازدواج کند، می تواند بدون اجازه پدر یا جد پدری ازدواج کند یا این که درستی عقد ازدواج او منوط به اجازه یکی از آن دو است؟
البته فرض مسئله در جایی است که پدر یا جد پدری زنده باشند و دسترسی به آنان نیز ممکن باشد و بدون دلیل مانع ازدواج دختر خود با هم کفو نشوید.
اما در صورتی که یکی از این شرایط مفقود باشد، شکی نیست که رضایت و اذن خود دختر در امر ازدواج کفایت می کند و از نظر فقه اسلام نیازی به کسب اجازه از مادر یا برادر بزرگ تر و یا دیگر اقوام و خویشان نیست. از طرف دیگر در هیچ حالتی پدر یا جد پدری نمی تواند بدون رضایت دختر او را شوهر دهد و حتی فقهایی که اذن پدر را لازم می دانند، رضایت دختر را نیز ضروری می شمارند.
لزوم کسب اجازه در عقد ازدواج دختر بالغ و رشید در فقه شیعه مورد اختلاف بوده و روایاتی نیز درباره هر دو نظر وارد شده است. این بحث در کتاب های فقهی تحت عنوان «اولیای عقد» مطرح می شود و در ذیل آن فروعات و فرضیات مختلف مسئله مورد بررسی قرار می گیرد.
صاحب جوهر در جلد 29 جواهرالکلام صفحه 174 می نویسد: «فهل تثبت ولایتهما علی البکر الرشیده؟ فیه روایات اظهرها سقوط الولایة عنها و ثبوت الولایة لنفسها» آیا ولایت پدر و جد پدری بر دوشیزه رشیده ثابت است یا نه؟ در این باره روایات مختلف است. ظاهرتر آن است که ولایت آن دو بر دختر ساقط است و او بر امر ازدواج اختیار و استقلال تام دارد.
با این حال بسیاری از فقهای معاصر و امروز اجازه پدر یا جد پدری را در ازدواج دختر بالغ و رشید شرط دانسته اند و برخی به آن فتوا داده و برخی احتیاط واجب گفته اند.
امام خمینی(ره) در تحریرالوسیله می فرماید: احتیاط در استیذان از هر دو است. آیت ا... خویی(ره) هم اجازه را احتیاط واجب دانسته است.
آیت ا... سیستانی نیز گفته است: رشیده باکره که متصدی امور زندگانی خود نباشد، باید از پدر یا جد پدری اجازه بگیرد بلکه بنابر احتیاط واجب اگر خود متصدی زندگانی خویش باشد نیز باید اجازه بگیرد.
آیت ا... مکارم شیرازی هم پیشتر نوشته است: احتیاط آن است که با اجازه پدر یا جد پدری ازدواج کند. فقهای دیگر نیز بر کسب اجازه از پدر یا جد پدری به صورت احتیاط واجب یا فتوا نظر داده اند.
فلسفه اذن پدر
برخی از گذشته به این فتوا ایراد گرفته و از آن چنین استنباط کرده اند که ولایت پدر بر دختر بالغ و رشید و لزوم کسب اجازه در ازدواج از او، به معنای ناقص دانستن و قاصر شمردن زن است.
شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام به این نکته پرداخته و نوشته است: فلسفه این که دوشیزگان لازم است -یا حداقل خوب است- بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند، ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعی کمتر از مرد به حساب آمده است، اگر به این خاطر بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه ای که بیوه 16 ساله نیاز به موافقت پدر ندارد اما دوشیزه 18 ساله نیاز به موافقت دارد؟ به علاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره کار خودش قاصر است، چرا اسلام به دختر بالغ و رشید استقلال اقتصادی داده و معاملات چندصدمیلیونی او را صحیح و بی نیاز از موافقت پدر یا برادر یا شوهر دانسته است.
استاد مطهری در ادامه دلیل این امر را به روان شناسی زن و مرد مربوط دانسته است.
به نظر ایشان حس شکارچی گری مرد از یک طرف و خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر اذن پدر را به منزله احتیاط و مراقبتی قرار داده است که قانون برای حفظ دختر ازدواج نکرده در نظر گرفته است و چنین احتیاط و مراقبتی با اصل آزادی انسان ها منافات ندارد.
علامه فضل ا... هم در کتاب «اسلام، زن و جستاری تازه» در این باره می نویسد: اگر برخی از فقیهان اذن پدر را در ازدواج دختر باکره لازم می دانند، این اذن از باب ولایت نیست بلکه یک مسئله تعبدی می باشد که برخاسته از مصلحت خود دختر است تا مبادا به سبب ناپختگی در شرایط سخت و ناگوار گرفتار آید. (ص66)
برپایه برخی روایات و نیز کلمات فقها باید گفت، ازدواج امری است که حیثیت خانوادگی و اجتماعی پدر و مادر و خویشان نزدیک هم در گرو آن است و یک حق شخصی صرف به حساب نمی آید؛ از این رو طبیعی است که خانواده در انتخاب همسر به ویژه برای دختران حساسیت داشته باشند و ملاحظات خانوادگی را در نظر گیرند. علاوه بر این آن چه اسلام گفته است، ملاحظات حقوقی و قانونی است ولی ملاحظات اخلاقی مانند احترام به پدر و مادر و حتی اقوام نزدیک در امر ازدواج سنت پسندیده ای است که موجب استحکام ودوام خانواده می شود و نوعی صله رحم و همبستگی خویشاوندی به شمار می آید.
قانون مدنی چه می گوید
قانون مدنی نظر فقهایی را که اذن پدر را شرط می دانند، اخذ کرده است. در ماده 1043 قانون مدنی آمده است: «نکاح دختر باکره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آن ها قرار داده شده است، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.»
منبع: روزنامه - خراسان
چرا دختر باکره در ازدواج خود نیاز به اجازه پدر و یا جد پدری دارد ؟
پاسخ : به تصور برخی ، قوانین جمهوری اسلامی ایران به پدر اجازه می دهد تا بدون در نظر گرفتن علایق و تمایلات دختر خود ، هر گونه که خود تشخیص می دهد در مورد ازدواج و زندگی آینده او تصمیم گیری نماید و مطابق قانون ، دختر در این زمینه دارای هیچ حقی نمی باشد .
برخی دیگر این گونه بیان نموده اند که این قانون صرفا از باب احترام به پدر است و لذا این سووال را مطرح می نماید که چگونه است که پسران ملزم به رعایت چنین احترامی نسبت به پدر خویش نشده اند و یا اینکه چرا احترام به مادر در این مسئله رعایت نشده است .
در جواب سوالات فوق ، ذکر نکات ذیل ضروری است ؛
1- رضایت دختر از شروط لازم برای ازدواج بوده و بدون آن عقد صحیح نمی باشد .
در ماده 1070 قانون مدنی ، صریحا به این مطلب اشاره گردیده است " رضای زوجین شرط نفوذ عقد است " به این ترتیب اگر دختری وادار به ازدواج گردد ، در صورتی که هیچ رضایتی به آن نداشته باشد ، چنین عقدی به لحاظ شرعی و قانونی باطل است و اگر دختر بدون رضایت به عقد ازدواج پسری درآید ، این دو زن و شوهر محسوب نمی شوند مگر آنکه دختر بعد از عقد ، به این ازدواج راضی شود که در این صورت عقد نافذ گردیده و نیاز به خواندن عقد جدید نمی باشد .
2- مخالفت پدر با ازدواج دختر می بایست دلیل موجه داشته باشد .
مطابق ماده 1043 قانون مدنی " هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند ، اجازه او ساقط و در این صورت دختر با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح که بین آنها قرار داده شده ، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید " .
بنابراین پدر و یا جد پدری نمی توانند به بهانه های واهی و غیر موجه از ازدواج دختر ممانعت نمایند و در صورت بروز چنین حالتی ، دختر با مراجعه به دادگاه می تواند برای ازدواج بدون اذن پدر و جد پدری و با اجازه از دادگاه اقدام نماید .
بنابراین پدر و یا جد پدری نمی تواند به بهانه های واهی و غیر موجه از ازدواج دختر ممانعت نمایند و در صورت بروز چنین حالتی ، دختر با مراجعه به دادگاه می تواند برای ازدواج بدون اذن پدر و جد پدری و با اجازه از دادگاه اقدام نماید .
به این ترتیب شرط اذن پدر در ازدواج دختر ، منافع و مصالح دختر نبوده و بلکه از باب فوایدی که داشته ، مد نظر قانون و شرع قرار گرفته است .
در توضیح این مطلب باید گفت : پدر و مادر دلسوزترین افراد نسبت به فرزندان هستند و پدر فرد دلسوزی است که هم جنس فردی است که خواهان ازدواج با دختر می باشد .
بنابراین از طرفی پدران عموما به دلیل علاقه شدید به فرزند مصالح دخترانشان را مدنظر قرار می دهند و از سویی دیگر چون مرد هستند مردان را بهتر می شناسند لذا در ازدواج دختر باکره ای که تجربه زندگی مشترک با یک مرد را نداشته است مشورت و خرد پدری دلسوز ، ضمیمه احساسات دختر می گردد .
با توجه به آن تفاوت های میان پسران و دختران و آنچه که عموما در جامعه شاهد آن می باشیم دختران در برخورد با جنس مخالف ، با بار احساسی و عاطفی قوی تری برخورد نموده و با عشق و علاقه و حتی در مواردی ، عجولانه وارد زندگی مشترک گردند در حالی که پسران ضمن توجه به احساسات ، با سنجش عقلایی ، اولویت را به منافع خویش داده و علاقه به زندگی مشترک ، آنها را از حساب و کتاب باز نمی دارد .
طبیعی است که با چنین وضعیتی و با توجه به آسیب پذیری بیشتری که یک دختر در صورت عدم موفقیت در ازدواج برایش حاصل می گردد ، قانون سعی نموده است دختر را در امر ازدواج و تصمیم گیری یاری نماید .
بنابراین اذن پدر در ازدواج دختر صرفا از باب احترام به پدر نمی باشد چرا که مطابق شرع ، احترام پدر و مادر در کنار یکدیگر واجب گردیده و جلب رضایت ایشان مستحب و ارزشمند است و این مسئله را پسران نیز می بایست رعایت نمایند .
پس می توان گفت رضایت و اجازه پدر نوعی حمایت از دختر در تصمیم گیری برای زندگی آینده اش می باشد و دایر مدار مصالح دختر بوده و با مراعات شرایطی است که در نکات فوق به آنها اشاره گردید .
با این وجود ، لزوم اذن پدر در ازدواج دختر باکره ای که به سن رشد رسیده است ، در میان فقها مورد اختلاف است و برخی فقها ، ازدواج دختر رشیده را منوط به اذن و اجازه پدر و یا جد پدری وی نمی دانند ، لذا در صورت مصلحت و نیاز جامعه امکان تغییر این قانون بر اساس مبانی فقهی وجود دارد .
هر چند که هم اکنون چنین نیازی احساس نمی شود و آمار بالای طلاق در ازدواج های خیابانی یا عشق های آتشین آغازین ضرورت تداوم این قانون را مشخص می سازد توجه به این نکته نیز جالب است که در قوانین برخی از کشور های غیر اسلامی نیز به ویژه در مواردی که سن زوجین بالا نیست رضایت والدین اخذ می شود .
منبع:
http://www.aifci.com/article-print-814.html
چرا در ازدواج دختر، اذن پدر شرط است ولی نظر مادر شرط نیست؟ و چرا در ازدواج پسر اذن پدر جایز نیست؟
طرح سوال :
بدیهی است که خانواده، هسته اصلی جوامع بزرگ بشری است، و معلوم است اولین قدمی که آدمی از حالت انفرادی به حالت اشتراک و اجتماعی بر میدارد، "زناشویی" یا انعقاد قرار زندگی مشترک با همسری است. و شبهه ای نیست که اگر این پایه و هسته مرکزی اجتماع، بر شالوده و قوانین و سنتهای درستی برقرار و استوار باشد، تأثیری مستقیم در بهبود وضع خانواده و در نتیجه اجتماع دارد، و اگر نباشد، جامعه و خانواده گرفتار انواع مختلف انحرافات و کجیها و سقوطها خواهند گردید.
اسلام، نه تنها شخصیت زن را در مورد مالکیت محقق نموده، بلکه در همه جا - به ویژه در حساسترین و مهمترین مسائل مربوط به زندگی او نیز که امر زناشویی باشد - استقلال نظر و آزادی اراده و شخصیت زن را تثبیت فرمود و رضایت او را یکی از دو رکن اساسی ازدواج قرار داد، تا هر کسی را میل و رغبت دارد و احساس رضایت در زندگی با او میکند، به اراده خود - نه با اکراه و اجبار - عقد زناشویی با او منعقد سازد. و به عبارت دیگر: ازدواج، قرارداد دوطرفهای است که یک طرفش زن و طرف دیگر، مرد است، و در این قرارداد، رضایت و امضای هر دو طرف، رکن اساسی کار است.
اما اینکه با بیان فوق چگونه میتوان بین ولایت پدر در ازدواج دختر و آزادی او جمع کرد؛ به این صورت است که: این مسأله مورد اتفاق تمام فقهای اسلامی است که: پدر و جدّ پدری و نوّاب و قائممقام آنها در مورد امر زناشویی و معاملات و سایر امور مشابه بر فرزندان نابالغ خود، اعم از دختر و پسر و آنهایی که فاقد رشد عقلی هستند، ولایت دارند. یعنی بدون اذن و اجازه یا امضاء "ولی" معاملات و عقدهای آنها خالی از اعتبار و محکوم به بطلان است.
فلسفه تشریع ولایت پدر بر فرزند
فلسفه تشریع "ولایت" نیز بر همه واضح است که به خاطر "تأمین منافع" نامبردگان است. ولی بحث در این است که: آیا این "ولایت" پس از بلوغ فرزندان، یا رفع جنون و سفاهت هنوز ادامه دارد؟
گروهی از فقهای ما معتقدند: شعاع و نفوذ "ولایت" پدر تا هنگامی است که فرزندان در حال قبل از بلوغ یا در حال سفاهت و جنون باشند، و همین که این موانع برطرف گردید، "ولایت" نیز منتفی میشود و فرزندان اعم از دختر و پسر، پس از رفع موانع خود مسؤل مقدرات زندگی خود بوده در کلیه امور از معاملات و زناشویی و غیر آن، استقلال نظر دارند و نیازی به اجازه و تنفیذ "ولی" نمیباشد. گرچه برخی احتیاط را در اجازه میدانند.[1]
ولی برخی دیگر از فقها[2] عقیده دارند: با توجه به "احادیث خاصه"[3] و "جمیع بین روایات"[4] دانسته میشود که جلب رضایت و موافقت پدر نیز در ازدواج دختر "باکره"، او هر چند به سن بلوغ رسیده و "رشد عقلی" نیز داشته باشد، ضروری و واجب است. و برخی در همین فرض حکم به احتیاط اجازه پدر داده اند[5] همانگونه که قبلاً اشاره شد.
یعنی همان طوری که رضایت و موافقت دختر شرط است، رضایت و اجازه پدر نیز شرط است. بنابراین، در این مورد خاص هنوز اثر و شعاع "ولایت" منقطع نشده است. البته لزوم تحصیل رضایت پدر نیز به عقیده این دسته از فقهاء تنها در مورد ازدواج اول دختر (باکره) است نه در ازدواجهای بعدی او. و بعضیها[6] هم بر این عقیده اند که اگر برای دختر، همسر "کفو" و همشأن وی به خواستگاری آید و از شرایط حسن خلق و ایمان برخوردار باشد و پدر بدون وجه شرعی مخالفت کند و برای دختر خوف حاصل شود که اگر در مورد مذکور ازدواج صورت نپذیرد، کفوی برایش پیدا نشود، در این صورت اذن پدر شرط نیست.
حکمت تشریع اذن پدر نسبت به ازدواج دختر
اما حکمت تشریع این حکم: به نظر میرسد یکی از حکمتهای شرط اذن پدر نسبت به ازدواج دختر باکره، مسأله غلبه احساسات و حدّت و تندی در دختر است. این مسأله در آغاز عمر، به خصوص در دریای متلاطم افکار سراسر رؤیای یک دختر کمتجربه و شوهرندیده (که همواره در کام خود تخیلات شاعرانه دارد و چه بسا تلخیها را شیرین و انحرافات را راست و درست میبیند) نیازمند به یک لنگر یا چشم زشت و زیبا دیده و مجرّب است که در عین حال دلسوز و مهربان بوده، این احساسات را نیز با نظر مهر - اما عاقلانه - بنگرد. لذا حکمت ایجاب میکند موافقت و رضایت پدر و دختر در ازدواج اول دختر که تجربهای نیندوخته است با هم بوده، از هم جدا نباشند.[7]
علاوه بر آن چه ذکر شد، این نکته نیز درخور توجه است که: زن نوعاً در 9 سالگی صلاحیت ازدواج را دارد، در صورتی که برای مرد، این استعداد نوعاً از پانزده سالگی است.[8] و پُرواضح است که انسان، به ویژه دختر در سنین پایینتر نیازمند صلاحدید و مشورت بزرگترها و به ویژه پدر هستند.
چرا نظر مادر در ازدواج دختر شرط نیست؟
اما اینکه چرا نظر مادر شرط نیست، به این علت که مادر نیز خود از صنف زنان است و احساسات و عواطف در آنها بر تعقل و اندیشه غالب است، به علاوه در روایاتی که اذن را شرط دانسته، تنها از پدر نام برده است و از مادر نامی نبرده است.
هـ) چرا در ازدواج پسر اذن پدر شرط نیست؟
اولاً: پسرها در سنینی نیاز به ازدواج دارند که معمولاً به حد رشد و کمال فکری رسیده باشند (پانزده سالگی به بعد) به خلاف شروع سن ازدواج در دخترها (9 سالگی)،
ثانیاً: وقتی ما پذیرفتیم که خداوند عادل و حکیم بوده و تمام احکام و مقررات اسلام را بر اساس مصالح در جهت رسیدن به کمال معنوی بندگان خود مقرر فرموده است در این صورت جای هیچ گونه سؤالی در مورد حکمی از احکام الهی باقی نمیماند. و لازم هم نیست حکمت و فلسفه احکام را انسان بداند. به قول شاعر:
بنده ایم و پیشه ما بندگی است بندگان را با سببها کار نیست
همچو آن روحانیان کز امر ربّ سجده کردند و نگفتند از سبب[9]
منابع برای مطالعه بیشتر:
1- رساله نوین، ج 3، مسائل خانواده، فتاوای امام خمینیرحمه الله.
2- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
3- اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، انتشارات پیام اسلام.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . از جمله ایشان، حضرت آیتاللَّه گلپایگانی میفرماید: "بنابر احتیاط باید...." و حضرت آیتاللَّه بهجت میفرماید: "بنابر احتیاط تکلیفاً...". توضیح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، ج 2، ص 387.
[2] . از جمله ایشان حضرت امام خمینی است که به حکم ایشان اشاره میشود.
[3] . امام صادقعلیه السلام فرمود: "لا تزوج ذوات الآباء من الابکار الاّ باذن آبائهنّ" "دخترانی که پدر بر سر دارند و باکره هستند باید با رضایت پدر و موافقت او به همسری مردی درآیند". کافی، کلینی، ج 5، ص 393، حدیث 1.
[4] . در برخی احادیث دیگر تنها رضایت دختر را شرط دانسته و جلب موافقت پدر را ضروری ندانسته، در "تهذیب" از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمود: "لا بأس بتزویج البکر اذا رضیت من غیر اذن ابیها". تهذیب، شیخ طوسی، ج 7، ص 254، روایت 20. و در برخی دیگر از روایات، تنها رضایت پدر را شرط صحت عقد میداند. در "کافی" از اما صادقعلیه السلام نقل شده است که: "لیس لها مع ابیها امر اذا نکحها جاز نکاحه". کافی، کلینی، ج 5، ص 393. از جمع بین این دو دسته اخبار، رضایت پدر و دختر هر دو را لازم میدانند.
[5] . توضیح المسائل، حضرت آیتاللَّه گلپایگانی، مسأله 2385.
[6] . ر.ک: تحریرالوسیله، ج 2، فصل اولیاء العقد، مسأله 2.
[7] . نوری، یحیی، حقوق زن در اسلام و جهان، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1347، ص 117-123، اقتباس.
[8] . ر.ک: اسلام و اجتماع، علامه طباطبایی، ص 51 به بعد.
[9] . مثنوی طاقدیس، ملا احمد نراقی، ص 36.
منبع:
http://noorportal.net/qbank/view-1597.aspx