سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----984116---
بازدید امروز: ----140-----
بازدید دیروز: ----59-----
جستجو:
مهر87 به بعد - حرف های جوانی
  • لوگوی وبلاگ
    مهر87 به بعد - حرف های جوانی

    پیوندهای روزانه
  • لینک دوستان من
    عاشق آسمونی
    وبلاگ گروهی فصل انتظار
    (( همیشه با تو ))
    ورود پسرا ممنوع
    آموزه
    دنیای جوانی
    مرکز دانلود رایگان آهنگ فیلم و کلیپ جالب دوربین مخفی
    همسفر مهتاب
    ای نام توبهترین سر آغاز
    دست نوشته های بی معرفت
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    آقاشیر
    روانشناسی آیناز
    کـــــلام نـــو
    .:: اســــوه هــــا ::.
    کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
    تکنولوژی کامپیوتر
    xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
    بوی سیب BOUYE SIB
    سیاست
    پاک دیده
    آدمک ها
    آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
    مدیر پارسی بلاگ
    پرسش مهر 8
    یا مهدی ادرکنی
    پیمان دانلود
    السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    خط بارون
    شور شیرین
    کلام دل
    مفرد مؤنث غائب
    قافله شهدا
    پیامبر اعظم
    دوستداران و منتقدان دکتراحمدی نژاد
    عطاری عطار
    نان ، عشق ، موتور هزار
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا omidezahra
    شاهد
    یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد
    مهدیار دات بسیجی
    گل نرگس
    ولایت علیه السلام
    .:: مهدیاد ::.
    خانه اطلاعات
    علوم قرآنی
    ألا إنَّّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبُون
    پوست کلف
    مشاوره و مقالات روانشناسی
    کجایید ای شهیدان خدایی

    تارنما
    نسیمی از بهشت ...
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    آریایی بیدارشو
    دسته کلید
    افشای سایت www.roozna.com/
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    خلوت تنهایی
    عشقی
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    ایران اسلام
    زیر آسمان خدا
    جوان ایرانی
    بهار سبز
    ..:: نـو ر و ز::..
    تالوگ
    دنیا به روایت یوسف
    ترنم باران
    کانون گفتمان قرآن
    یک امل مدرنیسم نشده
    یوسف گم گشته
    یاد ایام
    رادیوی نسل برتر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    شمیم وصل
    دانستنیهای علمی ، تاریخ، ترفند ، دانلود
    اقالیم قبله
    رایحه عشق
    بچه دانشجو !
    حوزه نت
    منصوره معتمدی
    جامعه اسلامی دانشجویان
    مقاومت
    پایگاه آیت الله حائری شیرازی
    علمیران
    علمی
    شبکه المنار
    زن مسلمان
    دل نوشته ها

    ملیکا
    معصومین
    ادبیات
    در پیشگاه قرآن
    وفا لینک
    خاکریز
    دانش نامه ی آزاد
    پیامبر اعظم(ص)
    حوزه نت
    همه چی از موبایل
    جدیدترین اخبار روز دنیا
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • وضعیت من در یاهو
  • ضرورت آراستگی ظاهر
    نویسنده: جوانان ایران زمین یکشنبه 87/8/26 ساعت 8:2 عصر

     View Raw Image" jQuery1177390572218="19">View Raw Image" jQuery1177390512468="19">
    انسان به اقتضای فطرت، جویای پاکیزگی، زیبایی، تمیزی و آراستگی است، از ژولیدگی، پلیدی، پلشتی و پریشانی نفرت دارد. از آنجا که دین‌مقدس‌اسلام منطبق بر این فطرت الهی است. به پیروانش دستور می‌دهد تا همواره، مظاهر زشتی و پلیدی و بوهای بد و نفرت‌انگیز را از خود و محیط زندگی خویش دور سازند و خود را به ویژه هنگام برخورد با دیگران زینت کنند و با ظاهری آراسته و زیبا در معرض دید همنوعان خود ظاهر شوند.
    از نظر قرآن کریم، استعداد درک زیبایی از جمله مواهب فطری خداوند در روح آدمی است و وجود موجودات زیبا در جهان، پاسخی به این خواسته فطری بوده و نعمتی از نعمت‌های گرانبهای آفریدگار حکیم است.[1]
    قرآن‌کریم در آیه‌ای[2] انسان‌ها را به آراستگی و برگرفتن زینت‌های خود، هنگام رفتن به مساجد دعوت می‌کند (که البته این توصیه منحصر به آرایش‌ظاهری نبوده و زینت های معنوی مانند طهارت و تقوا را نیز شامل می‌شود.) سپس در آیه بعد، حکم کلّی‌تری را بیان کرده و نظر کسانی را که به غلط آراستگی و زینت را، با دین و تعالیم آسمانی مغایر می‌پندارند، مردود می‌شمارد.
    «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ‌ الطّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ قُلْ هیَ لِلَّذینَ امَنوا...»[3]
    (ای رسول!) بگو چه کسی زینت‌خدا را که برای بندگان خود بیرون آورده و نیز روزی‌های پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: این برای کسانی است که ایمان آورده‌اند.
    پیشوایان عظیم‌الشأن اسلام نیز در این جهت توصیه‌های ارزشمندی به پیروان خود دارند. امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
    «لِیَتَزَیَّنْ اَحَدُکُمْ لاَخیهِ الُمُسلمِ اِذا اَتاهُ کَما یَتَزَیّنُ لِلْغَریبِ الَّذی یُحبُّ اَنْ یَراهُ فی اَحْسَنِ الهَیْئَه»[4]
    آن گونه که هر یک از شما خود را برای بیگانه‌ای می‌آراید که دوست می‌دارد او را در بهترین شکل ببیند، باید برای برادر مسلمانش نیز خود را همان‌گونه بیاراید.
    در سیره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ نیز آمده است‌ که هر گاه ایشان قصد خروج از منزل یا پذیرفتن کسی را داشت، موی سر خود را شانه می زد، سر و وضع خود را مرتّب می‌کرد، خویش را می‌آراست و برای آنکه تصویر خود را ببیند در ظرف آبی می‌نگریست وقتی علّت این امور را پرسیدند، فرمود:
    «اِنَّ اللهَ تَعالی یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اِذا خَرَجَ اِلی اِخوانِهِ اَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُمْ وَ‌یَتَجَمَّلَ»[5]
    خداوندمتعال دوست دارد، هنگامی که بنده‌اش به سوی برادرانش می‌رود، خود را برای دیدار آنان آماده کند و بیاراید.
    هزینه‌ای که آن حضرت برای تهیّه عطر و بوی‌خوش مصرف می‌کرد، از هزینه خوراکش بیشتر بود و در شب تاریک قبل از آنکه با چشم دیده شود، از بوی خوشی که از او در فضا پراکنده بود، شناخته می‌شد.[6] از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ از هر کوی و برزنی که عبور می‌کرد. تا مدّتی بوی خوشی فضای آنجا را معطر می ساخت به گونه‌ای که مردم می‌فهمیدند که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ از آن محل عبور کرده است.[7]
    در تعالیم پیشوایان اسلام، در خصوص آراستگی ظاهر، توصیه‌های فراوانی مطرح شده که این مختصر را گنجایش همه آنها نیست. از آن جمله است توصیه به پوشیدن لباس پاکیزه و آراسته، شانه‌زدن و مراقبت از موی سر و محاسن، تمیز نگه داشتن بدن و زدودن موهای زاید آن، کوتاه‌کردن‌ناخن و موی شارب و درون‌بینی و پرهیز از آنچه که موجب نفرت و کراهت دیگران می‌شود، از قبیل بوی بد دهان که ناشی از مسواک نزدن و خلال نکردن دندان هاست.[8]
    نتیجه آن که اسلام، روی اصل آراستگی ظاهر (همچون آراستگی باطن) تأکید کرده است. بنابراین، باید توجه داشت که اگر مسلمانی با وضع آشفته و ظاهری زشت و پریشان در جامعه ظاهر شود، به خصوص اگر از نظر شغلی، وابستگی به حکومت اسلامی داشته باشد، وجود او یکی از وسایل تبلیغ علیه اسلام خواهد بود. وارستگی از قید ظواهر، هرگز به این معنا نیست که شخص خود را از هر گونه آرایش ظاهری محروم کند و بدین وسیله در نظر دیگران خوار و بی مقدار جلوه نماید.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . ر.ک: نحل (16)، آیات 5 ـ 6، حج (22). آیه 5، کهف (18)، آیه 7، صافّات، (37)، آیه 6، فصّلت (41) آیه 12، ملک (67) آیه 5؛ حجر (15)،‌ آیه 16؛ ق (50)، آیه 6.
    [2] . «یا بنی ادَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدِ...» ای فرزندان آدم زینت و آرایش خود را در هر مسجدی برگیرید. (اعراف، آیه 31).
    [3] . اعراف (76)، آیه 32.
    [4] . بحارالانوار، ج 79، ص 298.
    [5] . همان،‌ج 16، ص 249.
    [6] . همان، ص 248.
    [7] . بحارالانوار، ج 16، ص 249.
    [8] . ر.ک: حلیه المتقین، علامه مجلسی، باب‌های پنجم، ششم، هفتم. 
    علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص198


    نظرات دیگران ( )

  • زندگینامه علامه طباطبایی
    نویسنده: جوانان ایران زمین جمعه 87/8/24 ساعت 9:39 صبح

    "علامه طباطبایی"

    جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:

    « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین »

    با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.

    همان هنگام چنین ادراک می کند  که اگر  حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

    ولادت:

    علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

    اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.

    تحصیلات واساتید :

    سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.

    علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

    استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

    و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))

    حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:

    ((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))

    و در همان جلسه فرمود:

    (( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))

    فعالیت و کسب درآمد :

    مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:

    خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.

    مهارتهای علامه :

    فرزند علامه می افزاید:

    پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،

    اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود هم معانی و بیان هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و ...

    شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند...


    هجرت:

    به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.

    فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:

    همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

    طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد. پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

    لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.

    رحلت :علامه طباطبایی"

     
    ترجمه خلاصه تفسیر المیزان علامه طباطبایی

    مهندس عبدالباقی، نقل می کند:

    هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد « لا اله الا الله! »

    حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند

    کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش             کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

    همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم

    سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق

    حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:

    « یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.

    به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:

    صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!

    گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا

    علامه تکرار کردند: تا به کجا! و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد

    آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:

    من دیگر بر نمی گردم

    آیت الله کشمیری می فرمودند:

    « شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت »

    ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.

    تا بالاخره به شهر مقدس قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدند وغیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.

    قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند و برای اطلاع و شرکت بزرگان از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.ادامه مطلب...

    نظرات دیگران ( )

  • گفت و گو با یوزارسیف/ از میان 3 هزار نفر انتخاب شدم
    نویسنده: جوانان ایران زمین دوشنبه 87/8/20 ساعت 8:34 عصر

    فارس: تا می‌گویی یوسف، همه چهره‌ای را مجسم می‌کنند که با دیدنش اگر چاقو به دست داشته باشی حتماً دستت را خواهی برید؛ از این قصه که بگذریم، با خودم فکر می‌کردم پیدا کردن یوسف از میان خیل چشم رنگی‌هایی که عرصه سینما را به دست گرفته‌اند خیلی هم نباید سخت باشد...
       
    نویسنده وبلاگ"عمومی" در تازه‌ترین پست‌ وبلاگ خود اقدام به انتشار "مصاحبه‌ای با بازیگر نقش حضرت یوسف" کرده است.

    برپایه این گزارش بخش‌هایی از این مصاحبه را می‌خوانیم:

    هفته‌های اخیر سریال حضرت یوسف در حال پخش شدن است، سریالی که مورد توجه عموم مردم قرار گرفته است؛ فیلمی که در آن زلیخا عاشق حضرت یوسف می‌شود؛ در اینجا قصد داریم با بازیگر نقش حضرت یوسف در جوانی مصاحبه‌ای داشته باشم.

    او خیلی اتفاقی گذارش به شهر پر وسوسه و خیال انگیز سینما افتاده و هنوز روزهای دوست داشتنی و دشوار شهرت برای او از راه نرسیده است؛ به همین خاطر می‌شود هرجایی نشست و با او از یوسفی حرف زد که به قول خودش هیچ شباهتی به آن که حالا می‌بینیم ندارد؛ گویا مو و چشم‌های رنگی‌اش را تیره کرده‌اند، می‌گوید: زیبایی را گرفته‌اند تا معصومیت ببخشند.

    دلش نمی‌خواهد او را از گروه همان چشم رنگی‌هایی ببینیم که راه دشوار سینما را به خاطر زیبایی چهره‌شان یک شبه پیموده‌اند. می‌گوید: به ضابطه معتقد است و بیش از آن به سرنوشت.

    ما هم نمی‌خواهیم مثل برخی منتقدان که او را نابازیگر شهرستانی معرفی کرده و [به قول خود زمانی] با سلیقه‌ای عمل کردن کینه خود را دردل او نشانده‌اند، بازیگری‌اش را به بوته‌ نقد بکشانیم.

    مصطفی زمانی متولد سال 1361 و دانشجوی رشته مدیریت است و برای ایفای این نقش آموزش‌های مختلفی را دیده و با حضور در کلاس‌های ورزشی و بدن‌سازی فیزیک خود را به این نقش نزدیک کرده است.
    svki7n.jpg

    ازبین چند کاندیدا انتخاب شدید ؟

    اطلاع داشتم برای نقش یوسف تست می‌گیرند. حتی یک بار از جلوی دفتر این پروژه رد شدم، اما نرفتم تست بدهم.

    هفته بعد یکی از دوستانم عکس مرا به آقای سلحشور نشان داده بود و با پیشنهاد او 7 اردیبهشت 83 اولین تست را دادم و 3 روز بعد دو تا از سکانس‌های سریال را از من تست گرفتند که بعدها فهمیدم سخت‌ترین سکانس‌ها بوده است.

    پس از یک ماه، تست گریم دادم بعد با من قرار داد بستند با این شرط که اگر کاندیدای بهتری پیدا شد، با نظر کارگردان من کنار بروم. تا آنجا که اطلاع دارم از حدود سه هزار نفر تست گرفتند و زمانی من را انتخاب کردند، گفتند تنها کاندیدایی هستی که روی آن اتفاق نظر دارند.

    از تاریخ عقد قرارداد یعنی تیرماه 83 تا شروع فیلمبرداری در اوایل بهمن همان سال، شرایط بسیار سختی داشتم. برخی عوامل اصلی کار سعی در انتخاب یکی از بازیگران حرفه‌ای داشتند؛ حتی مدتی دنبال یک بازیگر خارجی گشتند. ولی همه ما می دانیم که تجربه ساخت فیلم "مصائب مسیح" توسط مل گیبسون ثابت کرد ایفاگر نقش پیامبر باید یک بازیگر ناشناخته باشد. آدمی که روی او ذهنیت خاصی وجود ندارد. به هرحال از آنجا که بازیگری برای من آنقدر اهمیت نداشت که به خاطر آن از همه چیز بگذرم، با همه اینها کنار آمدم. من به مفهوم واقعی عاشق بازیگری و شهرت نبودم، به هرحال یا بازی می‌کردم یا نمی‌کردم.

    با جلساتی که گذاشتند و حمایت‌های آقای سلحشور رفتم جلوی دوربین پس از یک هفته هم بازیگر ثابت این نقش شدم. الان هم حدود یک سال است کار می‌کنم.

    از نظرخودتان هم بهترین گزینه بودید ؟

    من حس می‌کنم این نقش نیاز به کسی دارد که بدون توجه به دوربین و عوامل پشت صحنه حرف بزند که این کارسختی است.

    آنهایی که حرفه‌ای هستند ناخودآگاه مجبورند به این چیزها توجه کنند؛ صحنه‌هایی بود که احساس می‌کردم فقط باید با دلم حرف بزنم. خیلی جاها من اصلاً به کاراکتر فکر نمی‌کردم. او را بازی نمی‌کردم، خودم بودم. حس می‌کنم برای این کار نیاز به آن داریم که درونمان را قوی کرده باشیم و من این کار را پیشتر انجام داده بودم. شاید به خاطر نوع زندگی‌ای که خداوند برایم رقم زده است. البته به نظر من یک بازیگر حرفه‌ای نمی‌تواند این نقش را برای مردم ارائه کند. من برای مردم بازی می‌کنم...

    فکر می‌کنید چهره‌تان چه ویژگی خاصی برای ایفای این نقش داشته است؟

    قضیه یوسف یک قضیه باطنی است. زیبایی ظاهری با توجه به زاویه دید مردم تغییر پیدا می‌کند. پس مطلق بودن را باید در این زمینه کنار گذاشت و دیگر این که بعضی چهره‌ها هستند که بدون داشتن زیبایی ظاهری صمیمیت دارند. آدمها با آنها احساس نزدیکی می‌کند و این به انسانیت آدم‌ها بر می‌گردد. فکر می‌کنم کارگردان بیشتر دنبال همین بوده است که از این نظر تا حدودی به خودم مطمئن هستم، به اضافه یک زیبایی ظاهری که البته در گریم بسیاری از جذابیت‌های چهره پوشانده شده است...

    معمولاً کارگردان در تمام جزئیات شما را راهنمایی می‌کند یا ایده‌های خودتان را هم به کار می‌گیرید؟

    آقای سلحشور معتقدند کار باید براساس دید کارگردان پیش برود نه بازیگر. الان متأسفانه در سینمای ما اغلب بازیگران دوست ندارند کسی به آنها بگوید که مثلاً این صحنه را این طوری بازی کن. شاید ما قادرباشیم بازی بسیار قوی هم ارائه کنیم، گاه لازم است به خاطر سایر بازیگران سطح بازی‌ها یکدست شود. ولی بسیاری از بازیگران راضی به این کار نمی‌شوند... من فقط باید نقش کسی را بازی کنم که در بالاترین مراتب انسانیت قرار دارد، از جهاتی حائز اهمیت است. هر چند شاید به خاطر نبود یک الگوی خاص کسی نمی‌تواند انتقادی به نقش وارد کند؛ همین موضوع مسئولیت مرا سنگین‌تر می‌کند...اما این طور هم نیست که ایده‌های ما را نادیده بگیرند.

    با اشاره‌ای که به نقش یوسف به خاطر نداشتن الگوی زنده و مشخص کردید، به نظر می‌رسد ترسیم پرقدرت این نقش کار ساده‌ای نیست؟

    نقش یوسف را واقعاً یک آدم درد کشیده باید بازی کند. من به جرأت می‌توانم بگویم در صحنه‌های زندان 70 درصد خودم را بازی کردم...

    چند بار فیلمنامه را خوانده اید؟

    حدود 13 بار.

    در این زمینه مطالعه دینی هم داشتید؟

    مطالعه دینی زیادی نداشتم. اما کتاب‌های مختلفی خواندم از جمله خود قرآن. از طرفی فیلمنامه براساس شرایط نوشته می‌شود نه واقعیت. بین آنچه در فیلمنامه هست و آنچه ممکن است با مطالعه عمیق به دست بیاید، گاه دوگانگی وجود دارد که عوض کردنش سخت است. واقعیت گاه باورپذیرنیست...

    پیش از شروع فیلمبرداری چقدر تمرین داشتید؟

    درمدت 6 ماه قبل از فیلمبرداری، دو تا معلم بازیگری و یک مربی سوارکاری به صورت خصوصی داشتم. آقای داوود دانشور یکی از استادان بازیگری‌ام بود که من آشنایی با تئوری سینما را مدیون او هستم. شمشیربازی را هم با خود کارگردان تمرین کردیم.

    اولین صحنه‌ای که بازی کردید کدام صحنه بود؟

    اولین صحنه داخلی زندان بود که خبری برای من می‌آورند مبنی براین که زلیخا دستور داده شما را شکنجه کنند؛ این اولین پلانی بود که بازی کردم.

    دراین مدت با عوامل مشکلی نداشته‌اید؟

    بعضی‌ها بودند که الان نیستند و خیلی دلشان نمی‌خواست که من این نقش را بازی کنم؛ آنها اغلب سینمایی بودند. البته من اوایل آدم بسیار خشکی بودم. فکر می‌کردم اگر روابطم بیش از یک سلام و علیک باشد ممکن است این تصور پیش بیاید که به خاطر گرفتن نقش حاضرم اخلاقم را زیر پا بگذارم و این موجب ناراحتی خیلی‌ها شده بود. اما الان به همه آنها احترام می گذارم.

    بازیگر نقش کودکی یوسف هم با شما نسبت فامیلی دارد. او چگونه انتخاب شد؟

    بله، پسرعمه من است. پس از حدود 2 سال همدیگر را در یک مجلس عروسی دیدیم و من حس کردم آن معصومیتی که اینها دنبالش هستند در چهره او هست. همان جا چند تا دیالوگ به او دادم که خیلی خوب جواب داد و گفت بازیگر اول استان مازندران بوده است. به این ترتیب او را معرفی کردم و با تستی که از او گرفتند، ظرف سه روز جلوی دوربین رفت.

    پیش از این پروژه مشغول چه کاری بودید؟

    در رشته مدیریت صنعتی دانشگاه غیرانتفاعی تحصیل می کردم و حسابدار یک شرکت کوچک بودم.

    تجربه سینمایی هم داشتید؟

    نه. فقط چند بار در تئاترهای مدرسه و دانشگاه بازی کرده بودم.

    بعد از یوسف دلتان می خواهد چه نقشی را بازی کنید؟

    دوست دارم نقش یکی از رجال بزرگ ایرانی با تفکرات ایرانی را بازی کنم.

    فرد خاصی در نظرتان هست؟  

    بله. اما چون قرار است ساخته شود اسم آن را نمی‌آورم تا ذهنیت خاصی پیش نیاید. به هرحال دوست دارم بازی کنم. از بیکاری متنفرم. اما موافق استفاده ابزاری از چهره‌ها هم نیستم.

    غیراز بازیگری به چه کارهایی می پردازید؟

    ورزش می‌کنم و اکثر اوقات در خانه هستم. کتاب می‌خوانم و فیلم می‌بینم. دو تا دوست دارم که یکی از آنها را هر دو ماه یک بار می‌بینم و یکی دیگر را هم هفته‌ای یک بار...

    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • علامه طباطبایی و زیارت امام رضا علیه السلام
    نویسنده: جوانان ایران زمین یکشنبه 87/8/19 ساعت 7:39 عصر


    * پخش مستقیم بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام*کلیک کنید*
    سیره علامه طباطبایی در زیارت امام رضا علیه السلام

    در این مقاله سیره ولایی علامه طباطبایی(ره) صاحب تفسیر المیزان در رابطه با حضرت رضا علیه‎السلام را ذکر می کنیم.
    علامه طباطبایی می‎فرمودند: «همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه‎السلام محسوس است.» و در نقلی دیگر، بیان می‎کردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.»
    و نیز می‎فرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می‎شود، مشاهده می‎کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می‎بارد.»
    ایشان هر ساله به مشهد مشرف می‎شد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان می‎گفت:
    «با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را می‎شکافت و با علاقه ضریح را می‎بوسید و توسل می‎جست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا می‎کردیم ... .»
    ایشان می‎گفت: «من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را می‎بوسند، غبطه می‎خورم ... .»
    فرزند ایشان نقل می‎کردند: در سال آخر حیاتشان به دلیل کسالتی که داشتند و بنا به تأکید و توصیه پزشکِ مخصوص نمی‎خواستیم که ایشان به مشهد مقدس بروند. ولی ایشان اصرار داشتند و رفتند.
    پس از مراجعت از مشهد، به ایشان گفتم سرانجام به مشهد رفتید، فرمود: «پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟»
    علامه طباطبایی وقتی به مشهد، مشرف می‎شد، از وی تقاضا می‎کردند که در خارج از مشهد چون طُرقبه و ... به دلیل اعتدال هوا، سکونت داشته باشند و گهگاهی برای زیارت مشرف گردد. ایشان ابداً قبول نمی‎کرد و می‎فرمود: «ما از پناه امام هشتم به جای دیگری نمی‎رویم.»
    یکی از شاگردان علامه طباطبایی می‎گوید: «... هیچ به خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه علیهم‎السلام بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد که همه ساله مشرف می‎شدند و تابستان را در آنجا می‎ماندند وقتی وارد صحن حضرت رضا علیه السلام می‎شدند، بارها که در خدمتشان بودم و می‎دیدم که دست‎های مرتعش را روی آستانه در می‎گذاشتند و با بدن لرزان از جان و دل آستانه در را می‎بوسیدند، گاهی از محضرشان التماس دعا درخواست می‎شد می‎گفتند: «بروید از حضرت بگیرید؛ ما اینجا کاره‎ای نیستیم؛ همه چیز آنجاست! »
    زمانی نویسنده مشهوری بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و این قبیل احترام نهادن‎ها را تشنیع می‎کرد. وقتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی علیه السلام عرض کردند، ایشان فرمود: «اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را می‎بوسیدم.»
    و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمی‎داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: «از راه دور آمده‎ام و می‎خواهم دست شما را ببوسم.» علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است! »
    یک بار علامه می‎خواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: « آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید! » فرمودند: «خوب، من هم یکی از شلوغ‎ها! » و رفتند. مردم هم که ایشان را نمی‎شناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند. وقتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: «چطور بود؟» فرمودند: «خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم! »
    حجت الاسلام معزّی نقل می‎کند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفته بودم و در صحن‎های حرم رضوی علیه السلام قدم می‎زدم و به بارگاه امام می‎نگریستم اما داخل رواق‎ها و روضه نمی‎رفتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانه‎هایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود:
    «حاج شیخ حسن! چرا وارد نمی‎شوی؟! » نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است. عرض کردم: خجالت می‎کشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود:
    «طبیب برای چه مطب باز می‎کند؟ برای این که بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد ـ علیهم السلام ـ است. داخل شو که امام رضا علیه‎السلام طبیب الأطباء است.»
    منبع: سایت صالحین





    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • جمال و جلال محمد(ص)
    نویسنده: جوانان ایران زمین پنج شنبه 87/8/16 ساعت 10:48 صبح

     
    وابسته نبودن به وسیله نقلیه
    جواد محدثی
    برخی از روی تنبلی و بی حالی، حاضر به پیاده روی نیستند. برخی هم اگر سواره رفت و آمد می کنند نوع وسیله نقلیه برایشان مهم است و اگر مدتی بر وسیله عالی سوار می شده اند، عوض کردن آن و استفاده از مرکب ساده تر برایشان دشوار است. این نشانه نوعی وابستگی به «دنیا» است و تبدیل شدن «وسیله» به «هدف»!
    پیامبر اکرم(ص) گاهی سوار اسب یا استر و گاهی سوار بر الاغ می شد و کسی را هم همراه خود سوار می کرد و اگر هم وسیله ای نبود، پیاده و پابرهنه بدون عبا و عمامه راه می رفت.(1) این نشان از حریت و وارستگی او دارد.
    عوض کردن مسیر

    حضرت رسول(ص) گاهی از راهی که می رفت در بازگشت از راه دیگری برمی گشت نه همان راه اولیه. این کار، یا یک اقدام امنیتی بود تا از خطرهای احتمالی و کمین دشمنان مصون بماند یا همچنانکه در حدیثی از حضرت رضا(ع) نقل شده است، زمینه افزایش رزق و روزی بوده است. به این معنی که در تنوع راه عبور هم انسان های بیشتری را می بیند و تقویت روابط اجتماعی انجام می گیرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را می بیند و خود این معاشرت با طیف وسیع تری از مردم، سبب رونق کار اجتماعی انسان و در نتیجه افزایش رزق اوست.
    گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پیاده چیز ساده و پیش پا افتاده ای جلوه می کند، ولی همین مسئله می تواند با الهام از اسوه های مکتب و شیوه رفتاری اولیای دین، وضعیت مطلوب و به سامانی داشته باشد.امروز «فرهنگ ترافیک» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بیرون) و نحوه تردد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعی است.
    غرور و خیره سری و بی مبالاتی در مشی و رفت و آمد، امروز در شکل های جدیدتری بروز می کند. امید است که شیوه رسول الله(ص) سرمشق امت او باشد و راه رفتنی متواضعانه را پیش گیرند.
    1- سنن النبی، ص74


    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

    <   <<   6   7   8   9   10      >