گپی با مجری محبوب تلویزیون در مدینه منوره
توی لابی هتل بغضاش ترکید. بلند بلند گریه کرد،اشکهایش در پهنای صورتش خانه کرد. چشمانش رنگ خون گرفت وقتی گفت، به نیابت کسی میآیم که 3 سال است در حالت بیهوشی بسر میبرد ولی نمیشناسمش اما به دیدنش میروم. ...
متولد چه سالی هستی؟ - 1333
چند تا فرزند داری؟
- هفتهای، چهل پنجاه تا! من بچههای ایران را مثل بچههای خودم میدانم. ولی خودم سه تا بچهدارم. دو تا دختر دوقلو و یک پسر تک! دبیرستانی و راهنمایی.
آنها پای برنامه شما مینشینند؟
بله. اولین کسانی هستند که برنامهام را نقد میکنند. گاهی میگویند این قسمت خوب نبود و یا این قسمت خوب بود. جمعه که به خانه میآیم برنامهام را ضبط میکنند و... به هر حال شوخی نیست در هر جمعه با میلیونها نفر صحبت کردن از تمام قشرها، از تمام سنین و از تمام اقوام ایرانی و...
خداحافظی کردی و آمدی؟
- بله. با کوچک و بزرگ، با زن و مرد. طلب حلالیت کردم.
با بچههای پای تلویزیون چی؟
- با آنها هم بله. خب چندین سال است روزهای جمعه پای تلویزیون مینشینند از همه شان حلالیت طلبیدم.
چی شد آمدی حج؟
- خدایی بود. شاید به خاطر شکرگزاری همیشگی من از نعمتهایی که خدا به من داده است.
دنیای شما؟
- دنیای بچهها بوده است. حدود 28 سال در تلویزیون برای بچهها کار کردم.
لحظههای ناب تلویزیون بهتر بود یا حال و هوای مدینه؟
- شاید در این سالها که جمعه برنامه زنده داریم و همیشه خدا به ما کمک کرده، یاد نعمتهای خدا بودیم. ولی لحظهای که در شب قدر به من اعلام کردند، عازم حج هستی، حسی غریب به من دست داد.
چرا؟
- چون میخواستم از نزدیک مسجدالنبی، بقیع، مدینة منوره، خانه خدا و این عظمت مسلمانان در حج را ببینم. احساس میکنم همه میخواهند بیایند خانة خدا را ببینند. و الله در طول زندگیام از همه چیز شیرینتر است. نمیدانم چه کار خوبی کردم که خدا ما را به خانة خود دعوت کرد.
عمو قناد چرا گریه میکنی؟
- من...[اشک کلماتش را بریده میکند و...] من به نیابت کسی آمدهام که نمیشناسمش، یک بچه که سه سال توی کما است. ولی هر دو سه ماه یک بار به او سر میزنم. از خدا میخواهم شفا پیدا کند...[به دوردست خیره میشود و قطرههای اشکش را از صورت میچیند]
تا امروز چه چیزهایی دیدهای؟
- این صف نماز را که میبینم همه مردم با زبان و لهجه گوناگون و از ملیتهای مختلف به طرف خانة خدا ایستادهاند و سپاس نعمتهای او را به جا میآورند، لذت میبرم.
برای کی دعا میکنی؟
- برای مادرم. عزیزی که هم پدر بود هم مادر. آخر چهل سال پیش پدرم به رحمت خدا رفت.
تمنای شما از خالق یکتا؟
- همه آنها که آرزوی این سفر را دارند، فرجی شود و به این سرزمین مشرف شوند.
دعای شما توی مدینه؟
- دعای کمیل کنار بقیع لذتی عجیبی داشت. دعایی به معنای یکپارچگی همة مردم ایران با هر لهجه و زبانی در معنوی ترین قطعه خاک معطر مدینه.
زیباترین جایی که رفتی و یا دیدی؟
- صحنه حضور همة زائران کنار بقیع و زمزمههای دعای کمیل در بین الحرمین.
برای بچهها هم دعا کردی؟
- بله. برای سلامتی و موفقیت و سربلندی آنان و برای خانواده و ایران عزیز.
سوغاتی شما برای بچهها؟
- خاطراتی که از جای جای اینجا دارم. اگر خدا توفیق دهد آنچه که دیدهام به زبان جاری کنم.
اینجا وقت شما چطور صرف میشود؟
- شبها توی مسجدالنبی... درددل کردن... نماز خواندن و یاد یکیک آنها که التماس دعا گفتن... روز هم از نزدیک ظهر میروم مسجدالنبی.
شما هیأتی هستید؟
- توی شبکه دو با بچههای حراست، هیأت حضرت ابوالفضل(ع) را اداره میکنیم.
چه کار میکنی توی هیأت؟
- همین که چای به دست مردم میدهم، احساس میکنم که ثوابی کردهام.
از برنامههای تلویزیون خسته نمیشی؟
- نه، هر بار و با هر برنامه جدید انرژی بیشتری میگیرم.
این که با هنرمندان آمدی حج؟
- احساس لذت میکنم. چون توی تهران فرصتی پیش نمیآید کنار هم باشیم و صحبت کنیم، شاید در یک سال یک بار هم یکدیگر را نبینیم.
و حرف آخر؟
- ممنون
[زلال شده بود با همان قطرههای اشک دلتنگی برای آنها که در مدینه نیستند، متبرک شده بود با این مرواریدهای قیمتی که بر چهرهاش نشستهبود، برای همین هم هنگام خداحافظی او را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و خداحافظی کردیم...]
منبع: سایت خبری حج
فیلم همراه با بقیع
فیلمی از قبور ائمه بقیع