یوم یبعثهم الله جمیعا فینبئهم بما عملوا أَحصاه الله ونسوه والله على کل شیءٍ شهِید . در روزى که خدا همه آنان را برمی انگیزد ، آنگاه به اعمالى که انجام داده اند ، آگاهشان می کند ، اعمالى که خدا حساب همه آنها را برشمرده است در حالى که آنان آن را فراموش کرده اند و خدا بر هر چیز گواه است . ( سوره مجادله، آیه 6) پیامبر اعظم (ص) فرمودند: باکروا طلب الرزق و الحوائج فَان الغدو برکة و نجاح . در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا که حرکت در آغاز روز، مایه برکت و پیروزى است. ( المعجم الاوسط، ج 7، ص 194، ح 7250 ) امام حسین (ع): لولا ثلاثة ما وضع ابن آدم رأسه لشیء: ألفقر و المرض و الموت . اگر حوادث سه گانه فقر، مرض ، مرگ نمی بود، بنی آدم در برابر هیچ چیز سر فرود نمی آورد. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 80 امام علی (ع): الکریم یرى مکارم افعاله دینا علیه یقضیه، اللئیم یرى سوالف احسانه دینا له یقتضیه . بزرگوار، نیکوکارىهاى خود را بدهى به گردن خود مىداند که باید بپردازد و فرومایه، احسانهاى گذشته خود را بدهى به گردن دیگران مىداند که باید پس بگیرد. غررالحکم، ح 2031 و 2032 امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه: الذی قصرت عین رؤیته الصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین، الذی قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین و عجزت عن نعته اوهام الواصفین . خدایی که دیده های بینندگان از دیدنش در دنیا و آخرت ناتوانند محال است او را ببینند چون آنچه که به چشم سر دیده می شود را نمی توان از دیدگاه دیگران دید و از نظر گذراند . حرف های جوانی: از اینکه به دلیل مشغله زیاد فرصت نمی کنم وبلاگ را سریع به روز کنم و به وبلاگ دوستان سر بزنم پیشاپیش عذرخواهی می کنم. وبلاگ برگزیده: همسفر مهتاب/ بلاگر: سرکار خانم نرگس الهی مطلب برگزیده:راههای رسیدن به آرامش روانی ازنگاه قرآن تقوی از ماده (وقایه) به معنی نگهداری است وبه این معنی که انسان خود را از زشتیها وبدیها وآلودگیها وگناهان نگه می دارد.قوی یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند ودرواقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها حفظ واز تند رویهای خطرناک ، باز می دارد.به همین دلیل امیر المؤمنین علی (ع)تقوا را به عنوان دژنیرومند دربرابر خطرات گناه شمرده است.آنجا که می فرماید: ادامه مطلب را در وبلاگ آرامش در قرآن بخوانید.
و جعلنا من الماء کل شیء حی (1) .پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده:«کل شیء خلق منالماء» (2) . طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستی خود را از آبگرفتهاند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفی-که از بزرگان تابعین (3) به شمارمیرود-از امام باقر علیه السلام پرسشهایی دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهانمیپرسد.امام در جواب میفرماید:«اول شیء خلقه من خلقه،الشیء الذی جمیعالاشیاء منه،و هو الماء (4) ،نخستین آفریدهای که خدا خلق کرد،چیزی است کهتمامی اشیا از آن است و آن آب است». مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی از امام باقر علیه السلام آورده که در جواب مرد شامیفرموده:«نخست آن چیزی را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزی را به آب میرساند،ولیبرای آب نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد» (5) . هم چنین محمد بن مسلم-که شخصیتی عالی قدر به شمار میرود-ازامام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:«کان کل شیء ماء،و کان عرشه علیالماء» (6) . قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستی و تداوم حیات،همه از آب است. میفرماید: و جعلنا من الماء کل شیء حی (7) ،هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم». و الله خلق کل دابة من ماء (8) ،خدا هر جنبندهای را از آب آفرید». درباره انسان میگوید: و هو الذی خلق من الماء بشرا (9) ،و او است که از آب بشری آفرید». مقصود از این آب همان آبی است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق ،[آدمی]از آبی جهنده آفریده شد». الم نخلقکم من ماء مهین ،مگر شما را از آبیپست نیافریدیم؟». مقصود از«پست»بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولیبیشتر مفسرین بر این عقیدهاند که منظور از«ماء»همان پدیده نخستین است«اولما خلق الله الماء ،نخستین چیزی که خدا آفرید آب بود»،که تمامی پدیدهها از آنریشه گرفتهاند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیهای که به صورت حیوان ساده تک سلولی(آمیپ)شکل گرفت و به سویجان دارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد. اما چگونگی پیدایش حیات-در آب اقیانوسها،دریاها و باتلاقها-از نکاتمبهمی است که هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو است که تئوریتکامل جان داران-به هر شکل و فرضیهای که تا کنون مطرح شده-به بررسی مرحلهپس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهولمانده است.همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهی-که بر تمامی مقدراتهستی چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمی است که از پذیرش آنگریزی نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال.دانش تجربیروز هم خود آفرینی را باطل میشناسد (10) . 1- کتاب توحید صدوق،ص 67،شماره 20،باب التوحید. 2- کافی شریف،ج 8،ص 94،شماره 67. 3-همان،ص 95،شماره 68. 4-هود 11:7 5-ر.ک:بصائر جغرافیة،نوشته استاد رشید رشدی بغدادی،ص 208-205. 6-ر.ک:مبادیء العلوم العامة.ص 57 و نیز کتاب«مع الطب فی القرآن الکریم»،ص 21. 7-انبیا 21:30. 8-نور 24:45. 9-فرقان 25:54 10-برای تفصیل بیشتر ر.ک:التمهید،ج 6،ص 61-31. منبع: سایت حوزه
یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است زمان جنگ با بچه های اهواز که جبهه بودیم شعری را می خواندم که هم خودم خیلی بهش علاقه داشته و دارم و هم برای بچه های گردان خیلی جذاب بود. اونها هرموقع می دیدنم می گفتند: فلانی! بیا عاشقی را رعایت کنیم...یک روز هم بچه های روایت فتح اومده بودند و مصاحبه گرفتند، بعد از ذکر خاطره ای از کربلای 5 بخشی از همین مثنوی رو براشون خوندم و از شبکه 1 سیما پخش شد: شعری از شاعر فقید سید حسن حسینی
مثنوی عاشقان بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان غبار تغافل ز جانها زدود هشیواری عشقبازان فزود عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت از آن ها که پیمانه «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزلخوان عشق چه جانانه چرخ جنون می زنند دف عشق با دست خون می زنند سر عارفان سرفشان دیدشان که از خون دل خرقه بخشیدشان به رقصی که بی پا و سر می کنند چنین نغمه عشق سر می کنند: «هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما اگر دشنه آذین کنی گرده مان نبینی تو هرگز دل آزرده مان بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرود وار خلیلیم! ما را به آتش سپار که پروانه برد با دو بال حریق» در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلم کنیم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم ببین لاله هایی که در باغ ماست خموشند و فریادشان تا خداست چو فریاد با حلق جان می کشند تن از خاک تا لامکان می کشند سزد عاشقان را در این روزگار سکوتی از این گونه فریادوار بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله ها را حمایت کنیم حمایت ز گل ها گل افشاندن است همآواز با باغبان خواندن است