به گزارش ایرنا به نقل از روابط عمومی بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، متن کامل نامه حجتالاسلام سید حمید روحانی در پاسخ به اظهارات اکبر هاشمی رفسنجانی به شرح زیر است:
حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی
با سلام
نامه منتسب به دفتر جنابعالی را، پیش از آنکه به دستم برسد در برخی از روزنامههای گمنام، مطالعه کردم. از آنجا که میدانم این نامه اگر به قلم جنابعالی نباشد، بیتردید زیر نظر شما نگارش یافته است، رخصت میخواهم پاسخ را خطاب به شما بنگارم و پیش از پرداختن به پاسخ، باید عرض کنم ای کاش شرایط به گونهای بود که میتوانستم در برابر این نامه سکوت میکردم و آن را بی پاسخ میگذاشتم تا به جریانهای اختلاف برانگیز کشیده نشوم اما چه کنم که سکوت من مایه گستاخی بیشتر دشمنان میشود و آنان را بیش از پیش جری تر میکند و به انقلاب، اسلام، امام و رهبر مظلوم و مقاوم ملت ایران آسیب میرساند و چه بسا تاریخ را نیز خدشهدار سازد و ناحق را حق بنمایاند و حق را باطل جلوه دهد. درباره این نامه و برخی از مطالب آن یادآوری نکاتی بایسته است:
1ـ انتظار این بود که در پاسخ مطالب و مسایلی که در سخنرانی اینجانب در شهرستان خمین آمده است، به موضوعاتی میپرداختید که جنبه اصولی و ریشهای دارد و روشن شدن آن میتواند در دیدگاه و داوری ملت ایران نسبت به جنابعالی تأثیر بسزایی داشته باشد. در سخنرانی اینجانب در مورد نامه سرگشاده سرکار عالی به مقام معظم رهبری (اطال الله عمره) به این نکته اشاره شده است که "تمام مصیبتهایی که در جریان انتخابات و پس از انتخابات بر سر این کشور آمد از آن نامه سرگشاده بود که آتش نفاق و اختلاف را روشن کرد و نسل جوان و مردم را به جان هم انداخت. " در آن سخنرانی به برخی از تحریفگریهایی که در کتاب خاطرات آنجناب به چشم میخورد نیز اشاره شده است. بیتردید آن نادرستیها در کتاب خاطرات شما مایه تاسف و نگرانی "قاطبه دلسوزان انقلاب اسلامی " و علاقهمندان به حضرت امام (سلام الله علیه) میباشد و این دغدغه را ایجاد میکند که "هنوز بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته است " مبادا "منافع زودگذر باندی "، شخصی و دنیوی، دانسته و ندانسته مایه دستبرد به واقعیتهای تاریخی شود و اعتبار خاطرهنگاری و تاریخنویسی را به زیر سوال برد. هر چند طی سالهای گذشته بسیاری از کتابهایی که به نام "خاطرات " و تاریخ انقلاب به بازار آمده و میآید آکنده از خطا و اشتباه و بعضاً دروغ و تحریف و وارونه نویسی و خلاف گویی میباشد و بار دیگر ژرف نگری و آینده بینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام عزیز را نمایان میسازد که هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نــرسیده بود هشدار داد:
"... لازم است برای بیداری نسلهای آینده و جلوگیری از غلط نویسی مغرضان، نویسندگــان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند ... ما که هنوز در قید حیات هستیم و مسایل جاری ایران را که در پیش چشم همه ما به روشنی اتفاق افتاده است دنبال میکنیم، فرصتطلبان و منفعت پیشگانی را میبینیم که با قلم و بیان و بدون هراس از هر گونه رسوایی، مسایل دینی و نهضت اسلامی را برخلاف واقع جلوه میدهند ... و شکی نیست که این نوشته جات بیاساس به اسم تاریخ در نسلهای آینده آثار ناگواری دارد ... امروز قلمهای مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلمها را بشکنند ... " ( صحیفه امام، ج 3، ص 434 )
جنابعالی به جای پاسخگویی به پرسشها، شبهه ها و نگرانیهایی که نامه سرگشاده و خاطره نویسیهای بعضاً نا آراسته شما در میان مردم پدید آورده است، روی برخی مسایل ناچیز انگشت گذاشتهاید و از اینکه در سخنان من آمده است: "در انتخابات ریاست جمهوری نهم با سر و مغز زمین خورده " خــرده گرفتهاید که قبول دارم باید از جمله مناسبتری استفاده میشد، مانند شکست خورد و یا به تعبیر فوتبالیستها "قدرت را به حریف واگذار کرد "! و... در هر صورت از این بابت پوزش میخواهم لیکن این نکته را نتوان نادیده گرفت که با "سابقه ذهنی جامعه از حجتالاسلام " هـاشمی بهرمانی، به عنوان "یار امام و رهبری " برازنده و ارزنده نباشد به گونهای موضعگیری کند که در میان مردم چنین وانمود شود که به ولایت و رهبری پشت کــرده و در صف نامحرمان ایستاده است. آن نامه سرگشاده با آن اولتیماتوم سخیف :
سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپر شد نشاید گرفتن به پیل
اگر از سوی تکنوکراتها و لیبرالهای معاند و مغرض (که امروز به دروغ سنگ آقــای هاشمی را به سینه میزنند) و اپوزیسیون نظام، منتشر میشد ، هضم آن برای دوستان و دوست داران انقلاب آسان بود، اما بالا زدن آستین همت توسط بعضی برای برآورده کردن آرزوی محال دور کردن مردم از ولایت و اعلان جنگ نیمه رسمی به مقام معظم رهبری، از سوی کسانی که داعیه "ارادت به شخصیت حقوقی و حقیقی ولایت " دارند "از تناقضهای عجیب و غریب روزگار است " !
2ـ شما در نامه خود به "ذوقزدگی بعضی از خبرگزاریها و روزنامههای ریز و درشت " از سخنان من اشاره کرده و آن را به اصطلاح ملاک نادرستی آن سخنان دانسته اید !!؟ باید دانست " ذوق زدگی " یا استقبال از گفتار من از سوی برخی از نیروهای خودی شگفتآور و ناروا نیست لیکن "ذوق زدگی " رسانههای غربی و سازمانهای جاسوسی بینالمللی و محافل صهیونیستی و قدرتهای استکباری از نامه و سخنرانیهای سرگشاده جنابعالی زنگ خطر را به صدا درمیآورد؛ آیا میدانید نامه سرگشاده شما چه خون جگری برای دلسوزان انقلاب و رهروان راستین راه امام به همراه داشت و اشکهایشان را جاری ساخت؟ آیا میدانید دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از آن نامه سرگشاده چه شادیها کردند و چه سر و صداهایی در دنیا بر پا کردند و چه تبلیغات زهرآگین و ناهنجاری بر ضد مقام معظم رهبری به راه انداختند ؟!
آقای هاشمی !
"باور این جمله به نقل از شما در رسانهها سخت است " که: " جمهوری اسلامی حمایت مردم را از دست داده است "!! (گاردین سایت بی بی سی، 27 / تیرماه / 88 ) آیا می دانید که استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ اگر روزی این دروغ را باور کنند که "جمهوری اسلامی حمایت مردم را از دست داده است " در یورش به ایران درنگ نمیکنند ؟ آیا این گونه سیاهنماییها آب به آسیاب دشمن نمیریزد؟ و دشمن را به طمع نمیاندازد؟
3ـ نوشتهاید "... به خـاطر دستمالی، قیصریه را به آتش نکشید "!!؟ کاش توضیح میدادید که منظورتان از "دستمالی " که به خــاطــر آن ممکن است "قیصریه را به آتش بکشم " چــه میباشد؟ شما خوب می دانید که من در درازای 30 سال که از انقلاب اسلامی میگذرد ، به رغم اینکه زمینه به دست آوردن پست و مقـــام برای من فراهم بود، هیچ مسئولیتی نپذیرفتم و دنبال قدرت ندویدم؛ من نیز میتوانستم وکیل، وزیر، سفیر و ... شوم لیکن این کار را نکردم چون مسئولیتی مقدستر ، ارزشمندتر و مهمتر بر دوش دارم؛ رسالت مقدس تدوین تاریخ، رویارویی با تحریف گریها و پاسداری از خط امام، بزرگ ترین مسئولیتی است که بر دوش من سنگینی میکند که انجام آن را با سخت کوشی، پایداری و استواری دنبال میکنم. من بــرای اینکه به مجلس شورای اسلامی راه یابم و مثلاً رییس مجلس شوم به آب و آتش نــزدم، من بــرای اینکه رییس جمهور شوم، گریه نکردم و صحنه ساختگی تدارک ندیدم و مشتی بازیگر و هنرپیشه را گـرد نیاوردم تا هنرنمایی کنم و صحنههایی دور از شأن یک روحانی باسابقه خلق کنم. من بر سر دنیا و مشتهیات دنیوی با کسی سرجنگ ندارم؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی با اینکه حاصل عمرم بود و جوانیم را روی آن گذاشته بودم، آن گاه که به راه ناصواب رفت برای اینکه "به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش نکشم " از حق خود چشم پوشیدم و بی سر و صدا از آن جدا شدم و دوری گزیدم و "عطای آن را به لقایش بخشیدم "؛ من برای اینکه وام دار هیچ گروه، مقام و شخصی نباشم با زندگی طلبگی ساختم، سادهزیستی پیشه کردم، و افتخار میکنم که سنگی روی سنگ نگذاشتم و سرمایهای نیندوختم. من برآنم که دریابم نظـر جنابعالی از اینکه "به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش نکشید " چه میباشد و این "دستمال " ناقابل چیست که من از آن بی خبر و بیگانهام.
اگر دفاع از کیان روحانیت، خط امام و رهبری و پاسداری از آرمانهای انقلاب اسلامی و رویارویی با تحریف گریهـا و دروغ پردازیها از دید جنابعالی "دستمالی " است که نبایستی "به خاطر آن قیصریه را به آتش کشید " باید بگویم زهی تأسف.
"این تأسف موقعی عمیق تر میشود که بدون عبرت گرفتن از حـوادث دو قرن اخیر، به ویژه حوادث پس از مشروطه، به عنوان یک فرد روحانی، خواسته یا ناخواسته توطئه شوم اسلامستیزی و ولایت گریزی و القای اتهام به رهبری را در یک نامه "کاملاً احساسی " و غرض مندانه "تسهیل نمایید "!
4ـ جنابعالی در این نامه از پروژه "هاشمی ستیزی " و "روحانیت ستیزی " خبر دادهاید و این دو جریان را به هم ارتباط دادهاید؛ انگار هر گونه خرده گیری و انتقاد از جناب هاشمی مساوی با "روحانیتستیزی است "!!؛ اولاً بایسته است توضیح میدادید که آقای هـاشمی رفسنجانی امروز چه ویژگیها و برجستگیهایی دارند که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از آن احساس خطر میکنند که به "هاشمی ستیزی " برخاستهاند؟! آیا به نظر جنابعالی همانگونه که دشمن از خط امام وحشت دارد و دیر زمانیست توطئه امام زدایی را در دست اقدام دارد، امروز از خط هاشمی رفسنجانی نیز اندیشناک است و بر آن است که آن خط خطرناک برای جهانخــواران را از میان ببرد؟ راستی این "خط برجسته و آراسته هاشمی " چرا و چگونه تا این پایه نادیدنی و پنهان است که ملت ایران به رغم رشد و آگاهی والا نتوانستهاند به آن پی ببرند، و تنها استکبار جهانی و دشمنان درون مرزی و برونمرزی اسلام از آن آگــاهی یافتهاند؟! در خور نگرش است که امروز قلم به مزدانی که با امام و آرمانهای انقلاب اسلامی سر ناسازگاری دارند و بر آنند خط و راه و اندیشه امام را به موزه تاریخ بسپارند، از خطـر "هاشمی ستیزی " اظهار نگرانی می کنند و هشدار می دهند؟!
ثانیاً میدانیم و میدانید که جامعه روحانیت و پایههای استوار آن هیچ گاه وابسته به فرد نیست؛ رفتن یک فـرد یا سقوط فرد دیگر نمیتواند ارکان روحانیت را متزلزل سازد، چنانکه سقوط آقای سید کاظم شریعتمداری با آن دبدبه و کبکبه و بیرون رفتن آقای منتظری از صف طلایه داران انقلاب اسلامی با آن پیشینه درخشان و انقلابی، نتوانست به کیان روحانیت آسیب برساند و زمینه را برای توطئه "روحانیتستیزی " هموار سازد . اگر بنا بود اساس روحانیت وابسته به فرد باشد، بی تردید تاکنون ارکان جامعه روحانیت فرو پاشیده و از میان رفته بود و آثاری از آن نمانده بود تا تداوم آن به وجود آقای هاشمی بستگی داشته باشد.
ثالثاً آنچه امروز مایه دغدغه و نگرانی جنابعالی شده است، اینجانب از زمانهای دور آن را دریافته و خطر آن را طی مصاحبهای به شکل غیر مستقیم به شما گوشزد کردم، و طی مصاحبهای با خبرنگار جهاننیوز در تاریخ 17/شهریور/1386 یادآور شدم:
... امیدوارم که آقای هاشمی نسبت به اطرافیان خودشان مقداری هوشیار باشند که عوامل مرموز باعث ایجاد مشکل برای ایشان نشوند... آنچه مایه نگرانی است، این است که شخصیتهای روحانی ما بر اثر یک سلسله موضعگیریهای نابجا و ادعاهای ناروا و اغراقآمیز به زیر سؤال بروند و زحمات طولانی آنها در مبارزه به هدر برود.
رابعاً این اعمال و رفتار و گفتار و کـردار شخصیتها و چهرههاست که مایه سقوط یا صعود آنان میشود. این سناریوی زننده و فیلم انتخاباتی شکننده جناب هاشمی رفسنجانی با کارگردانی سازنده فیلم مارمولک است که زمینه هاشمیستیزی را هموار میکند. این کارهای سوالبرانگیز آقازادهها و نورچشمیها، به ویژه کردار نامناسب و زننده صبیه جناب آقای هاشمی است که مایه بیآبرویی و بی اعتباری ایشان در میان جامعه میشود.
بزرگ ترین خطر برای انسان آن است که به دست خود زمینه سقوط خود را فراهم کند لیکن نتواند دریابد که مشکل کار کجاست و چه عواملی مایه آسیبپذیری او شده است و دیگران را مقصر ببیند. باید دانست مردم امروز با نسلهای گذشته تفاوت کلی دارند؛ مردم امروز رشد یافته ، آزموده، ورزیده، سیاستمدار، آدمشناس و آگاه و دانا میباشند و بیراهه پوییها، کژاندیشیها و نامردمیها را به درستی در مییابند و بر نمیتابند؛ از این رو، سره را از ناسره به خوبی باز میشناسند و در برابر ناراستیها و بی مبالاتی ها بی درنگ موضع میگیرند و دست رد بر سینه نامحرمان می زنند. این روزها اینجا و آنجا زمزمههایی شنیده می شود که بله ؛ "دستهایی در کار است که یاران امام را از صحنه حذف کند و به یاران امام اهانت میشود " باید دانست آنهایی که به راستی در خط اماماند و راه امام را دنبال میکنند در دل و جان مردم جا دارند. ملت ایران همانگونه که به امام عشق میورزند، یاران امام را نیز با دل و جـان ارج مینهند لیکن برخی از یاران نایار "سربازان متمردیاند " که سنگر را رها کرده از صحنه گریختهاند و یا به سنگر عناصر ضد انقلاب پناه بردهاند. مردم به آن دسته از سستعناصری که تاب مقاومت ندارند و از تداوم راه خسته شده و بیراهه گزیدهاند، به چشم دشمنان امام و انقلاب مینگرند و آنان را از دشمنان برونمرزی و استکبار جهانی، برای کشور و ملت خطرناک تر میدانند. ملت ایران به درستی دریافتهاند که امروز، خطری که انقلاب اسلامی را تهدید میکند از امریکا نیست؛ "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند " امروز خطر از ناحیه کسانی است که داعیه خط امامی دارند، لیکن شهوت مقام آنان را کور کرده است و "برای دستمالی قیصریه را به آتش میکشند "! و یا با ادعای خط امام و یار امام به شیوهای منافقانه اندیشههای لیبرالیستی را ترویج میکنند؛ از "تشنجزدایی "! دم میزنند، از "عرف بینالمللی " سخن میگویند، با کسانی که شعار "نه غزه، نه لبنان " میدهند هم مسیرند و از حمایت صهیونیستها، سلطنتطلبان، منافقان، عوامل امریکا و انگلیس برخوردارند و به آن میبالند. خطر جدی و ریشهای برای اسلام، انقلاب و استقلال ایران این فرصتطلبانی هستند که نان را به نرخ روز میخورند، "ابنالوقتند "؛ یک روز علیه آقای منتظری نامه سرگشاده مینویسند و روز دیگر نه تنها راه و کار او را خود تکرار میکنند، بلکه سر در آستانه او می سایند؛ این کسان را نمیتوان با دستاویز یار امام تقدیس کرد. ملت روشنضمیر ایران، مانند برخی از فرقههای اسلامی نیستند که بر این باور باشند که "صحابه " و کسانی که روزگاری را با پیامبر اکرم (ص) گذراندهاند، از هرگونه لغزش و خطا مصوناند و به هر کار ناشایستی دست بزنند، نباید مورد طعن و نقد قــرار گیرند. امروز برخی کژاندیشان و بیراههپویان بر این باورند کسانی که روزی و روزگاری در کنار امام زیسته و یا با امام دیدارها و گفت وگوهایی داشتهاند و از یاران امام به شمار میروند ، به اصطلاح معروف از هفت دولت آزادند؛ هر جا بروند و هر کاری بکنند چون زمانی در خدمت امام بوده و از یاران امام شمرده میشدهاند، شایسته نیست که مورد اعتراض و خردهگیری قرار بگیرند؛ این دید با مکتب تشیع همخوانی ندارد . پیروان علی(ع) و در واقع پیروان اسلام ناب محمدی(ص) تنها به پیشینه افراد برای داوری بسنده نمیکنند و موضع روز آنان را نیز مورد نظر قرار میدهند و آنچه امام اعلام کرد: "میزان، حال فعلی افراد است " سخن برحق و برجستهای است که ریشه در مکتب اسلام راستین و مکتب تشیع دارد که نبایستی از آن غفلت کرد. بنابراین، کسانی که امروز مورد حمله، طعنه، خشم و نفرت مردم قرار دارند یاران از راه برگشتهاند، نه پاکباختگان وفادار و پیروان راستین راه امام که پیوسته با مردماند، با مردم حرکت میکنند، صف خود را از مردم جدا نمیکنند و خود را وامدار مردم میدانند و شیفتگان خدمتاند نه تشنگان قدرت.
5ـ نوشتهاید که داستان حمایت شما از منافقان در دوران مبارزه را من کشف نکردهام و شما آن را خیلی مفصلتر در خـاطرات خود آوردهاید . اینجانب هیچگاه ادعــا نکردم که پدیدهای را کشف کرده و ناگفتهای را یافته و بازگو کردهام و نیز هیچگاه بر آن نیستم که جنابعالی را به سبب حمایت از منافقان در آن روز و روزگار، خدای نخواسته مورد شماتت، سرزنش و نکوهش قـرار دهم. این واقعیت به درستی روشن و آشکار است که بسیاری از روحانیان، از روی ساده اندیشی، زود باوری، سهلانگاری و احساسات آنی، فریب این گروهک مکار و فریبکار را خوردند و به یاری آنان شتافتند، لیکن نکته این است که جنابعالی با این اشتباه آشکار که در زندگی سیاسی خود دارید، چگونه خود را در حد امام مینمایانید؟! امام را در جریان بنیصدر به زیر سوال میبرید و ادعا میکنید که امام به سبب اینکه در جامعه حضور نداشت از ماهیت بنیصدر آگاهی نیافت و جنابعالی چون در میان مردم بودید و در اجتماع حضور فیزیکی داشتید، بنی صدر را به درستی شناخته بودید و خطر او را دریافته بودید لیکن امام خطر را برنمیتافت! و از بنیصدر حمایت می کرد و سرانجام دریافت که نظر شما درست و مطابق با واقع است! و ...
جنابعالی اگر به راستی این ادعا را باور دارید که امام به سبب اینکه در اجتماع حضور نداشت، بنیصدر را به درستی نشناخته بود و به ماهیت او پی نبرده بود، باید عرض کنم که هنوز امام را نشناختهاید؛ البته امام در دوران زندگی پرافتخار خویش آن گونه که باید و شاید شناخته نشد؛ امروز نیز شناخته نشده است. بی تردید آیندگان بهتر می توانند دریابند که آن مرد خدا نابغه دهر بوده است و در کیاست، و مدیریت مسئولان و یاران در تاریخ کمتر همسان و همانندی داشته است. امام برای شناخت اشخاص و گروهها به حضور فیزیکی در اجتماع نیازی نداشت، اگر جز این بود، امام هیچگاه نمیتوانست در دوران زیستن در نجف اشرف نهضت اسلامی ایران را رهبری کند و از هـرگونه لغزش و خطایی دور بماند. امام با اینکه در ایران نبود و با بنیانگذاران و سردمداران سازمان منافقان از نزدیک آشنا نبود، تنها با چند جلسه دیدار و گفت و گو با نمایندگان آن سازمان توانست آنان را بشناسد و به ماهیت منافقانه آنان پی ببرد ، لیکن جنابعالی و دیگر روحانیانی که با همه نیرو و توان به حمایت از سازمان برخاسته بودند، به اصطلاح در میان جامعه بودید و زمانهای طولانی با اعضا و بنیانگذاران آن سازمان سرو کار داشتید و با وجود این نتوانستید آنان را به درستی بشناسید و فریب آنان را نخورید.
در مورد بنی صدر، حمایت امام از او، نه برای این بود که از ماهیت او شناخت نداشت و به او ایمان داشت. امام، بنی صدر را پیش از آنکه برای ریاست جمهوری کاندید شود شناخته بود و نسبت به او ذهنیت منفی داشت؛ از این رو، چنانکه نامبرده در خاطرات خود آورده است، آن گاه که آمادگی خود را برای نامزدی ریاست جمهوری با امام در میان گـذاشت، پاسخ منفی شنید. امام با صراحت به او گوشزد کرد که صلاحیت برای ریاست جمهوری نظام اسلامی را ندارد، لیکن حمایت امام از او در دوران ریاست جمهوری او احترام به رأی مردم بود. امام مانند بسیاری از سیاستبازان نبود که تا روزی که به مقام و منصب نرسیدهاند فراوان از مردم دم میزنند، لیکن آن گاه که به قدرت میرسند مردم را فراموش میکنند و رأی و نظر مردم را نادیده میگیرند. بنیصدر از یازده میلیون رأی برخوردار بود. شما انتظار داشتید که امام از قدرت و موقعیت خود استفاده کند و بنیصدر را با نادیده گرفتن رأی مردم کنار بزند، لیکن امام بر خود وظیفه میدانست که رأی ملت را پاس بدارد و به نظر مردم احترام بگذارد و از رییس جمهور منتخب مردم حمایت کند، تا مردم خود او را بشناسند و رأی خود را از او پس بگیرند. تفاوت یک رهبر مردمی با انسانهایی که هنوز دچار منیت هستند در همین نکته باریک تر از مو نهفته است که آنــان در مسند قدرت کمتر به مردم می اندیشند، لیکن آن رهبری که به ملتش عشق می ورزد، پا به پای مردم حرکت می کند و از آنان فاصله نمی گیرد.
برای مطالعه ادامه این نامه
اینجا را کلیک کنید.