سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----982851---
بازدید امروز: ----18-----
بازدید دیروز: ----35-----
جستجو:
فروردین ماه 86 - حرف های جوانی
  • لوگوی وبلاگ
    فروردین ماه 86 - حرف های جوانی

    پیوندهای روزانه
  • لینک دوستان من
    عاشق آسمونی
    وبلاگ گروهی فصل انتظار
    (( همیشه با تو ))
    ورود پسرا ممنوع
    آموزه
    دنیای جوانی
    مرکز دانلود رایگان آهنگ فیلم و کلیپ جالب دوربین مخفی
    همسفر مهتاب
    ای نام توبهترین سر آغاز
    دست نوشته های بی معرفت
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    آقاشیر
    روانشناسی آیناز
    کـــــلام نـــو
    .:: اســــوه هــــا ::.
    کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
    تکنولوژی کامپیوتر
    xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
    بوی سیب BOUYE SIB
    سیاست
    پاک دیده
    آدمک ها
    آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
    مدیر پارسی بلاگ
    پرسش مهر 8
    یا مهدی ادرکنی
    پیمان دانلود
    السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    خط بارون
    شور شیرین
    کلام دل
    مفرد مؤنث غائب
    قافله شهدا
    پیامبر اعظم
    دوستداران و منتقدان دکتراحمدی نژاد
    عطاری عطار
    نان ، عشق ، موتور هزار
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا omidezahra
    شاهد
    یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد
    مهدیار دات بسیجی
    گل نرگس
    ولایت علیه السلام
    .:: مهدیاد ::.
    خانه اطلاعات
    علوم قرآنی
    ألا إنَّّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبُون
    پوست کلف
    مشاوره و مقالات روانشناسی
    کجایید ای شهیدان خدایی

    تارنما
    نسیمی از بهشت ...
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    آریایی بیدارشو
    دسته کلید
    افشای سایت www.roozna.com/
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    خلوت تنهایی
    عشقی
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    ایران اسلام
    زیر آسمان خدا
    جوان ایرانی
    بهار سبز
    ..:: نـو ر و ز::..
    تالوگ
    دنیا به روایت یوسف
    ترنم باران
    کانون گفتمان قرآن
    یک امل مدرنیسم نشده
    یوسف گم گشته
    یاد ایام
    رادیوی نسل برتر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    شمیم وصل
    دانستنیهای علمی ، تاریخ، ترفند ، دانلود
    اقالیم قبله
    رایحه عشق
    بچه دانشجو !
    حوزه نت
    منصوره معتمدی
    جامعه اسلامی دانشجویان
    مقاومت
    پایگاه آیت الله حائری شیرازی
    علمیران
    علمی
    شبکه المنار
    زن مسلمان
    دل نوشته ها

    ملیکا
    معصومین
    ادبیات
    در پیشگاه قرآن
    وفا لینک
    خاکریز
    دانش نامه ی آزاد
    پیامبر اعظم(ص)
    حوزه نت
    همه چی از موبایل
    جدیدترین اخبار روز دنیا
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • وضعیت من در یاهو
  • در فراق مرد آسمانی
    نویسنده: جوانان ایران زمین دوشنبه 86/3/28 ساعت 11:54 صبح










    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • غروب گل محمدى
    نویسنده: جوانان ایران زمین یکشنبه 86/3/27 ساعت 8:40 عصر

    غروب گل محمدى


    قال الصادق علیه السلام: "اذا کان یوم القیامة یقوم عنق من الناس فیاتون باب الجنه فیقال: من انتم؟ فیقولون: نحن اهل الصبر، فیقال لهم: على ما صبرتم؟ فیقولون: کنا نصبر على طاعة الله و نصبر عن معاصى الله، فیقول الله عزوجل: صدقوا ادخلوهم الجنة و هو قول الله عزوجل: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب" (وسایل الشیعه، ج11، ص186)
    امام صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت جمعى از مردم به پا مى‌خیزند و مى‌آیند به سوى بهشت، گفته مى‌شود شما کیستید؟
    گویند: ما بردباران هستیم.
    گفته مى‌شود: بر چه صبر کردید؟
    گویند: بر (سختى‌هاى) عبادت و کشش‌هاى شیطانى معصیت، صبر کردیم.
    آنگاه خداى متعال مى‌فرماید: راست مى‌گویند وارد بهشت شوید.
    امام فرمود: این مفهوم سخن خداست در قرآن کریم (سوره زمر، آیه10) که مى‌فرماید: پاداش بردباران را فوق العاده مى‌دهیم.
    مگر نه پیامبر در واپسین لحظات عمر مبارکش به حضرت زهرا علیهاالسلام روى کرد و گفت: از هجرت من نالان مباش که تو نخستین کسى باشى که به من بپیوندى! پس حال که ساعاتى چند به دیدار پدر باقى نمانده، جا ندارد که زهرا برنجد و براى على ـ بیش از این ـ از ظلم روزگار گلایه کند! ولى شاید بیش‌تر به حال على مى‌گریست که پس از او سال‌هاى زیاد، باید غریب‌وار زندگى کند.
    فاطمه نخستین شهید راه ولایت است که به انگیزه بازخواهى فدک، فدک که نه بلکه ولایت را مدنظر داشت. فاطمه با آن ناله‌هاى دردناکش، حق امام و ولى امرش را مى‌خواست بازستاند و اگر نتوانست ـ که نمى‌توانست ـ باید حق را برملا سازد و مظلومیت على را آشکار نماید و پرده از سقیفه پردازان بردارد ولى فریاد دختر معصوم پیامبر در قلب‌هاى تیره، کارساز نبود، اما تاریخ، آن سخنرانى جاودانه را ثبت و ضبط کرد تا آیندگان بدانند... بسنجند... بفهمند... و تصمیم بگیرند.
    زهرا همو که خشمش خشم خداست، فریادش بى پاسخ ماند؛ نه، اشتباه نکنم، آن سنگدلان جاهلى تبار پاسخش را با سوزاندن در و شکستن پهلو دادند.
    و اکنون که حجت را بر همگان تمام کرد و نقش دفاع از ولایت را به خوبى ایفا نمود، با دلى شکسته و بدنى رنجور به خانه باز مى‌گردد؛ او شکایت را به خدا مى‌برد و به پدرش، رسول خدا و چنین با خدایش راز و نیاز مى‌کند که:
    "پروردگارا ! نیرو و قدرت از آن تو است و انتقام ظالمان را تو خواهى گرفت؛ پس به تو پناه مى‌برم و از تو استمداد مى‌جویم و به درگاهت روى مى‌آورم که حق شوهرم را از این نااهلان بازستانى."
    زهرا مناجات مى‌کرد و على به او گوش مى‌داد. شاید در دیدگان على قطرات اشک گرد آمده بود که بر رخساره مبارکش سرازیر شود ولى خوددارى مى‌کرد تا زهرا بیش‌تر نرنجد؛ به هر حال باید زهرا را تسلى دهد و قلب شکسته‌اش را آرامش بخشد، به او فرمود:
    "لا ویل لک بل الویل لشانئک، نهنهى عن وجدک یا ابنه الصفوه و بقیه النبوه فما أمد لک أفضل مما قطع عنک فاحتسبى لله"؛ بدبختى براى تو نیست,، براى دشمنانت است، اندوهت را برگیر و بر خویشتن سخت مگیر اى دخت برگزیده‌ترین انسان و اى بازمانده خاتم پیامبران. همانا آن چه خدا براى تو آماده ساخته برتر است از آن چه از تو گرفته شده، پس براى خدا بردبار باش و صبر را پیشه خود ساز.
    فاطمه نخستین شهید راه ولایت است که به انگیزه بازخواهى فدک، (فدک که نه بلکه ولایت را مدنظر داشت) با آن ناله‌هاى دردناکش، حق امام و ولى امرش را مى‌خواست بازستاند و اگر نتوانست ـ که نمى‌توانست ـ باید حق را برملا سازد و مظلومیت على را آشکار نماید و پرده از سقیفه پردازان بردارد ولى فریاد دختر معصوم پیامبر در قلب‌هاى تیره، کارساز نبود، اما تاریخ، آن سخنرانى جاودانه را ثبت و ضبط کرد تا آیندگان بدانند... بسنجند... بفهمند... و تصمیم بگیرند.
    و این سان سایه تبسمى آرام بر رخساره رنجور و بى رنگ فاطمه نقش بست چنان که تابش غروب، هنگام هجرت آفتاب در دریاى تار شب بر افق آسمان. با صدایى ضعیف چونان بلبلى بال شکسته در قفس تنهایى، در برابر تنها یار و یاورش، که اکنون غریبانه در خانه، زندانى شده است، پاسخ داد: "حسبى الله" ؛ خدا مرا بس است.
    و این بود آغاز هجرت غریبانه زهرا، چرا که قلب، نالان... سینه، تنگ... زخم، ژرف... بدن، رنجور... پهلو، شکسته... دیده، اشکبار و غربت در وطن، افزون بر بلا و رنج شده بود.
    و چه سان سخت است و دردناک که ستمدیده‌اى، با بیان رسا و استدلال محکم و برهان روشن و حجت هویدا نتواند فریاد دلش را به دیگران برساند، نه به ظالمان و غاصبان حقش که به دوستان نادان و آنان که آماج فریب و نیرنگ صحنه سازان تراژدى سقیفه شده بودند و اینک که زور بر حق چیره شده بود، در پاسخ زهرا که به در خانه‌هایشان مى‌رفت و آنان را به دفاع از امام زمانشان فرا مى‌خواند مى‌گفتند:
    "اگر او زودتر به میدان آمده بود، چه کسى از على برتر! ولى او در میان قهرمانان نبود! و قرعه به نام دیگرى درآمد!"
    اینان چگونه مى‌اندیشیدند؟ و چه در سر مى‌پروراندند؟ مگر تازه پیامبر از دنیا نرفته بود؟ و مگر على مشغول کفن و دفن رسول خدا نبود؟ و مگر مى‌شد بدن مبارک اشرف کائنات را بر زمین نگه دارد و از غسل و کفنش دست بردارد و به سوى چادر بنى ساعده بشتابد؟ و تازه اگر هم مى‌رفت آیا مى‌توانست از حق خود دفاع کند؟ و اگر دفاع مى‌کرد آیا گوش شنوایى بود؟
    اینها حقایقى بود که زهرا را رنج مى‌داد؛ چنان رنجى که درد شکستن پهلو و سقط کردن محسنش در برابر آن کم رنگ مى‌نمایاند.
    آرى! اگر آنان مى‌خفتند و مى‌آرمیدند، زهرا را آرامش نبود. چرا که اندوه را خوابى نیست. و اگر هم دیده‌هایش را بر هم مى‌گذاشت خواب به دیدگانش ره نمى‌یافت، باید همچنان در درد و رنج به سر برد تا قضاى الهى برسد.
    و اگر زهرا را رنج دردهاى جسمانى بى‌تاب کرده بود، درد روان صدچندان، او را مضطرب و نالان مى‌ساخت و چه دردناک‌تر از این که زبان در کام باشد و توان سخن گفتن نباشد. چه اندوهناک‌تر از این که حقش روشن و آشکار باشد و حق خواهى نیابد. چه شدیدتر و سهمگین‌تر از این که داد زند و دادخواهى نبیند؟!
    زهرا همو که خشمش خشم خداست، فریادش بى پاسخ ماند؛ نه، اشتباه نکنم، آن سنگدلان جاهلى تبار پاسخش را با سوزاندن در و شکستن پهلو دادند.
    و آیا مى‌شود این بار سنگین را بر این قلب نازک اندوهبار بار کرد؟
    و آیا زهرا ـ که یثربیان از فریاد سوزان و ناله دلش به تنگ آمده بودند و از على مى‌خواستند او را وادار کند که یا شب گریه کند و یا روز ـ در برابر آن همه ناملایمات جز صبر تلخ چه چاره دارد؟!
    زهرا در حالى که چون شمعى سوزان آب مى‌شد و آرام آرام به سوى ابدیت با کوله بارى از شکوه، ولى با شکوه رهسپار مى‌شد، گاهى به على مى‌نگریست و در رخساره مقدسش غم تنهایى مى‌یافت و گاهى به کودکان معصومش ـ فرزندان رسول خدا ـ نگاه مى‌کرد و یتیمى زودرس را در سیماى پاکشان مشاهده مى‌کرد؛ آنها را به خدا مى‌سپرد که خدا آنان را بس بود، و چاره‌اى جز فراق جانکاه نداشت.
    اینک دیگر بدن زهرا تاب تحمل آن همه رنج و اندوه را نداشت، و آنچنان ضعف بر او چیره شده بود که از درد نمى‌نالید؛ یا این که شاید دمى از روح بلند محمد در روان قدسى او تابیده بود که او را آرامش بخشد و یادآردش که: وعده دیدار نزدیک است.
    و مگر نه پیامبر در واپسین لحظات عمر مبارکش به او روى کرد و گفت: از هجرت من نالان مباش که تو نخستین کسى باشى که به من بپیوندى! پس حال که ساعاتى چند به دیدار پدر باقى نمانده، جا ندارد که زهرا برنجد و براى على ـ بیش از این ـ از ظلم روزگار گلایه کند! ولى شاید بیش‌تر به حال على مى‌گریست که پس از او سال‌هاى زیاد، باید غریب‌وار زندگى کند؛ همو که از صف‌آرایى تمام اعراب هراس ندارد و با ضربه‌هاى ذوالفقارش بینى یلان عرب را بر خاک مى‌مالد و برق شمشیرش دل شیر ژیان را مى‌لرزاند؛ امروزه براى نگهدارى اسلام چاره‌اى جز سکوت ندارد. "فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى" او با این که میراث خود را در دست نااهلان مى‌بیند باید صبر کند تو گویى که استخوان در گلویش گیر کرده است.
    آیا زهرا ـ که یثربیان از فریاد سوزان و ناله دلش به تنگ آمده بودند و از على مى‌خواستند او را وادار کند که یا شب گریه کند و یا روز ـ در برابر آن همه ناملایمات جز صبر تلخ چاره‌ای دارد؟!
    هان! وقت هجرت زهرا فرا رسیده و اینک گل زیباى نبوت پژمرده مى‌شود. تمام مدت عمرش در این دنیاى ستم و زور، هیجده سال است یعنى تازه فروغ جوانى تابیده و گل وجودش شکفته که باید رخت بربندد و غروب کند.
    هیجده سال است که زهرا در باغ وجود انسانى، هم چون گلى خوشبو و مقدس که از نور سرمدى تابشى چون تابش محمد دارد، و از سرشت پاک جاودانه خاتمیت، روانش با عطر محمدى عجین شده است، چنین مى‌زیسته و اکنون در عنفوان جوانى و در آغاز زندگانى، زندگى جاودانه را آغاز مى‌کند و چون نفس مطمئنه‌اى به سوى پروردگارش با قلبى شکسته ولى آرام بازمى‌گردد، او از خدا راضى و خدا از او راضى است، به سوى او مى‌رود تا در روز رستاخیز در برابر تمام کائنات، از دشمنانش انتقام بگیرد و دوستان و پیروانش را به سوى بهشت موعود فرا خواند.
    "یا أیتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیة مرضیه، فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى."
    فرا رسیدن غروب گل محمدى را به پیشگاه فرزند داغدیده‌اش ولى الله الاعظم ارواحنا فداه و سیل پیروان درگاهش که در غم جانسوز آن حضرت دیده‌هایشان روان و قلوبشان نالان است، تسلیت عرض مى‌کنیم و انتظار داریم هر چه زودتر آن منتقم حقیقى از پشت پرده غیبت بیرون آید و انتقام مادرش را از غاصبان و ستم گران باز گیرد. والسلام
    منبع:
    مجله پاسدار اسلام، ش 201 ، استاد سید محمدجواد مهرى 

    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • زندگینامه آیت الله لنکرانی
    نویسنده: جوانان ایران زمین یکشنبه 86/3/27 ساعت 6:31 صبح


    ولادت
    آیت الله محمد فاضل موحدی لنکرانی در سال 1310 ش دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش از اساتید حوزه علمیه قم و از مهاجرین قفقاز بود که سال‌ها در مشهد مقدس و حوزه علمیه زنجان به تحصیل و تدریس اشتغال داشت و یک سال پس از تأسیس حوزه علمیه قم وارد این حوزه شد.
    تحصیلات ابتدایی
    آیت الله محمد فاضل لنکرانی پس از اتمام دوره تحصیلات ابتدایی، از ادامه تحصیل در مدارس جدید چشم پوشید و با عشق وعلاقه به جامعه طلاب علوم دینی پیوست. وی از همان آغاز طلبگی  با آیت الله سید مصطفی خمینی ـ ره ـ فرزند ارشد امام خمینی ـ ره ـ ارتباط علمی و معنوی پیدا کرد .
    تحصیلات عالی
    آیت الله فاضل لنکرانی در نوزده سالگی خواندن درس خارج فقه را آغاز نمود و در محضر درس آیت الله بروجردی ـ ره ـ حاضر ‌شد. آیت الله فاضل لنکرانی هر درسی را که در محضر آیت الله بروجردی ـ ره ـ مطرح می‌شد، همان روز به زبان عربی می‌نوشت. روزی که مرحوم آیت الله بروجردی ـ ره ـ در منزل پدری استاد، همان نوشته‌ها را ملاحظه کرده بودند، خطاب به پدر  فرموده بودند که هیچ فکر نمی کردم آقا محمد با این سن و سال اندک بتواند به این خوبی به  ویژگی درس‌ها آشنا باشد، مخصوصا آنها را در قالب عباراتی جالب توجه از نظر تفهیم و تفهم و آنهم به زبان عربی به رشته تحریر در آورد.
    حضور در درس امام خمینی(ره)
    در همان ایام بود که امام خمینی ـ ره ـ اسلامی ، تدریس یک دوره علم اصول را آغاز کردند و شیفتگان فراوانی گرد شمع وجود ایشان جمع شدند. یکی از پرشورترین شاگردان ایشان، آیت الله فاضل کنکرانی بود. وی آن روزها ضمن حضور در درس مرحوم آیت الله بروجردی، در جلسات فیض بخش امام امت ـ ره ـ شرکت می کرد و بدین‌سان یک دروه اصول کامل از مباحث الفاظ و مباحث عقلیه را در محضر امام خمینی ـ ره ـ گذراند که حدود هفت سال به طول انجامید.
    همچنین امام خمینی ـ ره ـ در کنار درس اصول، یک دروه درس فقه از کتاب طهارت آغاز کردند که از همان نخستین روز، آیت الله فاضل لنکرانی در آن جلسات شرکت کرد. ایشان درس فقه امام راحل ـ ره ـ را با دقت، هوشیاری و تیزبینی خاص خود ضبط و ثبت می‌کرد. حاصل این نوشته‌ها چند جلد کتاب شد.
    این‌گونه این استاد برجسته حوزه علمیه قم عمر پر ثمرش را در راه تحصیل علم و تدریس آموخته‌ها و اندوخته‌های خود گذراند و در کنار درس‌های فقه و اصول، چند سال از عمر پر ثمرش را در درس‌های فلسفه و حکمت سپری کرد. در این رشته استاد وی، مرحوم علامه طباطبائی بود که در محضر پر بارش طی سال‌ها، قسمتی از مباحث منظومه سبزواری و سپس کتاب اسفار ملاصدرای شیرازی را تعلیم گرفت.البته در کنار همه اینها در مباحث دیگری چون بحث های مسائل عقیدتی و نیز مباحثی از درس اخلاق شرکت می‌کرد و از استادان دیگری هم به طور پراکنده بهره گیری و کسب فیض می نمود .
    اجتهاد
    وی با توجه به هوش سرشار و کم نظیری که داشت به سرعت به درجه اجتهاد رسید. پس از آن همه تحصیل علوم و معارف اسلامی، بویژه پس از یازده سال تعلیم پیوسته در محضر آیت الله بروجردی و نه سال شرکت عاشقانه در محضر دانشمند آفرین و مکتب انسان‌ساز درس‌های امام خمینی ـ ره ـ ، وقتی هنوز جوانی سی ساله بود دیگر به تقلید نیاز نداشت.
    مبارزه سیاسی
    آیت الله فاضل لنکرانی در کنار این فعالیت‌های علمی، در مبارزات سیاسی نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی ـ ره ـ شرکت فعال داشت و به عنوان عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بارها دستگیر شد و در زندان رژیم سفاک پهلوی شکنجه و سرانجام به بندر لنگه و مناطق کویری یزد تبعید شد.
    سوابق تدریس
    وی در نخستین سال‌های جوانی خود، همواره تحصیل و تدریس را به موازات یکدیگر انجام‌ می‌داد.‌ و بیش از بیست سال به تدریس خارج اشتغال داشت .  گروه کثیری بالغ بر هفتصد نفر از فضلا که غالبا مردانی عالم، آگاه و دارای تحقیقات و تألیفات هستند به نوبه خود به تدریس عده زیادی اشتغال دارند، در جلسات درس خارج ایشان شرکت می کردند و از چشمه جوشان علوم و فضائل وی سیراب می‌شدند.


    تألیفات‌
    نهایة التقریر فى مباحث الصلوة(در مقدمات)؛
    نهایة التقریر فى مباحث الصلوة(الجزء الاو)؛
    نهایة التقریر فى مباحث الصلوة(الجزء الثانى)؛
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب الاجتهاد)؛
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب الطهاره و المیاه)؛.
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریرالوسیله (کتاب أحکام الوضوء و التخلّی)؛
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب النجاسات)؛
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریر الوسیله، (کتاب الاجاره)؛
    تفصیل الشریعه فی شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب الصلوة)؛
    تفصیل الشریعه فی شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب الحدود)؛
    تفصیل الشریعه فى شرح کتاب تحریر الوسیله (کتاب الحج، الجزء الثانى)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب الحج، الجزء الثانى)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (الکتاب الحج، الجزء الثالث)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب الحج، الجزء الرابع)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب الحج، الجزء الخامس)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب الطلاق و المیراث)؛
    تفصیل ااشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب النکاح)؛
    تفصیل الشریعه فى کتاب تحریر الوسیله (کتاب القضاء و الشهادات)؛
    احکام الحج؛
    تبیان الاصول؛
    الاحکام الواضحه؛
    رساله توضیح المسائل؛
    الحواشى على العروة الوثقى ؛
    حاشیه بر کتاب طهارة مصباح الفقیه مرحوم محقق همدانى؛
    مناسک حج؛
    مدخل التفسیر؛
    چهره هاى درخشان در آیه تطهیر؛
    ائمه اطهار یا پاسداران وحى در قرآن کریم.
    ارتحال
    سرانجام آیت الله فاضل لنکرانی پس از سال‌ها تلاش علمی و سیاسی و مرجعیت شیعیان، 26 خرداد آستانه ایام فاطمیه به ملکوت اعلا پیوست .


    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • فرش سرخ برای بازیگران
    نویسنده: جوانان ایران زمین شنبه 86/3/26 ساعت 7:11 صبح

    نیکی کریمی
    فرش سرخ برای بازیگران
    به بهانه حضور نیکی کریمی در جشنواره فیلم کن
    مهدی ساربان
    وقتی حرف از جشنواره های آن طرف آبی می شود، آنقدر حضور
    فیلم های ایرانی و نام ایران ]متأسفانه[ دستخوش ندانم کاری ها شده است که هر آن منتظری تا افتضاحی، چیزی، از یک کنج بزند بیرون و باز کاسه همان و آش همان.
    در این نوشتار قصد آن دارم به عنوان عضو کوچکی از خانواده جوان سینما و به بهانه حضور یکی از
    ستاره های آن در جشنواره مهمی مانند کن، عدم ذکاوت و ذوق شرکت کنندگان در این گونه مراسم را به گفت، بنشینم و از تأثیر آن بر فرهنگ سینما سخن بگویم.
    ¤ خوب و بد سینمای جشنواره ای
    اگر ازنظرگاه خرد و جزئی به مسأله جشنواره ها نگاه کنیم، می توان مدعی بود که حضور فیلم های ایرانی با سبک و سیاق آثار معروف به جشنواره ای در این رویدادها تا حدی توانسته وجهه سینمای نوین ایرانی بعد از انقلاب را در اذهان مخاطب بیگانه متجلی کند، اما مسأله در نگاه کلان، اثرات مخربی بر فرهنگ سینماگران جوان گذاشته که به سادگی قابل ترمیم نیست.
    فراخوانده شدن فیلم ها، به خوبی نشانگر جهت خاصی است که غرب با صبوری بسیار نسبت به فرهنگ و هنر ما درپیش گرفته است. مسیر لاک پشتی که از دعوت فیلم های انتزاعی شروع و اکنون با حضور ستاره ای ایرانی بدون حجاب برروی فرش قرمز ادامه می یابد و پیداست درپس فلاش های عکاسان، غرب چگونه چشمکی به ایران می زند! از دیگر سو تقارن این پدیده و برخورد نیروی انتظامی با بدحجابان تضاد و تناقض جالبی را پدید می آورد.وقتی ستاره محبوب، در فیلمی محجوب و در فیلمی سجاده نشین! با لباس سرخ و موهایی پریشان قدم بر فرش قرمز می گذارد، با چنین الگوسازی سکولاریستی و یک بام و دو هوا چه توجیهی برای نسل سوم می توان داشت؟ چگونه می خواهیم در این گرمای تابستان به دختری 18ساله بگوییم محجوب باشد؟ با این وضعیت فرهنگی سینما و تلویزیون که روزی از پس روزی یا CD رقص و سکس و عیاشی و عروسی های مختلط بیرون می آید، چگونه می توان برای تحلیل جوانان زیر بیست سال، از تناقض میان این زندگی و آن نقش های متدین اخلاق گرای عارف مسلک گفت؟
    آیا وقت آن نرسیده است تا از یکسو ارشاد و از دیگر سو صداوسیما دست به یک گزینش اخلاقی و تحقیق میدانی درباره دو قشر بازیگر و کارگردان زنند و بی هیچ گونه تعارف و مسامحه ای افراد مسأله دار را پاکسازی نمایند؟
    قدر مسلم در ابتدای امر صداوسیما و سپس ارشاد مسئولین اصلی این مسائل می باشند.
    اما چگونه می توان سینما را از وضعیت فعلی آن بیرون کشید؟
    ممنوعیت ساخت آثار سیاه با بودجه بیت المال
    بخش عمده ای از این تخریب رسانه ای، بیش از آنکه توسط سینمای حرفه ای ایران صورت گیرد توسط فیلم های کوتاهی بوجود می آید که ارگان های متولی در ارشاد و انجمن سینمای جوان تهیه کننده و سرمایه گذار آنند، چاشنی تلخ اعتراض، تبدیل به یک اصل در این گونه فیلم ها می شود که با ناامیدی، یأس، زهوار در رفتگی جامعه و... همراه باشد.
    به عنوان مثال در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی فیلمی کوتاه ساخته می شود به نام «نروک» کارگردان کار مدعی است فیلم نامه چهاربار بازنویسی شده و ناگهان در خواب به او گفته اند باید شخصیت اولش را یک افغانی انتخاب کند!
    در ایران! شخصیت اول افغانی! محل زندگی کوچه هایی قدیمی و در و دیوار کثیف و مندرس، آدم ها کل و کور و منگ، ماشین اوراقی ویژه پرسناژهای داستان و... زیرنویس انگلیسی! از این دست، کم نیست تولیدات سطحی و عاری از کوچکترین خلاقیت های هنری که زیرنویس می شود و در آنسوی آب ها پرچم ایران شناسی می گردد!
    یادمان باشد فیلم سیب خانم مخملباف را! و اینکه چقدر فضای فیلم های تولیدی داخل ایران نزدیک به فضای «بدون دخترم هرگز» است!...
    کاش متولیان این امور گاهی زی این تیر را نگاهی بیندازند تا پرخویش بر آن ببینند!
    ¤ گزینش افراد تأثیرگذار در فیلم ها:
    متأسفانه صدا و سیمای ما تبدیل به مرکزی شده است که با بودجه و سرمایه خود اقدام به چهره سازی نموده و بعد از مدتی زیر بار همین چهره ها می ماند و این روند لاینقطع ادامه دارد! با توجه به اینکه صدا و سیما تنها دراختیار دارنده آنتن های پخش و بودجه کافی برای فیلمسازی است انتظار آن می رود تا با گزینش اخلاقی، صلاحیت بازیگران را تحقیق و تائید نماید و اگر از کمبود بازیگر می ترسد با یک فراخوان مطمئناً می تواند از بین جوانان اخلاق گرا کادر بازیگری خود را تکمیل کند. این عمل چند حسن دارد:
    1- دست مافیای معرفی بازیگر از فیلم ها کوتاه می شود.
    2- به علت پوشش و رفتار مناسب بازیگران در پیش و پس دوربین عوامل نیز مجبور به حفظ خود می باشند.
    3- بازیگر اخلاق گرا اسیر جریان سازی نمی شود و دیگر نیازی نیست تا نیروی انتظامی وقت و هزینه و سرمایه خود را درگیر پاک کردن آثار به جامانده از جریانها کند.
    4- برای نسل سوم الگوسازی دوگانه بوجود نمی آید و نوجوان اسیر پشت و جلوی دوربین بازیگران نمی شود.
    بدیهی است این اقدام شدیداً توسط برخی جریانهای وابسته به غرب محکوم خواهد شد اما مزایای آن به قدری زیاد است که می توان از کنار این حاشیه کوچک به سلامت عبور کرد و دانشگاه عمومی به فرموده حضرت روح الله را واقعاً دانشگاه کرد.
    نگارنده شخصاً در یک مورد، اعتراض ساکنین یک ساختمان را به بدحجابی و نیمه عریانی دو بازیگر زن از نزدیک شاهد بوده ام و صورت برافروخته پدری، که نگران تأثیر گرفتن دخترش از نوع رفتار و پوشش آنها بود را به عین مشاهده کرده ام. گناه این پدر، تنها این بود که لوکیشن فیلم برداری در طبقه پائینی اوست! و هنگامی که با صدای بلند به وضع موجود اعتراض می کند از بازیگر زن می شنود که؛ من در تهران اصلاً برهنه سرصحنه می روم!
    و در کمتر از سی دقیقه، دخترک با چادری سفید، اشکی مصنوعی برسر سجاده نیایشی می کند: صدا- دوربین- حرکت!
    قدر مسلم، گزینش و انجام تحقیق درباره کسانی که قرار است اربابان تصویر و الگوهایی برای نوجوانان باشند حداقل کاری است که انجام نمی شود!
    ¤دریغا ذکاوت!
    فارغ از آنچه گفته شد، حضور خانم کریمی به عنوان سوپر استاری ایرانی در میان سوپر استارهای غربی چند نکته را به ذهن متبادر می کند. نخست اینکه زنان بازیگر ایرانی در قیاسی با همسانان غربی خود غالباً از یک عدم اعتماد به نفس شدید و نوعی اضطراب رنج می برند که گویی خود نیز باور به برتری همسان غربی دارند! حرکات و رفتار خانم کریمی و بازی مداوم با موهایش نشان از این حس اضطراب و خود کم بینی داشت و گویی او انتظار این را می داشت تا به نوعی در میان نوجوانان سفیدپوست نیمه عریان مانکن! تجلیلی همانند را در سن میانسالی به نمایش بگذارد. اما اگر این دغدغه در وجود ستاره ایرانی آنقدر شدید است که او را وامی دارد تا آنطور مضطرب باشد آیا آن نوع پوشش درمان این مورد می توانست باشد؟
    نبوغ رسانه ای اگر در میان بود و یا اگر خانم کریمی اندکی از مشاوران رسانه شناس و جریان شناسی سود می جستند قطعاً پی به این راز می بردند که حضور با حجاب کامل اسلامی بر روی فرش قرمز نظر تمامی دوربین ها را به سوی ایشان جلب می کرد و نه تنها دیگر احساس حقارت و اضطراب نمی نمود بلکه به سوژه روز جشنواره کن و تمامی رسانه های خبری معتبر بدل می گشت. از دیگر سو، این عمل تبلیغی سبب می گشت تا موج رسانه ای مثبتی نیز در داخل برای وی به راه افتد و قطعاً راه بسیار همواری را در مسیر فیلمسازی به پیش رو می داشت .
    اما افسوس که جریان ناشناس هنرمند ایرانی همواره او را در لحظات تصمیم گیری عاجز می کند و چاره ای جز حسرت خوردن و با مو بازی کردن باقی نمی گذارد!
    انتهای پیام
      
     کیهان 24 خردادماه 86


    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

  • دو اعتقاد متفاوت!
    نویسنده: جوانان ایران زمین جمعه 86/3/25 ساعت 10:9 صبح


    نظرات دیگران ( ) حرف های جوانی

    <      1   2   3   4   5   >>   >