علی احمدی میانجی
در قسمت گذشته این مقاله روایاتی که در مدح سوء ظن یا آثار مطلوب آن وارد شده و نیز روایاتی که نشان میدهد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و امیر المؤمنین (علیه السلام) عملاً به سوء ظن ترتیب اثر دادهاند بحث و بررسی شد.
در این قسمت آیات و روایاتی که دلالت بر وجوب و یا رجحان حسن ظن دارد و همچنین نتایج بحث سوء ظن بررسی شده است.
نگاهی به آیات و روایات در مورد وجوب حسن ظن و یا رحجان آن
الف ـ آیات
1ـ در قرآن کریم در آیات مربوط به افک، مسلمانان بخاطر نداشتن حسن ظن نسبت به یکدیگر شدیداً مورد توبیخ قرار گرفتهاند. ظاهر این آیات وجوب حسن ظن را افاده میکند. یعنی بر مسلمانان واجب است که در مورد دیگر مسلمانان حسن ظن داشته باشند به طوری که هر وقت نسبت ناروایی در حق مومنی شنیدند آن را تکذیب کرده و بگویند: این تهمتی آشکار است.
لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین و لولا فضل الله علیکم و رحمته فی الدنیا و الاخره لمسکم فیما افضتم فیه عذاب عظیم. اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیتا و هو عند الله عظیم. و لؤلا اذ سمعتوه قلتم ما یکون لنا أن نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم. یعظکم الله أن تعودوا لمثله ابدا إن کنتم مؤمنین.
چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید مردان و زنان مومن به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتی است آشکار اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و اخرت شامل حالتان نبود به سزای آن سخنان که میگفتند شما را عذابی بس بزرگ میرسید. آنگاه که آن سخن را از دهان یکدیگر می گرفتید و چیزی بر زبان می راندید که درباره آن هیچ نمیدانستید؛ میپنداشتید که کار مهمی نیست در حالی که نزد خدا کاری بزرگ بود. چرا هنگامی که این سخن را شنیدید نگفتید: ما را نشاید که آن را بازگوییم، پروردگارا تو منزهی، این تهمت بزرگی است. در صورتی که مومن هستید خدا شما را اندرز میدهد دیگر گرد چنین کاری نگردید.
خداوند متعال در آی شریفه، مسلمانان را موظف میکند که اگر دربار کسی، مطلب خلاف شرعی شنیدند و به آن علم و یقین نداشتند، بگویند: این بهتانی آشکار است و آنان را به جهت نداشتن حسن ظن توبیخ میکند یعنی نه تنها باور نکنند بلکه بگویند ما در این مورد حق حرف زدن نداریم و این بهتان بزرگی است.
شیخ طوسی در تبیان میفرماید:
قیل یلزم المؤمن أن یحسن الظن و لا یسیء الظن فی شیء یجد الیه سبیلا.
گفتهاند: برای مومن لازم است در هر موردی که راهی برای حمل به صحت پیدا میکند، حسن ظن داشته و سوء ظن ننماید.
علامه طباطبایی (ره) بیانی در تفسیر این آیات دارد که آن را با رعایت اختصار و تکمیل میآوریم:
آیه لولا اذ سمعتموه توبیخ است بر اینکه هنگامی که قصه را شنیدند چرا آن را رد نکرده و به شخص مورد اتهام حسن ظن ننمودند.
و در آی ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم عبارت «المؤمنون و المؤمنات» بجای ضمیر یعنی «ظننتم بانفسکم» ذکر شده است تا علت حکم را تبیین کند، زیرا صفت ایمان بالطبع مانع از ارتکاب فحشاء و منکر قولی و یا فعلی است و به همین جهت، کسی که مومن است باید در مورد کسانی که همچون خودش دارای ایمان هستند، حسن ظن داشته و بدون علم و آگاهی کامل درباره آنان حرف بدی نزند زیرا کلی مومنین در داشتن ایمان و لوازم و آثار آن مانند یک نفس و یک فرد هستند.
پس معنی آیه چنین میشود: چرا هنگامی که افک و تهمت را شنیدید، در مورد شخص مورد اتّهام حسن ظن نکردید با اینکه همه شما مومن هستید و همانند نفس واحده و یک فرد میباشید (و صفت ایمان در شما باید مانع از گفتار و گمان سوء باشد چون می دانید که شخص مورد اتهام مومن است و صفت ایمان در او مانع ارتکاب کار بد خواهدبود).
و آیه هذا افک مبین این مطلب را میرساند که: چرا نگفتید این افک و بهتان آشکاری است؟ زیرا مخبر نسبت به مفاد خبرش علم ندارد و وقتی که مدعی، بینهای برای اثبات ادعای خود نداشته باشد شرعا محکوم به کذب است خواه در واقع حقیقت داشته باشد یا نه چنانکه خداوند تعالی میفرماید:
فاذلم یاتوا بالشهداء فأولئک عندالله هم الکاذبون.
اگر برای اثبات ادعای خویش شاهد نیاورند، پیش خدا از دروغگویان محسوب میشوند.
و لولا فضل الله علیکم و رحمته فی الدنیا و الاخرة لمسکم فیما افضتم فیه عذاب عظیم.
اگر فضل و رحمت پروردگار نبود به علت این گفتگوها که در جریان افک داشتید عذاب بزرگی به شما میرسید.
چون داستان را بدون تدبر و تفکر از همدیگر گرفته و برای دیگری نقل می کردید و گمان داشتید که کار مهمی نیست با اینکه پیش خدا بس بزرگ و خطرناک بود.
این آی مبارکه چنانکه حضرت استاد فرمودهاند ایمان را نشانه و دلیل صحت عمل مسلمان و دوری او از کارهای بدقرار داده است و با بودن چنین دلیلی برای صحت عمل، چرا مسلمان بر خلاف این دلیل گمان برده و حرف بی برهان به زبان آورده باشد؟
این آیه مبارکه اتحاد و یگانگی مسلمانان را با کلیه «بانفسهم» بیان کرده و ظن سوء درباره برادر دینی را مانند گمان بد درباره خود قلمداد کرده است.
به نظر میرسد که در مورد نزول آی شریفه نکت خاصی وجود داشته که چنین تشدید و تهدیدی را اقتضاء کرده است.
2ـ در قرآن کریم میفرماید:
و اذا اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله و قولو اللناس حسنا و اقیموا الصلاة
وقتی از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را عبادت نکنید و دربار مردم نیکو سخن بگویید و نماز را به پا دارید.
شیخ بزرگوار انصاری رحمة الله (در مساله اصالت صحت در عمل افراد) با توجه به روایتی که در تفسیر این آیه در کافی وارد شده به این آیه استدلال کرده است. روایت کافی این است:
عن معاویة بن عمار عن ابیعبد الله (علیه السلام) فی قوله عزّوجّل«وقولوا للناس حسنا» قال: قولوا للناس حسنا و لا تقولوا الا خیرا حتی تعلموا ماهو
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «قولوا للناس حسنا» فرمودند: با مردم به خوبی سخن بگوئید درباره مردم جز به نیکی یاد نکنید تا وقتی که خلاف آن ثابت شود.
صحت استدلال به این آیه بر رجحان حسن ظن، مبتنی بر این است که مراداز گفتن، گمان کردن و معتقد شدن باشد.
ولی در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر در این آیه نقل شده:
قولوا للناس احسن ما تحبون أن یقال فیکم.
درباره مردم به بهترین طرزی که دوست دارید درباره شما گفته شود، سخن بگویید.
همانطور که از ظاهر این حدیث استفاده میشود، آیه در صدد تبیین لزوم حسن معاشرت بامردم در برخوردهاست که انسان باید از بدگوئی به مردم و فحاشی و نسبت ناروا دادن به آنان دوری کرده و با زبان نرم و مودبانه با آنها ـ اعم از مسلمانان یا کافر ـ برخورد نماید. بنابراین بعید مینماید که مراد از قول در آیه، عقیده و گمان باشد چنانکه مفسرین نیز چنین احتمالی را ندادهاند.
پس ممکن است مراد از قول همان معنای لغوی آن باشد و اطلاق و عموم آن، گفتاری را که منشأ سوء ظن داشته باشد و بر بگیرد یعنی همه گفتارهای بد، مورد نهی است اگر چه علت آن سوء ظن باشد ولی گفتارهای خوب هر چند سبب آن حسن ظن باشد چنین حکمی را ندارد.
ولکن از روایات دیگر استفاده میشود که مراد از قول در این آیه، تنها گفتار لفظی نیست بلکه منظور ترتیب آثار حسن ظن میباشد. مثلا در روایت سدیر میفرماید:
قلت لابی عبدالله علیه السلام: اطعم رجلا سائلا لا اعرفه مسلما؟ قال: نعم اطمعه مالم تعرفه بولایة ولا عداوة انّ الله یقول: «و قولوا للناس حسنا»
به امام صادق (علیه السلام) گفتم: آیا به مرد سائلی که نمیدانم مسلمان است یا نه غذا بدهم؟ فرمود: آری تا وقتی که دوستی او را با دشمنان ما) و یا دشمنی او را (با ما و دوستانمان) ندانستهای به او غذا بده زیرا خدا میفرماید: «درباره مردم جز به نیکی رفتار نکنید».
در این روایت اطعام را مصداق قول حَسَن قرار داده است. و در روایت ابن سنان میفرماید:
اتقوا الله و لا تحمولا علی اکتافکم انّ الله یقول فی کتابه: «و قولوا للناس حسنا»
از خدا بترسید و وزر و بال مردم را به گردن نگیرید و خدا در قرآن میفرماید «درباره مردم جز به نیکی سخن نگویید».
مرحوم مجلسی (رحمة الله) در شرح حدیث معاویة بن عمار فرموده:
فی تفسیر العسکری (علیه السلام) قال الصادق (علیه السلام): «قولوا للناس حسنا ایللناس کلهم مؤمنهم و مخالفهم اما المؤمنون فیبسط لهم وجهه و اما المخالفون فیکلمهم بالمداراة لاجتذابهم الی الایمان فان بایسر من ذلک یکف شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنین.
به همه مردم ـ اعم از مومن و مخالف ـ برخورد خوب داشته باشید و شخص با مومنین با روی گشاده برخورد میکند و با مخالفین با مدارا و سازش حرف میزند تا بدین وسیله آنان را به ایمان جذب نماید زیرا با کمتر از این میتواند شر آنان را از خود وبرادران مؤمنش رفع کند.
به طوری که روشن است در این حدیث، قولوا للناس حسنا را برخورد خوب تفسیر کرده است یعنی قول را به معنی ترتیب آثار حسن ظن گرفته است.
3ـ خداوند متعال در قرآن کریم پیامبر عظیم الشأن خود را ستوده و میفرماید:
و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین.
بعضی از اینها (منافقین) کسانی هستند که پیامبر را اذیت کرده و میگویند: او گوش است (هر چه می شنود باور میکند) بگو گوش بودن او برای شما بهتر است به خدا ایمان میآورد (هر چه از طرف خدا وحی میشود قبول دارد) و آنچه به نفع مومنان است بدان ایمان میآورد.
خلاصه، خدا پیامبر گرانقدر خود را بدین صفت که مؤمنین را تصدیق میفرماید، مدح نموده و آن را قرین تصدیق خداوند متعال قرار داده است.
در فروع کافی آمده است که اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) مقداری پول داشت و شخصی از قریش میخواست با آن پول یک سفر تجارتی به یمن بکند، امام صادق (علیه السلام) در این رابطه به اسماعیل فرمود: پسرم مگر تو نشنیدهای که او شراب میخورد؟ عرض کرد چرا شنیدهام مردم چنین میگویند. حضرت فرمود: پسرم خدا میفرماید: یومن بالله و یومن للمؤمنین (پیغمبر خدا و مومنین را تصدیق مینماید) وقتی مومنین پیش تو شهادت دادند آنان را تصدیق کن.
اُذُن شخصی را گویند که هر چه را بشنود باور کند و این عنوان را منافقین به عنوان انتقاد به آن حضرت دادهبودند ولی خدای تبارک و تعالی در جواب آنان میفرماید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) «اُذُن خیر» است یعنی خیر شما را میشنود و بد شما را نمیشنود، خدا را تصدیق میکند و آنچه را که به نفع مومنین باشد نیز تصدیق میکند و اسرار آنان را فاش نمیکند و آنچه را که به ضرر آنان باشد نمیشنود.
در اینجا مراد از شنیدن این نیست که حرف گزارش دهنده را مطابق واقع میداند، زیرا چنین تصدیقی به ضرر مومن دیگر تمام میشود. مثلا اگر مومنی خبر از ارتکاب به زنا و یا شرب خمر و یا ارتداد مومن دیگر را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) بیاورد و آن حضرت این گزارش را شنیده و باور کند در این صورت شنیدن و باور نمودن خبر مومن گزارشگر به ضرر مومن دیگر که درباره او گزارش داده شده تمام خواهد شد و این به نفع هر دو طرف نخواهد بود پس مراد از شنیدنی که به نفع هر دو طرف باشد این است که نسبت به گزارش گر اظهار قبول کرده و او را تکذیب نکند ولی مومن دیگر را هم که گزارش به ضرر او داده شده، مورد مؤاخذه قرار ندهد و تنها اثری که رسول خدا بر چنین گزارشی مترتب میکنند آن است که نسبت به شخص گزارش شده رفتار احتیاط آمیزی در پیش میگیرد چنانکه مقتضای احتیاط در قضی اسماعیل هم همین بود و چون این آیه بر حسب شان نزول آن درباره منافقین نازل شده، تصدیق منافق از طرف حضرت رسول ترتیب آثار صدق بر گزارش او نخواهد بود. بنابراین مراد از مومنین در آیه کسانی هستند که اظهار ایمان مینمایند اعم از آنکه واقعا ایمان آورده باشند یا نه و شاهد بر این مطلب آن است که در آیه یومن بالله و یومن للمؤمنین، متعدی شدن فعل «یومن» به «الله» بوسیله «باء» و به «مومنین» بوسیله «لام» است.
و در روایت اسماعیل، تصدیق کردن مومن به یکی از دو معنی زیر حمل میشود:
1. معنایی که ادله «حمل فعل مسلم بر صحت» اقتضا میکند یعنی عمل مسلمان، فاسد نبوده و مسلمان مرتکب گناه نمیشود (یعنی فعل مسلم حسن فاعلی دارد.)
2. اینگه بگوئیم خبر او مطابق واقع است و واقعاً این فعل انجام یافته است. و در حجیّت خبر واحد، همین معنی مراد است.
و تمام اخبار حمل فعل مسلمان بر صحت، معنای اول را میرساند مانند:
من حق المؤمن أن یصدقه و لا یتهمه
از جمله حقوق مومن آن است که او را تصدیق کرده و متهم به کذب ننماید.
یا ابا محمد کذب سمعک و بصرک عن اخیک فان شهد عندک خمسون قسامة انه قال قولا و قال لم اقله فصدقه و کذبهم.
ای ابو محمد در رابطه با برادر مؤمنت چشم و گوش خود را تکذیب کن پس اگر پیش تو پنجاه نفر مؤمن شهادت دهند که فلانی چنین گفت و او خود بگوید که من نگفتم او را تصدیق و پنجاه نفر را تکذیب کن.
در اینجا تکذیب قَسامه با توجه به مؤمن بودن آنها جز به این معنی نمیتواند باشد که به خبر آنها ترتیب اثر داده نشود نه اینکه آنان را واقعاً دروغگو بحساب آورند زیرا چنین کاری ترجیح بلا مرجح بلکه ترجیح مرجوح است.
صاحب کشاف میگوید: اگر کسی سؤال کند که چرا در آی: یومن للمؤمنین فعل «یومن» به «الله» بوسیل «باء» و به «مومنین» بوسیل «لام» متعدی شده است؟ پاسخش این است که مراد از تصدیق خدا تصدیق در مقابل کفر است و لذا بوسیله «باء» متعدی شده است و مراد از تصدیق مومنین شنیدن حرف آنها و اظهار تسلیم و پذیرفتن و تصدیق آنهاست زیرا که از نظر آن حضرت راستگو هستند و به همین جهت بوسیله «لام» متعدی شده است مانند آیات شریفه: «و ما انت بمؤمن لنا و لوکنا صادقین» «فما آمن لموسی الا ذریة من قومه» «انومن لک و اتبعک الارذلون»
به طوری که روشن است میان این معنا و معنای باء تعدیه، فاصله زیادی وجود دارد.
در اینجا استاد علامه طباطبایی (ره) به معنای لطیفی اشاره کرده و میفرماید:
در آیه قل اذن خیر لکم، اضافه از نوع اضافه حقیقی است یعنی آن حضرت سماع است (زیرا از باب زید عدل فرموده «اُذُن») و تنها آنچه را که خیر شما در آن است میشنود، سخن خدا را که وحی است و خیر شما در آن است و همچنین سخنان مؤمنین را که نصیحت و خیرخواهی بوده و در آن نیز خیر شما هست میشنود و ممکن است اضافه از نوع اضافه موصوف بر صفت باشد یعنی «اذن» بودن آن حضرت به نفع شما است زیرا جز آنچه را که نفع شما در آن است نشنیده و به هر چه که به ضرر شماست گوش نمیدهد و فرق میان این دو وجه آن است که بنا به معنای اول، لازم است که کلام مسموع برای مؤمنین خیر باشد مانند وحی و نصیحت و خیرخواهی مؤمنین که هر دو خیر است ولی بنا به معنای دوم باید استماع و شنیدن، خیر باشد اگر چه ممکن است کلام مسموع، خیر نباشد. مثلا اینکه با گوش دادن به گزارش مؤمن به ضرر مؤمن دیگر حمل بر صحت کرده و احترام گزارش دهنده را حفظ میکند و حرمت او را، هتک نکرده و درباره او سوءظن نمیکند ولی در عین حال به آن گزارش ترتیب اثر نداده و شخصی را که گزارش بر ضرر او داده شده، مؤاخذه نمیکند.
معنای دوم با سیاق آیه سازگارتر است زیرا معنای ایمان در اینجا، تصدیق و قبول کردن و متعلق آن در یومن بالله که همان الله است ذکر شده است اما در یؤمن للمؤمنین متعلق ایمان ذکر نشده و فقط فرموده است این تصدیق به نفع مؤمنین است و تصدیقی که به نفع مومنین باشد حتی شامل آن دسته از خبرهایی که متضمّن ضرر آنهاست، نیز میباشد. بنابراین تصدیق در اینجا فقط به معنای صدق مخبری خواهد بود نه صدق خبری بدین معنی که مخبر صادق است اگر چه خبر او مطابق واقع نباشد.
در حقیقت خداوند متعال در این آیه میخواهد منافقین را که میگویند رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) اذن و زودباور است رد کند یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) سخنان خدا را باور میکند و سخنان مومنین را در صورتی که به نفع آنها باشد می شنود و گاهی در عین حالی که آن را باور نمیکند و یا بر خلاف آن شناخت دارد به آنچه که به نفع آنهاست ترتیب اثر میدهد. اما اینکه مفاد قول مؤمن واقعا راست است یا نه آیه شریفه از آن ساکت است و نکته حذف متعلق هم همین است.
ب ـ روایات
1ـ عن ابیجعفر عن ابیه عن جدّة علیهم السلام قال: قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک منه ما یغلبک و ال تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها فی الخیر محملا
کار برادر مؤمنت را تا موقعی که قراین و دلایل قطعی بر خلاف صحت و فساد آن پیدا نشده به بهترین صورت آن حمل کن و در مورد کلامی که او میگوید ـ در حالی که راهی برای حمل به صحت نمودن آن داری ـ گمان بد مبر.
2ـ حسن الظن من احسن الشیم.
حسن ظن از بهترین خصلتها است.
3ـ حسن الظن من افضل السجایا و اجزل العطایا.
حسن ظن از بهترین خصلتها و بزرگترین عطایای الهی است.
4ـ احسنوا ظنونکم باخوانکم تغتنموا صفاء القلب.
به برادران دینی خود حسن ظن داشته باشید تا صفای دل بع دست آورید.
5ـ حسن الظن راحة القلب و سلامة الدین.
حسن ظن موجب راحتی دل و سلامت دین است.
6ـ انّ حسن الظن من حسن العبادة.
حسن ظن (به برادران دینی) از عبادت نیکو سرچشمه میگیرد.
7ـ عن محمد بن فضیل عن ابی الحسن موسی (علیه السلام) قال: قلت له: جعلت فداک الرجل من اخوانی یبلغنی عنه الشیء الذی اکرهه فأسأله عنه فینکر ذلک و قد اخبرنی عنه قوم ثقات فقال لی: یا محمد کذب سمعک و بصرک عن اخیک فان شهد عندک خمسون قسامة [انه قال] و قال لک قولا فصدقه و کذبهم.
محمد بن فضیل از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل میکند: عرض کردم فدایت شوم درباره یکی از برادرانم مطلب ناشایستی شنیدم از خودش سؤال کردم آن را انکار کرد در حالی که اشخاص موثّقی آن رانقل کردهاند، حضرت فرمود: ای محمد گوش و چشمت را در رابطه با عیوب برادرت تکذیب کن و اگر پنجاه نفر شهادت بدهند که او چنین گفته و او بگوید نگفتهام او را تصدیق و شهود را تکذیب کن.
نتایج بحث
الف ـ از آیه مبارکه اجتنبوا کثیرا من الظن و همچنین احادیث وارده در این رابطه بدست میآید که سوء ظن حرام است. به این احادیث توجه فرمایید:
1ـ حرم الله دمه و ماله و عرضه و أن یظن به ظن السوء.
در این حدیث سوء ظن به مؤمن در ردیف تجاوز به خون و مال و عرض او ذکر شده است.
2ـ اطرحوا سوء الظن بینکم
در این حدیث امر شده که سوء ظن را باید کنار گذاشت و ظهور امر در وجوب است.
3ـ من اساء باخیه الظن فقد اساء بربه.
در این حدیث سوء ظن به برادر مؤمن، مثل سوء ظن به خدا قلمداد شده است.
4ـ متی یزول عنک هذا الذی ظننت باخیک هذا من النفاق.
ظاهر عبارت این است که سوء ظن خود گناهی است مستقل نه گفتن و به زبان آوردن که آن هم گناه دیگری است.
5ـ لا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوءا و انت تجدله فی الخیر محتملا.
6ـ اذ اتهم المؤمن اخاه انماث الایمان فی قلبه.
7ـ من اتهم اخاه فی دینه فلا حرمة بینهما.
8ـ اذا اتهمه انماث الایمان فی قلبه.
در این سه حدیث به دو خطر معنوی دیگر سوء ظن نیز اشاره شده است:
1ـ از بین رفتن ایمان و تبدیل آن به نفاق یا کفر؛
2ـ قطع شدن رشته برادری و احترام آن که حاکی از شدت حرمت سوء ظن است.
بنابراین سوء ظن به مؤمن اگر مقدماتش اختیاری است و موجب پیدایش اعتقاد بد در حق مؤمن و بغض و بیمهری و بیعلاقهگی نسبت به او باشد همانطوری که شهید فرمودند حرام است.
و همچنین ترتیب اثر خارجی دادن به چنین ظنی از قبیل برخورد بد کردن و قطع رابطه نمودن و نسبت بد دادن و یا زدن و حبس کردن مؤمن حرام است و
ب ـ همچنین از آی مبارکه و احادیث وارده، عدم حجیت ظن نیز استفاده میشود بلکه چنین بدست میآید که عدم حجیت آن عقلی است زیرا شک در حجیت ظن، مساوی با عدم حجیت آن است، همچنین بر اساس گمان، قضاوت قطعی نمیتوان کرده و چیزی را به کسی نسبت داد و چنین بنظر میرسد که در آی مبارکه علاوه بر تحریم ظن، ارشاد به حکم عقلی نیز شده است مثلا در آیه، پس از بیان حکم حرمت، آن را چنین تعلیل میکند: انّ بعض الظن اثم و معلوم است که تعلیل حکم تعبّدی با یک مطلب تعبدی درست نیست، پس اثم بودن اکثر ظنون، عقلی است، اینک در این رابطه به احادیث زیر توجه فرمایید.
1ـ فان الظن اکذب الحدیث.
2ـ فان الظن اکذب الکذب.
3ـ فمخرجه من سوء الظن أن لا یحققه.
4ـ اذا ظننت فلا تحقق.
5ـ اذا ظننت فلا تقض.
6ـ اذا ظننتم فلاتحققوا.
7ـ فما رایته بعینک فهو الحق و قد تسمع باذنیک باطلا کثیرا.
8ـ لیس من العدل القضاء علی الثقة بالظن.
9ـ انه قدیرمی الرامی و یخطیء السهام.
ج ـ آیه کریمه: لولا اذ سمعتوه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا و روایاتی که در ذیل آن نقل کردیم، در وجوب حسن ظن ظهور دارند که خداوند سبحان مؤمنین را به عدم حسن ظن، شدیداً توبیخ میفرماید چنانکه گذشت.
و حدیث: ضع امراخیک علی احسنه نیز چون امر است، در وجوب حسن ظن، ظهور دارد مگر اینکه بوسیل قرائن دیگر حمل به استحباب شود.
د ـ مراد از تحریم سوء ظن دربار مؤمن و وجوب حسن ظن در حق او، سوء ظن و یا حسن ظن فاعلی است نه فعلی بدین معنی که اگر سخنی در رابطه با او شنیدی یا کاری از او دیدی یا نقل شد، نگو او مرتکب خلاف شرع شده و فساد کرده است زیرا او مؤمن است و ایمانش او را از ارتکاب گناه باز میدارد.
اما حسن فعلی بدین معنی که بگوییم مؤمن واقعا کار خوب انجام داده یا نه مثلا سلام کرده یا نه آیه و روایات در مقام بیان آن نیست بلکه آن را طبق ادله و قواعدی که در جای خود مذکور است باید بدست آورد، یعنی این آیات و روایات در صدد اثبات این نیستند که کار مؤمن مطابق واقع است و باید هر طور شده بدان ترتیب اثر خارجی ـ از قبیل زندانی کردن و تعزیر نمودن و قصاص کردن ـ داد بلکه اینها قواعد خاصّی دارند که باید در مورد خود مورد استفاده قرار گیرند.
ه ـ از اینکه در آیه مبارکه واجتنبوا کثیرا من الظن، تحریم را روی اکثر موارد ظن برده نه همه آنها، استفاده میکنیم که در پارهای موارد اگرچه خیلی هم کم باشد، سوء ظن درباره مؤمن جایز و یا احیانا گاهی واجب است و از گفتار مفسرین و با استفاده از ادله نیز بدست آمد که در مواردی سوء ظن جایز و در موارد دیگر واجب است که ذیلا قسمتی از آن را ذکر میکنیم:
عمل به خبر فاسق، پیش از تحقیق و تبین، مورد نهی واقع شده است/
در مسأله خوابیدن دو نفر بطور عریان زیر یک لحاف، تعزیر به موازات سوء ظن حاکم، کم یا زیاد میشود.
شهادت متّهم قبول نیست.
در صحیح ابن ابی یعفور در رابطه با تحریم غیبت و تجسّس و وجوب تزکیه و تعدیل اشخاص، پنهان داشتن عیوب مردم و برخورد با عفت با آنان و حضور در جماعت مسلمین، ملاک قرار داده شده که بدون این ملاکها، حرمت غیبت و تجسس و همچنین وجوب تزکیه برداشته شده و قهراً وجوب حسن ظن و یا حرمت سوء ظن نیز از میان خواهد رفت.
مجالست با اشخاص متهم و آمد و شد در مواضع تهمت، مورد نهی و یا یکی از گناهان بشمار آمده و معیار در تشخیص عقیده و ایمان و روش افراد، همنشین او قرار داده شده است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد اتهام، دستور بازداشت صادر فرمودهاند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) اشخاص مظنون را از مدینه تبعید فرمودند.
و ـ امیر المؤمنین صلوات الله علیه در رابطه با اشخاصی که در مصر و مدائن به مخالفت با نظام، متهم شده بودند به حاکم آن دو منطقه دستور برخورد شدید با آنان را صادر فرمود بدین معنی که از آنها مراقبت و در مورد رفتار و کارهایشان دقت کافی به عمل آورده و کوچکترین حرکات آنان زیر نظر گرفته شود. بلکه چنانکه از مصنّف ابن ابی شیبه در شمارههای قبل نقل کردیم حسن ظن را در اینگونه موارد کنار گذاشته و دستور بررسی منازل اشخاص متّهم را نیز صادر فرمود.
ز: امیر المؤمنین (علیه السلام) در مورد استخدام کارمندان، حسن ظن را کنار گذاشته و دستور تحقیق و تفحص در مرحله گزینش آنها را صادر فرموده و امر میکند به منظور شناسایی آنان، عیون و جاسوسانی بگمارند. چنانکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) حرف عامل خود را که میگفت این مال از بیتالمال است و این هدیهای است که به من دادهاند، قبول نفرمود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) همه اموالی را که عامل آن حضرت ادعا میکرد هدایایی است که به او دادهاند، گرفت و به بیتالمال واریز کرد.
و همچنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام اعزام نیرو به جبهه، همراه فرماندهانی که اطمینان بدانها نداشت، جاسوسانی میفرستاد در مقام استخدام، حرص اشخاص به احراز پستی را علامت خیانت قلمداد کرده و میفرمودند:
انّ اخونکم عندنا من طلبه
خائنترین شما پیش ما کسانی هستند که نسبت به احراز پستی تلاش میکنند.
آیا جواز سوء ظن در این موارد برای آن است که امام امین است و نظام و مناصب حکومتی و بیتالمال در دست او امانت میباشد، بنابراین و به منظور حفظ اهم مصالح مسلمین و کشور اسلامی، سوءظن برای او حلال شده است؟ چنانکه در بحث تجسس گفتیم. و یا اینکه ادلّ تحریم سوء ظن فقط سوء ظن فاعلی را حرام کرده ولی حقیقت اعمال بد یا خوب از موضوع خارج است و در آن موارد مطابق ادلّ دیگری باید عمل کرد و در این موارد ظاهرا به فسق کسی حکم نشده که مرتکب فسق شده یا خیانت نموده است بلکه عملا احتیاط فرموده و منصبی را بدون تحقیق به کسی نداده و همچنین قول عامل را در مورد هدیه نپذیرفتهاند زیرا پذیرفتن هدیه برای مسئول دولتی کلا حرام است؟
ممکن است در بعضی موارد، متهم به خاطر حفظ خون مسلمانان زندانی شود و یا به اتهام جاسوسی گرفتار گردد و یا به اتّهام توطئه بر علیه نظام، تحت تعقیب قرار گیرد و ولیّ امر مسلمین نیز این عمل را برای حفظ نظام و یا جلوگیری از اختلال بر خود واجب بداند.
ح: احادیث زیادی ما را از خوش باوری و یا زودباوری بر حذر میدارد و از خوشبینی بیش از حد به افراد ـ که شاید خوبان به علت اینکه خود خوب هستند همه را خوب بدانند ـ اعلام خطر کرده و در واقع ما را به حکم عقل ارشاد میکند. اینک به چند نمونه از این احادیث اشاره میکنیم:
1ـ احترسوا من الناس بسوء الظن.
خود را از شر مردم با سوء ظن به آنان حفظ کنید.
2ـ لا تثقن باخیک کل الثقه فان صرعة الاسترسال لاتستقال.
به برادر مؤمنت کاملا اعتماد نکن بسا که ضررهای ناشی از زود انس گرفتن با مردم، قابل جبران نباشد.
از کلمه اخ بروشنی فهمیده میشود که: حتی به برادر مسلمانت بیش از حد وثوق و اعتماد نکن.
و در حدیث دیگری از خوش باوری نیکان گله کرده و میفرماید:
الی الله اشکو بلادة الامین و یقظة الخائن
از کودنی امین و بیداری خائن به خدا پناه می برم.
3ـ الحازم یقطان
آدم با احتیاط همواره بیدار است. احتیاط نوعی از سوء ظن است.
و در روایت زیر حزم را از نشانههای عقل قرار داده و میفرماید:
5ـ یستدل علی العاقل باربع: الحزم
آدم عاقل را به چهار صفت میتوان شناخت: احتیاط و
6ـ من لم یستظهر بالیقظة لم ینتفع بالحفظة.
هر کس که از بیداری و باهوشی برخوردار نباشد، پاسداران و نگهبانان به حال وی سود نخواهند داشت.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) که سید حکماء بشر بود پیش از آنکه بوسیل وحی به سروری انبیاء منصوب شود، سیرهاش این بود که:
7ـ یحذر الناس و یحترس منهم من غیر أن یطوی من احد منهم بشره.
با مردم با احتیاط برخورد میفرمود و خود را از آنان حفظ میکرد بدون اینکه خوشرویی خود را از فردی پنهان کند.
این روایات که ما را به حکم عقل و احتیاط ارشاد میکند با ادلّ تحریم سوء ظن و وجوب حسن ظن فاعلی، منافاتی ندارد. به عبارت دیگر رعایت کامل احتیاط در مقام عمل، با متّهم نکردن مردم بدون دلیل، با هم میسازند.
در خاتم این مقاله از علامه سید جعفر مرتضی که یادداشتهای خود را در اختیار من گذاشتند صمیمانه تشکر مینمایم و از حضرات محققین تقاضا دارم که این اثر ناچیز را مطالعه فرموده و از ارشاد اینجانب خودداری نفرمایند.