1- سال چهارم هجری است. چند روزی بیشتر به سوم شعبان نمانده. این روزها و شب ها مدینه فرشته باران است. عطر یک بشارت بزرگ در شهر پیچیده است؛ بشارتی سبز و سرخ! ام ایمن این شبها خواب و خوراک ندارد. گریه، امان از کف اش ربوده است. ثانیه ها و دقیقه ها برای او سنگین و سخت می گذرند. دلهره و تردید تمام وجودش را گرفته؛ خدایا! این چه خوابی است که من دیده ام؟!... او در عالم رویا «پاره های تن پیامبر» را در خانه خود یافته است؛ خدایا اعضای تن پیامبر خدا(ص) در خانه من چه می کنند؟! ام ایمن وحشت زده است. آشفتگی و پریشان حالی او، همسایه ها را به سراغ پیامبر(ص) می فرستد؛ ام ایمن تمام دیشب را نخوابیده و لحظه ای گریه اش بند نیامده است...
رسول خدا(ص) ماجرا را که می شنود، پاره ای درنگ می کند و لبخندی که به چشمه رحمت الهی متصل است، بر لب می نشاند. پیامبر این روزها منتظر است. چشم به راه طاووس اهل بهشت، کشتی نجات و امان اهل زمین. پیامبر خواب او را اینگونه تعبیر می کند؛ «ای ام ایمن! به زودی دخترم فاطمه فرزندی به دنیا خواهد آورد که تو دایه او می شوی. بدین سان پاره تن من در خانه تو خواهد بود». ام ایمن آرام می گیرد. با لبخند پیامبر خدا، می خندد. خوشه های تردید و اضطراب در دل ام ایمن، شکوفه بشارت تولد فرزند رسول الله(ص) می دهد. کار نزدیک است. جبرییل امین از خدا فرمان می گیرد؛ همراه با ملکوتیان نزد محمد(ص) شو و تهنیتش بگو. جبرییل و فرشتگان، صف در صف رو به حضرت رسول می آورند. در وقت فرود به «صلصائل» می رسند، فرشته ای که حق تعالی بر او خشم گرفته و از صف فرشتگان رانده شده بود. صلصائل چون جبرییل را در آن حال می بیند که همراه با ملائکه مقرب تسبیح گو و تهلیل کنان می روند و وقتی از ماجرای تولد فرزند رسول خدا با خبر می شود، می گوید؛ ای جبرییل! محمد (ص) را سلام برسان و از وی بخواه مرا شفاعت کند تا حق تعالی از تقصیر من درگذرد. جبرییل به حرکت می آید. سر راه «فطرس» را می بیند که پر و بالش سوخته و در جزیره ای افتاده و 70 سال است به امید آنکه خدا را خشنود کند، سر به سجده دارد و عبادت می کند. ماجرا را می شنود و به امید شفاعت «رحمه للعالمین» همراه جبرییل و فرشتگان می شود و نزد پیامبر(ص) می آید. ... وقت سحر است. زمین شانه های خود را برای قدوم فرزند آفتاب آماده کرده است. فرشتگان دور فاطمه حلقه زده اند. زمین تندتند نفس می زند. حالا خانه علی، مرکز عالم شده. معجزه الهی است که آن خانه کوچک، خیل فرشتگان را در خود جای داده! ضربان قلب عالم تندتر می شود. پاهای زمین می لرزد. احساس تشنگی دارد دریا را می کشد. هلهله فرشتگان هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود. لحظه حلول نزدیک است... صدای «یا علی» فاطمه با «الله اکبر» اذان درهم می آمیزد. «خورشید» متولد می شود. حالا دیگر نور «حسین» که سالها پیش از خلقت آدم در افلاک غوطه می خورد، در قاب جسم خویش حلول می کند. عطر «حسین» در ایوان ملائک می پیچد. ملائک، تبریک گوی پروردگار می شوند. ذرات جهان به سجده درمی آیند و ذکر «یاحسین» می گیرند. خدا از رعد گریه های شبانه علی(ع)، باران رحمت خود را بر عالمیان می باراند. اما، هیچ کس نمی داند چرا بغض و لبخند فرشته ها درهم آمیخته؟! اسماء، فرزند علی و فاطمه را در پارچه ای سفید می پیچد و در آغوش پیامبر می گذارد. رسول خدا، اذان و اقامه در گوش «جان عالم» می خواند. دردانه فاطمه را می بوید و می گرید و در جواب تعجب اسماء و هنگامه فلق شعبان المبارک، خبر از محرم الحرام می دهد، خبر از یک روز؛ روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید شید و شفق را چون صدف در آب دیدم خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم فریادهای خسته سر بر اوج می زد وادی به وادی خون پاکان موج می زد... از همان روز که حسین(ع) آمد، شمشیرهای حقد و فرومایگی با چرب و شیرین دنیای مفلوک، آخته و زهرآگین شدند. لب ها برای تشنگی آبدیده شده و کافران کوردل دست به کار تیز کردن تیغ کینه کهنه خود گشتند. مولود عشق امروز در آغوش پیامبر، مهیای فردای مجاهده و «هل من ناصر» خویش است. حقیقت تلخی است اما؛ زمین رسم مهمان نوازی آسمانیان را نمی داند. 2- امروز، روز پاسدار است. دیروز رهبر معظم انقلاب در آستانه سالروز ولادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و روز پاسدار در جمع صمیمی فرماندهان و پرسنل این نهاد انقلابی با اشاره به چگونگی شکل گیری سپاه پاسداران، سپاه را نهادی جوشیده از دل مساجد، مدارس، دانشگاهها و برآمده از خانه ها و دل های مومن مردم برشمردند و فرمودند: «کسی سپاه را خلق نکرد، بلکه این نهاد به اقتضای نیاز زمان شکل گرفت و هرجا و هر عرصه ای که لازم بود به پاسخگویی به نیازهای انقلاب و کشور پرداخت.» بی تردید یکی از کلیدی ترین عناصر شکل گیری و حیات نهاد انقلابی سپاه، وجهه و خاستگاه مردمی آن است. سپاه جمعی خستگی ناپذیر و خلاق است که با تکیه بر مبانی اعتقادی و ارزشی به اقتضای پاسداشت انقلاب و آرمانهای امام و رهبری، در هر عرصه ای که لازم بوده وارد شده و ویژگی خط شکنی خود را همواره حفظ کرده است. پس از دفاع مقدس و نقش محوری سپاه در اداره جنگ، این نهاد توانست امکانات و شرایط خود را با اقتضائات پس از جنگ منطبق کرده و با اقتدار وارد عرصه تولید و سازندگی - خصوصا در مناطق محروم - شود. صدها پروژه بزرگ راه سازی، پل سازی، ساخت تونل، آب رسانی، سدسازی و ... حاصل تلاش خالصانه فرزندان انقلاب است. فرماندهی کل قوا با اشاره به درخواست مسئولان دولت وقت پس از جنگ برای ورود سپاه به عرصه سازندگی می فرمایند: «در این عرصه نیز سپاه هر جا حضور یافت بهترین اقدامات سازندگی را انجام داد و این واقعیات نشان می دهد که این نهاد مردمی در پرتو وفاداری به شاکله معنوی خود، از سازمانی منعطف برخوردار است که براساس نیازهای زمان، روز به روز متحول و متکامل نیز شده است.» شاید سپاه به اقتضای شرایط جنگ، وجهه نظامی اش غلبه پیدا کرد وگرنه شاکله اصلی آن آمیزه ای از دلاوری در جنگ، دلدادگی به مردم، بصیرت در فتنه، تیزبینی در کارزار نرم، کارآمدی در سازندگی و... است که نمی توان آن را با هیچیک از سازمانهای نظامی جهان مقایسه کرد. بسیاری از فعالیت های سپاه در عرصه های علمی، تکنولوژیک، ارتباطات، امور فرهنگی و اجتماعی صورت گرفته و می گیرد و در این میان نخبه های زیادی که وفادار به انقلاب هستند را تقدیم نظام کرده است. سپاه روزگاری برای مهار تروریسم و جنگ های داخلی، در شرایط بحرانی اوایل دهه 60 وارد عرصه امنیت داخلی کشور می شود و روزی در کارزار سازندگی و توسعه کشور قدم به مناطق محروم و روستاها می گذارد. روزی هم در کنار پذیرش مسئولیت و مدیریت شهری به ویژه در مناطق مرزی و جنگی، مجلات فرهنگی و جزوات تحلیل سیاسی منتشر می کند. نگاه حق بین سپاه و بصیرت پاسداران انقلاب باعث شد تا در فضای غبارآلود و پرابهام وقایع فتنه انگیزی چون 18تیر و فتنه 88 واقعیات و مصالح نظام و کشور را به درستی تشخیص دهد و در عمل به وظایف خود سربلند و استوار بیرون آید. فرمانده معظم کل قوا با اشاره بر لزوم حفظ هویت نهادی سپاه، این نهاد را شجره طیبه ای خواندند که به فرموده قرآن کریم در هر دوره، ثمره خاصی بروز می دهد و تاکید فرمودند که این عملکرد و ویژگی تحسین برانگیز باید ادامه یابد. 3- شاید اگر بالهای فطرس ملک در آتش قهر الهی نمی سوخت، هیچگاه لطافت دستهای حسین(ع) را پیدا نمی کرد. شاید اگر در آن جزیره دورافتاده و در پس تاریکی ها، هفتاد سال خدا را صدا نمی زد، هیچ وقت توفیق حضور در ساحت قدسی آن حضرت را نمی یافت؛ فطرسی که با بالهای شکسته و چشمان اشک آلود بر شانه های فرشتگان نشست و به امید شفاعت به پابوس فرزند رسول خدا آمد و قنداقه حسین مرهم بالهای شکسته و پرهای سوخته اش شد. یا اباعبدالله! بیا و چشم های زیبا و مهربانت را به روی ما بگشا! در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت وگوی تو خیزم به جست وجوی تو باشم سلام ما بر تو، روزی که متولد شدی و روزی که از دنیا رخت بر بستی و روزی که دوباره زنده و مبعوث می شوی. حمید امیدی منبع: کیهان