«مهدی همایونفر»:
با امکاناتی که «آقا» در اختیارمان گذاشتند روایت فتح احیا شد
فارس: محمد هاشمی به خاطر نامه آوینی به آقا از ما دلخور بود و محلمان نمی داد.بعد از کارشکنی های محمد هاشمی در صدا و سیما، در اواخر 71 با پول و امکاناتی که آقا در اختیارمان گذاشتند شروع به کار کردیم و به فاصله چند ماه بعد هم مرتضی شهید
شد.
*فارس:اولین بار که شهید آوینی را دیدید چه زمانی و در کجا بود؟
*درآذر سال 59 با هم آشنا شدیم،در آن زمان جوانی20 ساله و عاشق کار فیلم سازی بودم به همین خاطر یکی از دوستان مکانی را به نام "جهاد تلویزیون " به من معرفی کرد اما نامی از آوینی نبرد، فقط بهم گفته بود گروهی از بچه مسلمان ها آنجا هستند برو آنجا به شما کار بدهند. آن زمان هم منظور از کار، کار کردن و حقوق گرفتن نبود بلکه تلاش و آموختن بود.
درآن زمان من به همراه مصطفی دالایی و حاج محمد باقر سه نفری برای کار پیش آقای خاکبازان که مسئول جهاد تلویزیون بود همین آقایی که مدیر کل نمایش وزارت شد و هم چنین آقای حیدریان که بعدا معاونت سینمایی شد رفتیم و مشغول به کار شدیم آقای حیدریان و خاکبازان از دمستان مشترک ما بودند .
وقی وارد گروه شدیم دیگر بچه ها گفتند ما هم چند ماهی است که به جهاد تلویزیون آمدهایم و قبل از این شخصی به اسم "آوینی " نه به عنوان مسئول بلکه عملا محوریترین عنصر فیلمسازی جهاد تلویزیون بوده است.
خلاصه دوستان گفتند اگر میخواهید کاری انجام دهید باید با آقای آوینی صحبت کنید، گفتیم صحبت میکنیم! رفتیم در اتاق شهید آوینی را زدیم. اتاق بسیار کوچکی بود، از سر و روی اتاق فیلم می بارید. یک جا سیگاری بزرگ پر از سیگار هم کنارش بود و اتاق مملو از دود سیگار، از بس اتاق پر از دود بود به ایشان گفتیم: اگرمی شود بیاید بیرون از اتاق صحبت کنیم. در آن زمان ایشان یک جوان 35 - 30 ساله و بسیار عصبی بود که از شدت عصبی بودن سیگارپشت سیگار دود میکرد.
با ما که صحبت کرد احساس کردیم عمیقا مهربان است و از ما پرسید می خواهید چه کار کنید؟ هدف مان را توضیح دادیم. در جواب گفت: خوب است ما اینجا کسی را نداریم، بیایید کمک کنید.
من به ایشان گفتم میخواهم وارد کارهای داستانی شوم که در جواب گفت: حالا بیا کمی مستند کار میکنیم اگر خواستی بعدا وارد فیلم داستانی می شوید. این شروع آشنایی ما بود تا اینکه وارد این مجموعه شدیم.
*فارس: فیلم هایی که شهید آوینی قبل از این دیدار ساخته بود را نگاه کرده بودید؟
* خیر.2 ماه قبل از آن دیدار جنگ شروع شده بود وبه خاطر علاقه شخصی ما با یکی از دوستانمان به جبهه رفته و مقداری فیلم تهیه کرده بودیم،. شهید آوینی هم از آشنابودن ما با فضای جبهه خوشحال شد بعد ها فهمیدیم که ایشان چه آثاری را ساخته وخود به جبهه هم رفته بود. او یک اکیپ مختص به خود داشت مثل سهیل نصیری و دو سه نفر دیگر که با ایشان محشور بودند و با عصبانیتش میساختند چون دیگران حاضر نبودند به سادگی با او بسازند. ما در همان جلسه آشنایی به این نتیجه رسیدیم که میتوانیم با او کار کنیم.
قبل از جنگ کار خوبی به نام "خان گزیدهها " را ساخته بود، آقای آوینی به ما پیشنهاد داد که این کار را ادامه دهیم این وسیلهای برای آزمون ما و کسب تجربه بود.
*فارس:در دیدار اول چه برداشتی نسبت به آقای آوینی در شما ایجاد شد؟
*یک آدم غیر قابل تحمل و عصبی.
*فارس:پس چطور قبول کردید با او همکاری کنید؟
*قرار نشد با او همکاری کنیم بلکه ما می خواستیم در تشکیلات کار کنیم. شهید آوینی آدم مسلطی بود و ما بیتجربه لذا ترجیح دادیم سوالات و مشکلات خود را از اوبپرسیم.
*فارس:چرا سراغ شخص دیگری نرفتید؟
*به این دلیل که مجموعه جهاد تلویزیون خیلی خاص بود وسال 58 ما به تلویزیون آمده بودیم در آن زمان من دانشجوی سازمان اما فضای سازمان برایم غیرقابل تحمل بود،چون صدا و سیمایی که سال 58 تصرف شده بود در ید قدرت افرادی بود که اسلام و مسلمانی را تحمل نمیکردند و طیف رژیم شاهی با آن وضع تفکر، حجاب و اندیشه بر سر کار بودند و تازه سال60 حجاب تثبیت شد.
آنها با دستگاهها کار کردن را بلد بودند اما به شدت از یاد دادن آن به نیروهای انقلابی پرهیز داشتند. در سال 58 که ما به یکی از لابراتوارهای دولتی رفتیم، در حین کار سوالی از متصدی پرسیدیم که به جای پاسخ با عصبانیت ما را از اتاق بیرون کردند. ما کار علمی انجام نداده بودیم و در حد جوان 20 - 19 ساله بودیم که میخواستیم فعالیت کنیم اما نیروهای قدیمی سازمان ما را رقیب سرسخت خود میدانستندو با ما همکاری نمی کردند.
در آن فضا کسی را تحویل نگرفته و به او چیزی یاد نمیدادند، یکی از جاهایی که میشد کار یاد گرفت همین مجموعه جهاد تلویزیونی بود چون به نام "جهاد " بود. حتی آن دوره بچههای انجمن اسلامی که میخواستند فیلم بسازند به جهاد می آمدند، سید محمد بهشتی و طیف افرادی که با تجربه اندک برای کار می آمدند در این مجموعه بودند ودر جهاد بستر مناسب و سالمی را فراهم کردند تا تلویزیون را بتوان اداره کرد.
صداو سیما در اختیار نیروهای تکنو کرات بود و نمی شد به آنها اعتماد کرد و شرایط سختی بود. امکانات سادهی آن زمان دوربین ساده فیلم برداری مثل دوربین ACL ونگارا بودکه حتی ما نمیدانستیم چگونه میشود دوربین را روشن کرد!
خلاصه فضای مناسبی آماده بود تا بتوانیم آموزش ببینیم، در این فضای آماده یکی دو نفر خوب کار بلد بودند که یکی از آنها آوینی بود.
چرا آوینی؟ چون آوینی قبل از انقلاب ودر سال 54 از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شده و آرشیتکت بودو با ادبیات، شعر، فیلم و موسیقی آشنا بود و بعد از انقلاب توبه کرده بود.او از شهریور 58 کار کرده بود و مجموعههای متعدد مثل خان گزیدهها، شش روز در ترکمن صحرا و حقیقت را ساخته بود و روی آنتن رفته بود.
در آن زمان که صحبتش را میکنم آوینی تجربه 30 کار مستند داشت و ما دنبال چنین فردی بودیم که به ما کار یاد بدهد و در ضمن بچه مسلمان باشد و عصبانی بودنش زیاد مهم نبود. وقتی با آوینی وارد کار شدیم، دلسوزانه و استادانه به ما آموزش میداد.
*فارس:در آن مجموعه غیر شما چه کسانی بودند؟
*آقایان منزوی، سید محمد جعفری، لطفی، شهید طالبی، کیهانی، آل داود و یکی دو نفر دیگر.
*فارس:اولین کاری که با خود شهید آوینی انجام دادید چه بود؟
*مجموعهای در ادامه خان گزیدهها به نام "زالو " که آن را چهار نفری ساختیم. من و آقایان دالایی وحاج محمدباقر که بعدهامسعود نقیبی به جمع مان پیوست. شهید آوینی به ما کار با دوربین را یاد داد.
*فارس: نوع کار را ایشان انتخاب کرد؟
*گفت از کسانی که توسط خانها مورد ظلم واقع شدهاند تصویر بگیرید و با آنها صحبت کنید، بعد بیایید پای میز مونتاژ من به شما کمک میکنم که چه کنید. ما به استان قزوین و سمنان رفتیم 8 تا 10 قسمت فیلم گرفتیم.آوینی کلاس های آموزشی برایمان میگذاشت و این یک فرصت مغتنم برای ما بود.
این پروسه کوتاه مدت بود و ما به دلیل جوان بودن و اشتیاق زیاد با هم شبانهروز کارمیکردیم و شب ها به خانه نمیرفتیم، طبیعتا سریع با هم محشور شدیم. متاسفانه بین طیف جدیدتر که آمده بودند با طیف قدیمی دو دستگی ایجاد شد و طیف جدید یعنی آقای خاکبازان و دوستانش و دسته دیگر طیف مرتضی آوینی بودند که برنامههای اصلی را در دست داشتند.
*فارس:طیف مرتضی آوینی چه کسانی بودند؟
*خود مرتضی آوینی، سهیل نصیری، حمید منزوی و... عدهای هم بیطرفانه کار میکردند مثل آقایان کیهانی، دانه باش و آل داوود .
*فارس:مشکل چه بود؟
*سر نحوه اداره گروه مشکل داشتند، ظاهرا آقای خاکبازان و همراهانش فکر میکردند که مرتضی انحصار طلبانه کار میکند، خودش برنامه میسازد و مونتاژ میکند وزیر بار مدیریتی آنها نمیرود.
آوینی کاری را که فکر میکرد درست است انجام می داد. دیگران اگر میخواستند از او کار یاد بگیرند، یادشان میداد اما اگر میخواستند از او سواری بگیرند، سواری نمیداد او آدم خاص خودش بود.
خرداد 60 آقای خاکبازان و دوستانش رفتند و ما ماندیم. ما از مرتضی آوینی حرف شنوی بیشتری داشتیم، میدانستیم که او کار خود را خوب بلد است. از بچه هایی که ماندند یک عده با نظر مرتضی آوینی در گروه روایت فتح کارهای جنگ را انجام می دادندبعضی دیگرهم کارهای غیر جنگ رابر عهده گرفتند.
*فارس:پیشنهاد تولید روایت فتح با که بود؟
*روایت فتح سابق یک مجموعه به اسم "حقیقت " بود که کار بسیار زیبایی از آب در آمد.11 قسمت آن تا بعد از عملیات طریقالقدس (دی یا بهمن 60) با عنوان حقیقت پخش شد. سال 60 این برنامه به اتمام رسید و برنامههای دیگری باعنوانهایی مثل با "شیر مردان خدا " و...پخش شد .
تا عملیات والفجر 8 سال64 انجام شد و 5 گروه که محصول دوره آموزشی مرتضی آوینی بودند و به کار فیلم سازی و مستند سازی کاملا مسلط شده بودند آن قدر تصاویر بینظیر ساختند که موجب شد از این پس مرتضی مشعوفانه برنامه روتین بسازد.مستند بی نظیری در عید 65 ساختیم که از تلویزیون شبکه یک پخش شد و مورد استقبال همه قرار گرفت و این سبب شد که تلویزیون یک برنامه روتین از ما بخواهد .
اوایل سال 65 با مواردی که از جریان عملیات والفجر 8 گرفته بودیم برنامهای با نام "روایت فتح " که تمام پیشنهادش از طرف آوینی بود ساختیم.
*فارس:مرتضی این اسم را از کجا آورده بود؟
*مرتضی آوینی قبل از انقلاب شاعر بود اما شعرها یش را منتشر نکرده بود او نویسنده هم بود وبرالفاظ و واژه ها بسیار مسلط بود.
بعدها در سال 69 - 68 برای ساخت مجموعهای به لبنان رفتم که در مورد صدور انقلابمان به کشورهای دیگر فیلم بسازیم، پس از پایان کار خیلی فکر کردم که چه نامی بر روی کار بگذاریم. ازمرتضی خواستم که اسمی را تعیین کند در جواب گفت: نمی شه که تا آخر به ما تکیه کنی، در آخر به اسم "رایحه انقلاب " رسیدم . دیگه فکر کردیم شاهکار است، برنامه در مرحله تیتراژ گذاری بود که مرتضی پرسید اسم آن را چه گذاشتی؟ گفتم: رایحه انقلاب؛ سری تکان داد و گفت: میشد اسم بهتری هم بگذاری؛ گفتم: مرتضی من که بارها از تو سوال کردم اما هیچی نگفتی، حالا بگو ببینم اسم بدی است؟ خیلی بی میل گفت: نه حالا.
مرتضی خیلی خوش خط بود، همه هنرها را داشت. فردای آن روز که قرار بود تیتراژها را بنویسد و بیاورد دیدم اسم آن را بزرگ نوشته "نسیم حیات " عنوان زیبایی بود، شما اگر این دو واژه رابا هم مقایسه کنید میبینید این دوتفاوت زیادی دارند.
*فارس: روایت فتح و دید شهید آوینی دراین کارچه ویژگی نسبت به بقیه کارها داشت که هنوز بعد از گذشت سالها مورد استقبال افراد قرارمیگیرد؟
* دو ویژگی مهم مرتضی که بعدها درژانرمستند دفاع مقدس کمتر پیدا شد. ویژگی شهود بینظیرش بود که مسائل را از زوایای متفاوت می دید. اگر حافظ این اشعار را دارد بخاطر این نیست که این الفاظ را می دانسته بلکه بخاطر نگاه عمیقی است که در الفاظ منعکس میشد و گرنه این همه شاعر بعد از حافظ آمدند اما همانند او کسی نیامد،مرتضی ملکوت را دیده بود و به نظر من این مهمترین ویژگیش بود.
ویژگی دوم صداقت بینظیر مرتضی آوینی بود، محال بود دروغ بگوید واین دو ویژگی او را از دیگران متمایز کرده بود.
مرتضی در جریان "با من سخن بگو دو کوهه " که سال 68 ساخته شد، ای کاش متنش این جا بود و می خواندیم، در آنجا نمی گوید "من دیدم " بلکه می نویسد "ما دیدیم ". در ادامه میگوید اگر عرفای بنام قرون گذشته چیزهایی را دیدهاند ما هم اینها را در جنگ دیدیم و عمل کردیم، تعابیر غریبی به کار میبرد. مرتضی اینها را دیده است، من نمیگویم دیگران ندیدند شاید خیلیها دیدند اما نتوانستند آن را به قلم خود منتقل کنند، دقیقا مثل حافظ و اشعارش .
مرتضی آوینی مانند خیلیهای دیگر درجنگ ملکوت را دیده بود، قلم داشت ومی توانست بنویسد اما تعداد زیادی نتوانستند بنویسند. البته من معتقد نیستم همه شهدا آنچه را مرتضی دیده بود دیدند، مرتضی نکات غریبی را دریافته بود. در همین زمینه او در صحبتهای سال 68 و 69 میگفت: به نظرم بعضی فرماندهان با ذکری که میگفتند ملکوت را چنان بهم میزدند که عالم تحت کنترل شان بودند نه اینکه فکرکنیم اینها 4 تا بچه بسیجی غساده اند! برخی اوقات حرفهایی میزد که من شک میکردم که 7- 8 ساله با او هستیم چطوری به این دید رسیده بود.
*فارس: به چه چیزی شک می کردید؟
*دراین که به چنین درکی از ملکوت رسیده باشد و این همان چیزی بود که دیگران هم بعدها در این مورد زیاد شک کردند. شما متنهای آخر او را بخوانید، فکر کنید راست میگوید! ببینید باور میکنید که اینها را دیده باشد و حال حرفش را میزند؟ گاهی کسی شعرمیگوید، تعابیر شاعرانه به کار میبرد وهرچه میخواهد میگوید اما شخصیتی مثل امام کلام دروغ از او صادر نشده، هرچه گفته راست است. بعضی ازکلامهای امام را که میخوانیم میگوییم اگر اینها راست باشد یعنی چه؟ پس ما کجا هستیم؟ فرض کنید گفتههای مرتضی آوینی راست است بعد ببینید چه چیزهایی را میتواند دیده باشد.
*فارس: آیا میشود فرض کرد که راست نیست؟
*خیر - من پس از جنگ به یکسری چیزها شک کردم و تا یک سال قبل از شهادتش این شک برایم باقی بود. عالم شعر عالم دیگری است.
مقام معظم رهبری فرمودند: اگر بگوییم اوج غزل سرایی توسط کیست؟ جواب صائب است. اما ما چنان با غزلهای حافظ مست میشویم که آدم باور نمیکند که غزل سرای خوبی نیست در مقایسه با صائب . علت چیست؟ این بخاطر عمق ملکوتی است که حافظ دارد، مرتضی هم چنین بود.
*فارس: مخالفان آوینی چه کسانی بودند؟
*اینها از همان دسته ای بودند که این برداشت را نداشتند،که نگاه مرتضی به دنیا وجنگ یک نگاه صادقانه و متفاوت است نه اینکه آن را ندیده باشد. مثلا وقتی با یک عارف ناشناخته صحبت میکنید و به شما میگوید فلان ذکر را بگو، شما نمیتوانید بگوید که چه شهودی دیده است چون بیان شهودی که داشته به درد کسی نمیخورد.
اما وقتی قرار است چیزی را بگوید، می گوید و به آن حرفی که میزند ایمان دارد. جملات تکان دهنده دو سه برنامه آخر مرتضی از جمله دعای آخر برنامه ششم را ببینید.
آخرین جملات این است: "ای عشق، ای شهید، ای آنکه به کرانه ازلی و ابدی وجود برنشستهای دستی برآور ما قبرستان نشینان عادات سخیف انسانی را برکش "
تعابیرعجیبی به کار میبرد که یا باید بگوییم صرفا شاعرانه است تنها چیزی که با آن قابل قیاس است شعر حافظ است، دیگران هم این کلمات را گفتهاند اما فقط شعر حافظ است که ماندگار است.
*فارس: چرا بعد از اتمام جنگ تولید روایت فتح متوقف شد؟
*در یک مقطع خصوصا بعد از رحلت امام فکر کردیم کار ما در زمینه جنگ تمام شده است چون جنگ تمام شده بودو تصورمان این بود که فضا دردوره سازندگی قرار دارد و نباید دردها و مشکلات را به یاد مردم بیاوریم.
*فارس: یعنی صحبت از جنگ از دید شما برای مردم درد و مشکل ایجاد می کرد؟
*سال 68 یا 69 مسئولین وقت از ساخت چنین مجموعه ایی خوششان نمی آمد و حتی یکی دوبار پیغام دادند که این کار را نکنید. آقای فروزش وزیر وقت جهاد دولت آقای هاشمی به ما گفت: زمانه این حرفها دیگر گذشته شما بیایید ازسازندگی بگویید.
*فارس: شهید آوینی به این حرف اعتراضی نمیکرد؟
*اعتراض کرد اما کاری نمیتوانست بکند. ما کارمان را متوقف شده تلقی کردیم تا سال 68 که فکر کردیم میتوانیم فضای روایت را در حزبالله لبنان ببینیم چوناحساس میکردیم همان فضای جنگ و مقاومت است و درست هم فهمیده بودیم،پس به لبنان رفتیم وآن زمان "نسیم حیات " تولید شد.
یادم رفت بگویم که در سال 65 با گروه سازنده روایت فتح خدمت آقا رفتیم، آقا ما را دعوت کرده بود بدون اینکه ما وقت ملاقات خواسته باشیم.
در آن جلسه ایشان فرمودند: چه کسی متنهای روایت فتح را مینویسد؟ از قبل مرتضی گفته بود که به هیچ وجه نگویید چه کسی این متون را نوشته است، ما هم در جواب حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند گفتیم همین بچهها که در حضورتان هستند متون را مینویسند. آقا فرمودند: " متنهای بینظیری است، شبهای جمعه که جلسه روسای سه قوه است من به دیگر آقایان میگویم یا جلسه را زود تعطیل کنند و یا من می روم پای تلویزیون و برنامه روایت فتح را نگاه میکنم ".
نمیگویم ایشان برنامه را بخاطر متن آن نگاه میکرد بلکه میگویم یکی از دلایل مهماش این بود که این حرفها، حرفی نیست که هر جایی شنیده شود.
*فارس: مشکل شهیدآوینی با تلویزیون چه بود؟
*مشکل جدیای نبود علیرغم اینکه خیلیها آن را بزرگ کرده اند. مسئله این بود که معتقد بود محمد هاشمی مثل خیلی از مسئولین فرهنگی نمیتواند به خوبی مدیریت فرهنگی را اعمال کند، دیگر اینکه آقایون درک نمیکردند که روایت فتح باید ساخته شود و فضا بار دیگر تکرار شود. من عمدا حرف آقای فروزش را نقل کردم چون خودش از بچههای جنگ بود وقتی آن آدمها درکش نداشتند توقع دارید کسی دیگر درک کند.
*فارس: مقدمه تولید مجموعه دوم روایت فتح چگونه پیش آمد؟
*سال 70 مرتضی و اطرافیانش نامهای را برای آقا نوشتند و از اوضاع فرهنگی کشور گله کردند.
*فارس: چه کسانی بودند؟
*مرتضی آوینی، سید مهدی شجاعی، حسین شریعتمداری(روزنامه کیهان)، ثقفی و... حضرت آقا هم در جوابش نامهای با دست خط خود نوشتند که در متن آن گفته بودند:"تا زمانی که شما در میدان نباشید چنین اتفاقی می افتد، چرا میدان را ترک کردید؟کار کنید،مبارزه کنید".
در همان مقطع مدتی قبل یا بعدازاین موضوع ما طرحی برای راه اندازی روایت فتح تهیه کرده بودیم و حوالی این اتفاق بود که به ما پیغام دادند آقا گفتند: چرا تولید روایت فتح را قطع کردید؟
یادم نیست چه کسی پیغام آورد اما طرح روایت فتح بعد از جنگ در ذهنمان شکل گرفته بود اما کسی از متولیان امر آن را تحویل نگرفت، طبیعتا ما هم کاری نکردیم. برای بار دوم به ما پیغام دادند که آقا فرموده اند:چرا روایت فتح را راه نمیاندازید؟
من به مرتضی گفتم بیا به رهبری نامه بنویسیم ایشان تصمیم بگیرند و تکلیف را روشن کنند. ما وظیفه خود را انجام دادهایم چرا حرص و جوش بخوریم؟ متن طرح روایت فتح و یک نامه را تایپ کردیم و خدمت آقا فرستادیم مبنی بر اینکه شنیدیم شما پیغام داده اید که چرا برنامه روایت فتح قطع شده است اگر این نقل درست است، ما برای ساخت مجدد این برنامه آمادهایم، طرح به پیوست را ارسال کردیم.
یک هفته هم نگذشت که از دفتر رهبری تماس گرفته اند و گفتند: شما نامه به آقا نوشته اید؟ گفتیم: بله. گفتند آقا درپاسخش نامه نوشته اند که برنامه را راه بیاندازید همچنین نظرات شان را در مورد طرح هم نوشتهاند. ما در ابتدا فکر کردیم شوخی میکنند به دفتر گفتیم نامه را فاکس کنید، نامه را فاکس کردند دیدیم پایین برگه دست خط خودآقاست و نظراتی در مورد طرح دادهاند. من به آقای حجازی گفتم چه کنیم؟ گفتند: اول به تلویزیون بروید اگر آنها قبول نکردند به جهاد بروید اگر آنجا هم قبول نکردند به ما بگویید، گفتم: محمد هاشمی ما را تحویل نمیگیرد، وقت ملاقات نمیدهد. ایشان گفتند: وقت میدهد! به دفتر محمد هاشمی زنگ زدیم، او وقت داد.
فردای آن روز رفتیم دفترآقای هاشمی و ایشان گفت: اصلا چرا به رهبری نامه نوشتید؟ مگر صدا و سیما صاحب ندارد؟ او از دست ما دلخور بود. گفت: بروید شاید بشود در شبکه یک برنامه ایی برایتان بگذاریم.
با آقای فریدزاده، فروزش وکلانتری هم حرف زدیم آنها هم از نامه ما به آقا دلخور بودند، خلاصه کار عملی نشد. ما هم بخاطر این نامه خیلی دل و جرات پیدا کرده بودیم. به آقای حجازی زنگ زدیم و جریان را گفتیم. ایشان گفت: نامه بنویسید و موضوع را مطرح کنید، نامه نوشتیم که ما با جهاد و تلویزیون صحبت کردیم این امکان وجود ندارد که برنامه تولید شود اگر میخواهید این برنامه ساخته شود امکانش را فراهم کنید.
آقای حجازی یک هفته بعد دوباره زنگ زد که برای تولید چه چیزهایی می خواهید؟ گفتیم: پول، گفت: آقا با آن مقدار که خواستید موافقت کردند شما حساب باز کنید به حسابتان واریز میشود.
هر چه میگذشت ما با این ماجرا درگیرتر میشدیم. یعنی آخر سال 71 روایت فتح بعنوان یک تکلیف برگردن من و مرتضی قرار گرفت. حداقل نامههای ما دو نفر این ماجرا را پیش برده بود و ما را ملزم کرده بود که این کار را انجام دهیم.بعد از کارشکنی های محمد هاشمی در صدا و سیما، اواخر 71 با پول و امکاناتی که آقا در اختیارمان گذاشتند شروع به کار کردیم و به فاصله چند ماه بعد هم مرتضی شهید شد.
*فارس: در مورد رابطه شهیدآوینی و حوزه هنری بفرمایید. شما در حوزه هنری با ایشان بودید؟
*مرتضی زودتر از من یعنی در سال 69 به حوزه رفته بود. بعد از رفتن سید محمد آوینی از مجله سوره، شهیدآوینی مسئولیت این مجله را پذیرفت وهمزمان آقای زم به مرتضی گفته بود مسئولیت کار واحد تلویزیونی و فیلمسازی را در حوزه هنری بپذیرد اما مرتضی قبول نکرد و در جواب گفته بود وقت نمی کنم بالاخره با اصرار زیاد قبول کرده بود، به من پیشنهاد داد که برای اداره آن واحد به کمکش بروم. من هم چون آن موقع کار خاصی نداشتم به عنوان قائم مقام او در حوزه مشغول به کار شدم.
*فارس: در حوزه چه مشکلاتی وجود داشت؟
*مشکلات حوزه کمتر بود به جهت فهم آقای زم از مسائل فرهنگی اما اساسا مدیرمجموعه با رویکرد مرتضی موافق نبود.
*فارس:این رویکرد شهیدآوینی چه بود؟
*زندگی شهید آوینی دارای سه دوره می شود، دوره اول از تولد تا انقلاب اسلامی، دوره دوم زندگی مرتضی از انقلاب تا رحلت امام و دوره سوم از رحلت امام تا شهادت که سایرین فکر میکردند او در این دوره روشنفکر شده است چون با روشنفکران محشور بود. در آن زمان حمایت از فیلم "نیاز " داوودنژاد و فیلمهای پور احمد را تحلیل میکرد و از کارهای آنها تعریف میکردو معتقد بود سینمای اینها درست است و با دوستانی که غالبا بچه مسلمان بودند، بعنوان فیلمساز مخالف بود. میگفت: اینها فیلم سازی بلند نیستند.
*فارس:تعریف شهید آوینی از سینما چه بود؟
* ایشان میگفت سینما موجویتی یک پارچه است که فرم و محتوا با هم آمیخته است شما باید به فهمی از تصویر رسیده و درعین حال فهمی از عالم داشته باشی تا وقتی آن را در این قالب میریزی چیزی از آب درآید. هم چنان که شاعر غیر مسلمان داریم، شاعر مسلمان هم داریم. فیلمساز مسلمان داریم، فیلمساز غیرمسلمان هم داریم. به اعتقاد مرتضی فیلمساز مسلمان خیلی کم داشتیم. خیلی از دوستانی که الان در قید حیات هستند و سمتهایی دارند به شدت با مرتضی مخالف بوده و علت مخالفتشان هم همین حرف اوبود که میگفت: شما فیلم ساز نیستید.
مثلا به مجیدی میگفت تو فیلم ساز میشوی، چه زمانی! تازه اوآن زمان فیلم اولش (بدوک) را ساخته بود. اما در عین حال به خیلی از بچه مسلمان های آن مقطع میگفت: شما فیلم ساز نیستید و بیخود زحمت میکشید. آنها با مرتضی خیلی مخالف بودند و خیلی هم سروصدا می کردند.
علت بخشی از مخالفت ها این بود و بخش دیگرش حسادت بود. خیلی از این بچه مسلمانها بودند که مثلا مرتضی میگفت: من پشت سر فلانی نماز میخواندم اما او در عرصه سینما نمیتواند کار کند و فیلمساز نیست.
*فارس: شهید در اواخر عمرشان به قم می رفتند و تدریس سینما برای طلاب داشتند، آیا ایشان اعتقادشان این بود که یک فیلم ساز مسلمان باید حتما یک روحانی باشد؟
*خیر- آوینی در مقطع سالهای 69 تا 72 واقعا مثل آدمی شده بود که فکر میکرد داره میره و باید همه تلاش خود را بکند که یک اثرازخود درهرجایی بگذارد. هر کاری را میپذیرفت، از نوشتن نریشن برنامههایی در مورد امام حسین تا نوشتن مقاله یا سخنرانی در مورد مرگ یا دبیری جشنواره فجر و خیلی از کارهای دیگر... یکی از این کارها هم تدریسش در قم بود.
*فارس: بعضی ها عنوان می کنند که شهیدآوینی در این اواخر تصمیم بر ساخت فیلم داستانی داشته است، آیا این مطلب صحت دارد؟
*یکی از شبهای آخر حیاتش که با هم بودیم چون ما جلسات مستمر با هم داشتیم و کارها را بررسی میکردیم. یک شب تا ساعت 2 نیمه شب خانه آقای رجبی معمار بودیم، آقای رجبی معمار به ایشان گفت: مرتضی نمی خواهی کار داستانی انجام دهی، نگفت سینمایی. مرتضی گفت: اگر امکانش فراهم شود انجام میدهم اما مرتضی به شدت درگیر بود.
همین زمان که حرفش را میزنیم او سردبیر سوره بود، مقالات متعددی مینوشت و میخواست 3 - 2 کتاب بنویسد مثل آدمی شده بود که بهش گفته بودند دارند پرونده ات را جمع می کنند هر کاری می توانی انجام بده. او در طول دوران حیاتش خیلی کم میخوابید گاهی من میدیدم سه شبانه روز بیدار است .خودش میگفت اگر شب یک ساعت بخوابم، برایم کافی است. او قبل از انقلاب هم همین طور بود اگر کار داشت که اصلا نمیخوایبد.
یک شب های عملیات کربلای 5 که با هم بودیم، من حالم خوب نبود. گفتم من در سنگر میخوابم. مرتضی گفت: پس ما به فیلمبرداری میرویم. با مصطفی دالایی به فیلمبرداری رفتند. بهش گفتم برای نماز صبح مرا بیدار کن. برای نماز بیدارم کردند، نماز را خواندیم. یکدفعه مرتضی گفت: بریم؟ گفتم: مگر نمیخوابی؟ گفت: نه. اصلا خواب برای این آدم معنا نداشت، بدنش عادت کرده بود خسته و کلافه نمیشد.
*فارس: شیرین ترین و خاصترین خاطره شما از شهید آوینی چیست؟
*دوران طولانیای که با هم بودیم دوران خوشی بود، ما از سال 59 با هم بودیم ،او مثل پدری بود که به فرزندش درس میداد. یکی از شیرینترین خاطراتم مربوط به کربلای 5 است، تنها خاطره مشترک حضورمان در خط مقدم است، مرتضی کم به جبهه میآمد. جایی که آمد و ما خیلی تعجب کردیم عملیات کربلای 5 بود .
من و او با هم در یک اکیپ بودیم، شبهایی که با هم بودیم خیلی شیرین بود. این آدم با آنچه که در شهر می دیدید هیچ فرقی نداشت، با آرامش کار میکرد. ما فیلم ساز بودیم فرمانده که نداشتیم باید خودمان تصمیم میگرفتیم
فکر میکردیم کجا بخوابیم کجا نرویم؟ کجا ترکش میخوردیم و ...
در تمام این مواقع مرتضی تابع بود. اگر سوال میکردیم جواب میداد. او مثل یک عنصر معمولی در کمال آرامش با ما میآمد.
آرامش او از جنس عصبانیتش در سال 60 نبود. هر چه از 64 به بعد می آمدیم آرامش در عمق وجود او بیشتر موج میزد.
*فارس: آخرین بار که مرتضی را دیدید چه زمانی بود؟
*یکی دو روز بعد از خاطرهی صحبت در مورد فیلم سینمایی، یعنی روز 19 یا 18 فروردین که داشت به فکه میرفت. به من گفت: تو میآیی؟ گفتم:نه چون درگیر کارهای اجرایی از جنس دیگر بودم. گفت: به نظرم خوب است که به فکه بیایی.اما من نرفتم.
*فارس:امروز حسرت نمیخورید که نرفتید؟
*چرا نمی میخورم! کسانی که با مرتضی بودند میدانند چه عنصر بینظیری بود. بلا تشبیه مرتضی میگویم ،فکر کنید کسی باشد که با منصور حلاج زندگی کرده است و حالا او نیست!
*فارس:چقدر سعی کردید به تفکر مرتضی نسبت به مستند نزدیک شوید؟
به همین جهت که عرض کردم شدنی نبود. بعدها فهمیدم کسی که قبلا ملکوت را ندیده باشد نمیتواند این چیزها را بگوید. کسی که عالم حافظ را ندیده و تفننی شعر میگوید بعضی هم خوششان میآید ولی این حقیقت شعر نیست . مرتضی مطالبی که می گفت کمتر کسی دیده است. چمران هم همین طور، چیزهایی میگوید که آدم باور نمیکند. گویی شعر میگوید. شعر به معنی بازی با کلمات، مرتضی با کلملات بازی میکرد و مطالب را طوری عنوان میکرد که هر کسی مثل او نمی تواند بگوید و حقیقتی که مرتضی میگویدچیز دیگر بود.
*گفتگو از حسین پور محمد
ویژه نامه «سید شهیدان اهل قلم»
انتهای پیام