دختر جوان که از سوى خواستگار شکست خورده، ربوده شده و تحت شکنجه قرار گرفته بود در فرصتى مناسب از اسارتگاه پسر تبهکار و خانواده اش گریخت.
صبح پنجشنبه دختر جوانى هراسان و رنگ پریده خود را به خودروى گشت پلیس در خیابان بهار رساند و از ماجراى ربوده شدنش خبر داد. او گفت: دیروز از سوى پسرى که چندى قبل به خواستگاریم آمده بود با تهدید اسلحه ربوده شدم. خواستگار شکست خورده سعى داشت با کمک پدرش مرا به زور وادار به ازدواج کنند که در فرصتى مناسب فرار کردم. دختر جوان در تشریح جزئیات ماجرا به مأموران پلیس گفت: «دانشجو هستم و چند ماه قبل در مسیر دانشگاه با پسرى آشنا شدم. او مدتى بعد به خواستگارى ام آمد. اما پدر و برادرم گفتند بعد از انجام تحقیقات لازم پاسخ مى دهند.» چند روز بعد برادرم با عصبانیت به خانه آمد و از من خواست فکر ازدواج با خواستگارم را از سرم بیرون کنم. چرا که او معتاد و بیکار بود. از آنجا که خودم نیز تمایل زیادى به ازدواج با او نداشتم بلافاصله مخالفت خانواده ام را به «سینا» اعلام کرده و از او خواستم دیگر با من تماس نگیرد. اما او پس از شنیدن جواب منفى ام در حالى که آشفته و عصبى شده بود قسم خورد هر طور شده مرا وادار به ازدواج با خودش مى کند. آن روز تهدیدش را جدى نگرفتم اما وقتى مزاحمت هایش ادامه پیدا کرد، موضوع را با پدر و برادرم در میان گذاشتم. چندى بعد خواستگار دیگرى برایم آمد و من هم به او جواب مثبت دادم. اما وقتى سینا از این ماجرا باخبر شد تهدیدهایش را بیشتر کرد. تا این که سه شنبه گذشته هنگام رفتن به دانشگاه او را سوار بر خودرویش دیدم. مى خواستم بى اعتنا از کنارش بگذرم که جلو آمد و با تهدید گفت: «اگر سوار نشوى هم تو را مى کشم هم خودم را.» سپس اسلحه اى از جیبش بیرون آورد و در حالى که لوله آن را به طرفم گرفته بود مجبورم کرد همراهش بروم. او مرا با زور به خانه اش برد و در تمام این مدت با اسلحه تهدیدم مى کرد و مى گفت باید با او ازدواج کنم و به پدر و مادرم بگویم که خودم از خانه فرار کرده و با پاى خود به خانه سینا آمده ام. دختر جوان در حالى که مى لرزید ادامه داد: سینا لوله اسلحه اش را هر چند دقیقه یک بار روى پیشانى ام مى گذاشت و شلیک مى کرد. مى گفت تا زمانى که جواب مثبت ندهى این کار را تکرار مى کنم شاید در یکى از این شلیک ها گلوله به مغزت اصابت کند. دختر جوان که از یادآورى آن لحظات مرگبار، وحشتزده بود ادامه داد: بالاخره به او جواب مثبت دادم. بعد هم سینا به پدرش تلفن کرد و گفت که من با پاى خودم به خانه آنها رفته ام و مى خواهم با او ازدواج کنم. پدرش نیز به سرعت به خانه آمد و با یکدیگر به یک دفتر خانه ازدواج رفتیم. اما محضردار گفت باید قبل از عقد آزمایش خون بدهیم. او همچنین گفت وقتى براى عقد مراجعه کردیم پدر من نیز باید براى اجراى مراسم حضور داشته باشد. بدین ترتیب آن شب من به اجبار در خانه سینا زندانى شدم و صبح زود براى انجام آزمایش به یک آزمایشگاه رفتیم. پس از این که آزمایش انجام شد من به بهانه اى از سینا جدا شده و به سرعت فرار کردم. نمى دانستم چگونه طول خیابان را مى دویدم که با ماشین گشت پلیس روبه رو شدم. پس از شکایت دختر جوان پرونده اى در شعبه چهارم دادیارى دادسراى جنایى تهران تشکیل شد و قاضى رضوانفر - سرپرست شعبه - پس از شنیدن اظهارات دختر جوان دستور تحقیق در این پرونده و دستگیرى سینا و پدرش را صادر کرد. کارآگاهان پلیس آگاهى تهران نیز تحقیقات خود را در این باره آغاز کرده اند. منبع:ایران