
غلامرضا زربانویی «رضا»
«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.

عطر بهار
عطر نفس بهار تقدیم تو باد
گلهای بدون خار تقدیم تو باد
گویند ز گل بهار رنگارنگ است
خوش رنگترین بهار تقدیم تو باد
با یاد تو هر خزان شود گلباران
این گردش روزگار تقدیم تو باد
وصل تو قرار می دهد بر دل ما
آه دل بی قرار تقدیم تو باد
از سینه زبانه می کشد شعله عشق
این سینه پر شرار تقدیم تو باد
از نغمه و شور بلبلان سرمستیم
خوش نغمه ترین هزار تقدیم تو باد
ای سبزترین خاطره دیرینم
سرسبزی این دیار تقدیم تو باد
در باغ دل «رضا» شکفته ست گلی
این هدیه نوبهار تقدیم تو باد
