لینک این خبر در ایرنا قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم دومین نامه آیت الله سبحانی به سروش منتشر شد (قسمت اول) قم ، خبرگزاری جمهوری اسلامی ?????/??/???
آیت الله سبحانی دردومین نامه خود به دکترسروش ضمن تذکر ویادآوری برخی نکات مثبت زندگی گذشته وی خالصانه از وی خواسته است در علل تغییر نزولی خود به کاوش بپردازد. دراین نامه که جمعه شب نسخه ای از آن در اختیار ایرنا قرار گرفت ، درخصوص مباحثی همچون "دوری دوستان قدیم ازسروش"، "حقیقت وحی "، " محمد(ص) بشری که دارای بعد وحیانی است"، "ناسازگاری برداشتهای بشری ما ازقرآن با علم بشری " وموضوعات کلامی دیگر آمده است . همچنین آیت الله سبحانی دراین نامه ازپیشنهاد دکتر سروش برای گفت وگوی حضوری استقبال کرده وگفته است:من ازمناظره به این معنی که خودنمایی نمایم وخویش را مطرح کنم ، بدورم ، بلکه آرزوی من این است که در هر محیطی که شما بپسندید بحث و گفت و گوی علمی را تا روشن شدن حقایق ، ادامه دهیم. این استاد برجسته حوزه علمیه قم در پایان گفته است: امروز ظلمی که بر رسول خدا ومسلمانان صورت میگیرد،درتاریخ سابقه نداشته است ودولتهای ظالم وغاصب ازیک سو برشخصیت رسول اکرم (ص)و تعلیمات بشردوستانه او میتازند و ازسوی دیگر حق وآزادی های پیروان اورا آشکار زیر پا میگذارند پس بیایید باهم عهدببندیم که دراین کارزار جانب مظلوم را بگیریم وبا ستمگر درافتیم. گفتنی است دکترسروش چندی پیش درگفت وگو با یک رسانه هلندی درباره بشری بودن قرآن، سخنانی بیان کرد که واکنشهایی درمیان اندیشمندان دینی وفرهنگ وهنر برانگیخت. آیت الله سبحانی در نخستین نامه خود، سروش را دریک پیام دوستانه نصیحت کرد وبا دلایل کلامی، بطلان ادعاهای وی را دراین خصوص آشکار کرد. دکتر سروش که هم اکنون در آمریکا به سر میبرد پس از دریافت آن نامه برغم اینکه آن را پدرانه، محترمانه ومصداق موعظه حسنه و جدال احسن دانسته بود اما به صورت کنایه آمیز نصایح این استاد حوزه را ناشی ازمسائل سیاسی ودولتی عنوان کرد. سروش درجواب نامه اول آیت الله سبحانی با استفاده ازعبارت دارای ایهام +دولت احمدی ومعجزه سبحانی; پاسخ محترمانه این اندیشمند حوزوی را برخاسته ازخواست دولت احمدی نژاد جلوه داد ونوشت:"شک ندارم که وظیفه روحانی وغیرت ایمانی وعرق مسلمانی ودولت احمدی ومعجزه سبحانی، شما را به نوشتن آن نامه برانگیخته است". وی همچنین،درپاسخ به آیت الله سبحانی،اعلام آمادگی کردکه درصورت بازگشت به ایران، در جلسه ای با وی به مناظره بنشیند. دومین نامه آیت الله جعفرسبحانی که با عنوان "دانشمند محترم جناب آقای دکترسروش" آغاز شده وامروز در اختیار ایرنای مرکز قم قرار گرفته است ، به دلیل حساسیت موضوع وتخصصی بودن بحث های کلامی آن، عینا درذیل میآید. بسم الله الرحمن والرحیم دانشمند محترم جناب آقای دکتر سروش با اهدائ سلام نامه جنابعالی را همراه با مصاحبه دوم که در برخی از روزنامهها منتشر شده بود، به دستم رسید. برای اینکه در داوری ، دچار لغزش نشوم دوباره آن را به دقت خواندم. لازم دیدم یک رشته تذکراتی را تقدیم کنم، امید است درباره آنها تامل و دقت بیشتری فرمایید. شکی نیست که شما پس ازبازگشت از "لندن" به ایران، درآغاز انقلاب اسلامی ، مبدا آثار نیک وسازنده ای بودید. کتاب "نهاد ناآرام" شما که در آن حرکت جوهری را به زیباترین بیان مطرح کرده اید، از ارزش بالایی برخوردار است. همچنین اثر دیگرتان به نام "دانش و ارزش" موجی درمیان علاقمندان به مسائل فلسفی کلامی پدید آورد "و نیز تدریس نهج البلاغه از نظر اخلاقی اثر مثبتی داشت" وپیوسته شما دردل علاقمندان، جوانان وعالمان دینی جای بازمی کردید. دوست عزیز شما که نامش را نمیبرم ، نقل میکرد: هنگامیکه جنابعالی در دبیرستان علوی درس میخواندید دفتری برای کارهای روزانه داشتید واگر ترک اولایی از شما سر میزد درآن دفتر یاداشت میکردید، تا بعدا جبران کنید و از این طریق به سفارش علمای اخلاق درمورد "مشارطه ومراقبه" جامعه عمل می پوشاندید. بنابراین ، باید در جستجویی علتی باشید که چرا آن قرب ومنزلت، پس از مدتی قوس نزولی پیدا کرده است. باید دراین پدیده که در زندگی شمارخ داده است کاوش کنید وعلت آن را بدست آورید. روی آوردن سیل جوانان روزی ،ودوری جستن دوستان ومحبان ، روز دیگر، دو پدیده ای است که قطعا بدون علت نخواهد بود. علل فاصله گیریها : ?- ??دوستان شما اززمانی به تدریج ازشما فاصله گرفتند که شما مساله "قبض وبسط شریعت" را مطرح کردید ودرباره آن کتاب مستقلی در چند صد صفحه منتشر کردید با اینکه حضورا به جنابعالی عرض کرده بودم که این نظریه با خاتمیت ناسازگار است، زیرا شریعت ثابت، اما فهم متغیر سبب میشود که هیچ گزاره یقینی دراسلام نباشد وهمه اندیشههایی که از قرآن ، سنت ،عقل وخرد به دست آوردهایم پیوسته لرزان بوده وبه مرور زمان دگرگون گردد واین نکته را در یک مجلس طولانی درمنزل آقای "فاضل میبدی" در حضور دوست عزیزتان آقای "رخ صفت" یادآور شدم و درخواست کردم که در این مساله تجدید نظر کنید. ?- ??طرح مساله "صراط های المستقیم" در مقابل قرآن که فقط به یک صراط تکیه میکند ومی گوید (وهذا صراطی مستقیما فاتبعو ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله"(انعام/? (????باز فاصله را زیادتر کرد وقلوب مملوازمهر ومحبت به بیان وقلم شیرین شما را ، از شما دور ساخت. ?- ??روزگاری مساله حسن وقبح عقلی را مطرح کردید واز خود گرایش اشعری گری نشان دادید ونظرتان این بود که باید "حسن وقبح" را ازشرع گرفت، نه ازعقل، وآنچه قرآن ویا سنت متواتر بر زیبایی یا نازیبایی فعل صحه گذارده است ،برای ما کافی است ، دیگر نیازی به تحسین وتقبیح عقلی نیست. درانجمن فلسفه وحکمت ، سه نوبت سخنرانی درباره حسن وقبح عقلی ایراد کردم ودر آنجا یادآور شدم که اگر حسن وعقلی را به کلی انکار کنیم حتی حسن وقبح شرعی نیز ثابت نمیشود ، زیرا یکی ازاحتمالات این است که آنچه قران گفته، جدی نبوده وخلاف واقع بوده است.رفع این احتمال ازخودقرآن امکان پذیر نیست زیرا همان شبهه به گفتاردوم نیز متوجه است، اینجاست که بایداز حسن و قبح عقلی بهره بگیریم وبگوییم که کذب ودروغ برخداوند کریم که تواناوحکیم است، قبح است وهرچه گفته است ازصحت واستواری برخورداراست. به خاطر دارم که شما این بخش را پذیرفتید. ?- ??خاتمیت ومرجعیت علمی امامان معصوم (ع) مطرح شد و دیدگاه شمااین بود که مرجعیت علمی آنان بااصل خاتمیت سازگار نیست ودراین مورد،نقدی حضورعالی ارسال شد وتاکنون پاسخ آن را دریافت نکردم ،وهمین نیز یکی از اسباب فراق و جدایی گردیده است. ??)?اخیرا نیز مساله تفسیر وحی به نحوی که بیان خواهد شد، مصداق این مثل شد که "گل بود وبه سبزه نیز آراسته شد"! شما باید در علل فراق و جدایی بیش از این فکر کنید وگرنه حضرتعالی همان نویسنده توانا وگوینده شیوا سخنی بودید که همه شما را دوست داشتند واظهار علاقه میکردند. ? (??یکی از علل فراق و دوری ، مطرح کردن سخنان دوپهلو است که موافق و مخالف برداشتهای مختلفی ازآن میکنند وبرفرض آن که برخی ازاین نظرات حضرت عالی صحیح وپابرجا شد (وازنظر من صحیح نیست) مصداق گفتار الهی است که می فرماید :"باطنه فیه الرحمه وظاهره من قبله العذاب " (حدید/?(??? ما، درعصری زندگی میکنیم که عوامل گمراهکننده طیف جوان درآن ازماهواره ها گرفته تا فیلم ها، رادیوها ،افکار واندیشهها وایسمهای نوظهور فراوان است وهر کدام ایمان جوانان ما را نشانه گرفته اند. درچنین شرایطی انتظار از آن تربیت شده وفارغ التحصیل دبیرستان علوی وشاگردممتاز شهید مطهری آن است که از هر نوع سخن گفتن دوپهلو که باورها را میسوزاند، بپرهیزید واگر آن دفتر دوران نوجوانی رابه همراه دارید ، این ترک اولیها !را درگوشه آن یاداشت بفرمایید. مثلا اگر همه ما میگوییم قرآن کتاب حضرت محمد(ص) است ، مقصود از آن این است که قرآن کتاب خداست که بر حضرت محمد(ص) نازل شده است ولی شمااین جمله را میگوید وپس از آن جملاتی را میآورید که بر خلاف مقصود همگان است می گویید: "پیامبر در آفرینش قرآن ، نقش محوری دارد"، یا " روحیات پیامبر از شادی وغمگینی در کتاب او اثر گذاشته است" ، ویا "برخی از آیات قرآن از فصاحت وبلاغت بالاتری برخوردار نیست، ومربوط به روحیات و شجره ای است که این میوه از آن چیده شده است"!! آیا این جملهها ونکتهها به هر نحوی که توجیه کنیم به ایمان جوانان کمک می کند یا خرمن ایمان آنها را آتش میزند؟ جنابعالی انتظار دارید : این نوع مسائل را برهنه وبدون دلیل مطرح کنید و دوستان شما بسان گذشته نسبت به جنابعالی اظهار علاقه کنند واگر ازآنان بی مهری دیدید گله کنید وبی مهری آنان را با دو شعر بدرقه فرمایید: نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی چرا به یک نی قندش نمیخرند آنکس که کرد صد شکر افشان ازنی قلمی ولی دوستان در جواب شما میگویند: تو خود گر کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را ! از این تذکرات ویادآوری های خالصانه بگذرم وبرگردم به مطالبی که درمصاحبه دوم وناظر به نقد اینجانب بیان فرمودهاید وموارد مهم آنها را بررسی کنم: ?- ??حقیقت وحی دراین مصاحبه؟ واقعیت وحی در این مصاحبه در چند جمله بیان شده است که برخی را میآوریم: الف ) قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد(ص) بود که به اذن خداوند ثمر بخشی کرد ،"توتی اکلها کل حین باذن ربها" این عین نزول وحی وتصرف الهی است. در جای دیگر میفرمایید: "آن محمد ص که فاعل وقابل وحی است ، بشری است موید ومطهر" ولذا (از کوزه همان برون تراود که در اوست)وازشجره طیبه وجود او جز میوه ای طیب بر نخواهد خواست. در جای سومی میفرمایید "همین است معنای آن که وحی و جبرائیل تابع شخصیت پیامبر (ص) بودند و ... قوه خیال پیامبر (ص) در فرایند وحی دخالت میکند ... وشخصیت بشری تاریخی محمد (ص) در قرآن همه جا جلوه گر است". باز درجای دیگرمی فرمایید: "پیامبراسلام (ص) درفرایند وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت، وبشری است که قرآن بر او نازل واز او جاری شده است وهر دو تعبیر، در متن قران آمده است. دو قید "نزول" و "بشریت" در عمیقترین لایه های وی نزول دارند وبدون توجه به این دوصفت مهم نمیتوان وحی تفسیری خردپسندعرضه کرد. تحلیل: مابه همین بخش ازسخنان جنابعالی بسنده میکنیم،آنکه "وحی محمدی"(قران) را به داوری میپذیریم تا او در صحت این تفسیر خرد پسند !!! قضاوت کند: قرآن این نظریه را به شدت رد میکند. قرآن هرگز برای پیامبر نه موضوعیت قایل است ونه کلام خدارا میوه درخت پیامبر (ص) میداند، "بلکه وحی قرآنی" می گوید هرچه هست بدون دست خوردگی وبدون تصرف وبدون اینکه باافکار و اندیشه های بشری پیامبر ص آمیخته شود، زلال وحی را بر زبان اوجاری ساخته است: "وکذالک اوحینا الیک قرآنا عربیا" (شوری /?" ،(??انا انزلناه قرآنا عربیا " (یوسف/ ?" ،( ??ولقد اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به ومن بلغ" (آل عمران /?" ،(???ولا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه"(طه /?،(???? "قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی (اعراف/ ? ،(????قرآن اصرار میورزد که وحی الهی را از هر نوع آمیختگی به سخن غی رخدا حتی روحیات پاک ومتعالی پیامبر (ص) گرامی مصون بدارد ، در حالی که شما بر عکس آن اصرار میورزید، به این آیات یاد شده در زیر توجه بفرمایید: "ولوکان من عندالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" (نساء / ?.(??? خواهشمندم درکلمه "من عند غیر الله" دقت کنید. هرگاه قرآن میوه شجره طیبه است ، قطعا میوه از شجره متاثر خواهد بود، در این صورت، از حالت زلالی بیرون آمده و وحی الهی ، آمیزه بشری پیدا خواهد کرد. لابد مصاحبه آقای کاردینال "جان یوس تووان" مسوول گفت وگو با مسلمانان در واتیکان را خواندهاید که میگفت: "من حاضر به گفت وگوی دینی با مسلمانان نیستم ، زیرا آنان اصلی را پذیرفتهاند که ما نپذیرفته ایم. آنان میگویند: وحی الهی بدون دست خوردگی وبه صورت زلال از مقام ربوی بر قلب رسول خدا وآنگاه بر زبان او وارد شده ودست نخورده به دست آنها رسیده است. ولی نظریه شما که وحی الهی را میوه شجره طیبه وجود پیامبر (ص) میداند،هر چنداین شجره راخدا کاشته باشد، سرانجام وحی رااز حالت زلالی ودست نخوردگی بیرون آورده ورنگ بشری به آن میدهد. آیا گفتار شما شبیه سخن آن کاردینال نیست ؟ شما گفته اید: " سادهترین تصور باغبان ودرخت است . باغبان بذر میکارد ودرخت، میوه می دهد واین میوه همه چیزش از رنگ وعطر وشکل گرفته تا ویتامینها و قندهایش مدیون ومرهون درختی است که ازآن برمی آید. درختی که درخاک ویژه ای نشسته ونور، غذا وهوای ویژه ای مینوشد". هرگاه وحی الهی میوه شجره طیبه وجود محمدی (ص) باشد، شخصیت اوحالت فاعلی وقابلی دارد ، پس چرا بر مطلب یاد شده در زیر تاکید میکند: به پیامبر(ص) خطاب میکند: "لاتحرک به لسانک لتعجل به * ان علینا جمعه و قرآنه *فاذا قراناه فاتبع قرآنه *ثم ان علینا بیانه*(قیامت/ ?(??? حاصل مفاد آیات این است : ای پیامبر زبانت را به خاطر عجله برای خواندن قرآن حرکت مده، زیر جمع آوری وخواندن آن بر عهده ماست ،پس هر گاه آن را تلاوت کردی از خواندن آن پیروی کن ، حتی بیان وتوضیح آن بر عهده ماست. هر گاه واقعا معانی از خدا و صورت از پیامبر (ص )است ، پس این همه نهی از عجله درقرائت ، وامر به پیروی از تلاوت جبرائیل ، چیست ؟ هر گاه پیامبر ص بااختیار وآگاهی خود، آنچه را از وحی میگرفت ، دراین قالب میریخت، دیگر شتابزدگی در تلاوت آن ، چه معنی دارد وچرا قرآن میفرماید : " از تلاوت جبرائیل پیروی کن"؟دقت دراین آیات نشان میدهد که زلال وحی باهمان مفاهیم والفاظ که از نظر حکیمان الهی نوعی تنزل "غیب به شهود" است بر قلب رسول خدا (ص) فرود آمده وبر زبان او جاری شده وهیچ فردی در فاعلیت قرآن موثر نبوده است. آیا با این وصف صحیح است که بگوییم "پیامبر در وحی نقش فاعلی داشته" و وموضوعیت دارد. این نوع نظریهها هر چند با نیت پاک عرضه شود، نتیجه آن کمک به کسانی است که از مقام وموقعیت وحی میکاهند تا کم کم به آن آب ورنگ بشری بدهند وسپس اندیشه های خود را در کنار اندیشه های وحی الهی قرار داده وبه تدریج منزلت وحی الهی را کمرنگ سازند؟ جناب آقای سروش! شما "تجربه های دینی عارفان" را مکمل وبسطدهنده "تجربه دینی" پیامبر (ص) می دانید، وازاین طریق مرز بین وحی نبوی را با وحی عارفان ازمیان میبرید ودر کتاب "تجربه دینی" حتی نوشته اید: "چون وحی، تجربه دینی است ،وتجربه دینی درباره دیگرانسانها نیزروی میدهد، پس تجارب دینی دیگر نیز،به فربهی وغنای دین میافزاید وبا گذشت زمان، دین بسط وگسترش پیدا مییابد،از این روتجربه های دینی عارفان، مکمل وبسطدهنده تجربه دینی پیامبر (ص) است ودر نتیجه دین خدا رفته رفته ، پخته تر میگردد. این بسط وگسترش درمعرفت دینی بلکه در خود دین وشریعت صورت میگیرد". (تجربه دینی - ص ?(??? بنابر این ، آیین اسلام از اصول وفروع در طول این چهارده قرن فر به شده و درنتیجه آمیزه است از تجربه نبوی ، و تجربه عارفان. آیا واقعا چنین است؟! با کمال ارجی که عرفان و عارف دارند اما شطحات برخی از عارفان را نقطه مقابل توحید قرآن میدانیم. آنجا عارف، جهان امکانی را عین خدا میداند و میگوید: "الحمدلله خلق الاشیاء و هو عینها" یا آنجا که مولوی ، واجب و ممکن راپیش از بسط یک چیز میداند، که بعدا، میان آن دو جدایی فتاده است چنانکه میگوید: منبسط بودیم ویک گوهر همه بیسر و بیپا بودیم آن سر همه یک گهر بودیم همچون آفتاب بیگره بودیم و صافی همچو آب چون به صورت آورآن نور سره شد عدد چون سایه های کنگره کنگره ویران کنید ازمنجنیق تا رود فرق از میان این فریق من مایل به قلم فرسایی دراین موارد نیستم و گر نه تضاد تجربه نبوی - به اصطلاح حضرتعالی -با تجربه عارفان درمواردی فزون تر از آن است که در این نامه بگنجد. ? (??محمد (ص) بشر است: در این مصاحبه حتی در عنوان آن بر بشر بودن پیامبر(ص) تاکید شده است، و این جای شگفت است. مگر کسی بشر بودن او را انکار کرده است ؟ باید واقعیت پیامبر(ص) را دراین جمله جستجو کرد که : "قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی ..." (کهف / ? .(????این جمله ازآیه برای پیامبر دو موقعیت قایل است: ? - ??بشری است مانند دیگر بشرها. ?- ??بر او وحی میشود. بخش اول، جنبه اشتراک پیامبر ص با سایر انسانهاست وآن را میتوان بااصول مادی گری تجزیه وتحلیل کرد . بخش دوم، جنبه وحیانی وغیبی است ، وآن قابل اندازه گیری وتجزیه وتحلیل به وسیله ابزار وادوات مادی نیست، وبه اصطلاح ازمقوله "غیب" است ، ودرک کنه آن ازتوانایی انسان بیرون است، وباید به آن ایمان آورد،چنانکه میفرماید: "الذین یومنون بالغیب " (بقره / ?.(?? اصولا قرآن، مسائلی را به عنوان "شهادت " و"غیب" مطرح میکند ، هرچند دو ،نسبت به خدا شهود وشهادت است، اما نسبت به ما انسانهای محدود، برخی شهود وبرخی دیگر غیب است. یک رشته واقعیات از آن نظر غیب است که ما حس شناخت آن را نداریم، از افق اندیشه ما دور است، مانند جهان برزخ، قیامت ، نبوت ووحی ، باید اینها را با صفات آنها و نشانه های آنها شناخت، نه با جنس ، فصل ونه با بیان کنه . ??)?مساله خطیب و بلندگو: شما اعتقاد و باور عمومی مسلمانان را درباره وحی که به زلال بودن آن معتقدند وآن را از هر نوع آمیختگی به روحیات بشری بالاتر وبرتر میدانند ، تشبیه به خطیب و بلندگو نموده اید، ودر این زمینه میفرمایید: "تصویری که از محمدص در ذهن شما است ، گویا تصویر خطیب و بلندگو یا ضبط صوت جهت خطیب میگوید وبلند گو آن را پس میدهد، یعنی پیامبر ص چون بلندگو طریقیت وابزاریت محض دارد". با کمال پوزش ما هرگز مقام ربوی و مقام رسالت را مانند خطیب وبلندگو نمی دانیم بلکه معتقدیم : "خدا پیام ده" و پیامبر (ص) "پیام آور" است.اما این پیام آوری با بلندگو بودن فرسنگها فاصله دارد که هرگز نمیتوان میان آن دو مشابهتی اندیشید وآن اینکه : این پیام آور باید از نظر کمالات روحی و معنوی به مراتبی برسد تا گوش او علاوه بر حس مادی، گوش برزخی پیدا کند تا صدای فرشته را بشنود. چشم او چشم برزخی گردد تا صورت فرشته را ببیند واز نظر قدرت روحی به جایی برسد که در عین اینکه در عالم ماده است، عالم غیب را شهود کند، اما نلرزد ونترسد وخود را نبازد ووحی الهی را دریافت کند، و سرسوزن درآن تصرف نکند وبه پیروانش برساند، آیا موقعیت چنین فردی، موقعیت بلندگواست؟ ادامه دارد- کلیک کنید