همراز
ميشود با چشم تو تنهاي تنها حرف زد
از غم امروز واز اندوه فردا حرف زد
روز وشب درر چشمه ي مهتابي چشمان تو
ميشود از وسعت زيباي دريا حرف زد
ميشود مانند شبنم -مثل يك آئينه اي
با زبان سبزه ها در جمع گلها حرف زد
آه .....اي دست تمنا دستهايم را بگير
با تو تنها ميتوان از اين تمنا حرف زد
دردهاي غربت ما را نميداند كسي
ميشود در زندگاني با تو تنها حرف زد