سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----972343---
بازدید امروز: ----11-----
بازدید دیروز: ----94-----
جستجو:
شاه سلطان حسین - حرف های جوانی
  • لوگوی وبلاگ
    شاه سلطان حسین - حرف های جوانی

    پیوندهای روزانه
  • لینک دوستان من
    عاشق آسمونی
    (( همیشه با تو ))
    وبلاگ گروهی فصل انتظار
    ورود پسرا ممنوع
    آموزه
    دنیای جوانی
    مرکز دانلود رایگان آهنگ فیلم و کلیپ جالب دوربین مخفی
    همسفر مهتاب
    ای نام توبهترین سر آغاز
    دست نوشته های بی معرفت
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    آقاشیر
    روانشناسی آیناز
    کـــــلام نـــو
    .:: اســــوه هــــا ::.
    کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد !
    تکنولوژی کامپیوتر
    xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx
    بوی سیب BOUYE SIB
    سیاست
    پاک دیده
    آدمک ها
    آخوندها از مریخ نیامده اند!!!
    مدیر پارسی بلاگ
    پرسش مهر 8
    یا مهدی ادرکنی
    پیمان دانلود
    السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله !
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    خط بارون
    شور شیرین
    کلام دل
    مفرد مؤنث غائب
    قافله شهدا
    پیامبر اعظم
    دوستداران و منتقدان دکتراحمدی نژاد
    عطاری عطار
    نان ، عشق ، موتور هزار
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا omidezahra
    شاهد
    یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد
    مهدیار دات بسیجی
    گل نرگس
    ولایت علیه السلام
    .:: مهدیاد ::.
    خانه اطلاعات
    علوم قرآنی
    ألا إنَّّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبُون
    پوست کلف
    مشاوره و مقالات روانشناسی
    کجایید ای شهیدان خدایی

    تارنما
    نسیمی از بهشت ...
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    آریایی بیدارشو
    دسته کلید
    افشای سایت www.roozna.com/
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    خلوت تنهایی
    عشقی
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    ایران اسلام
    زیر آسمان خدا
    جوان ایرانی
    بهار سبز
    ..:: نـو ر و ز::..
    تالوگ
    دنیا به روایت یوسف
    ترنم باران
    کانون گفتمان قرآن
    یک امل مدرنیسم نشده
    یوسف گم گشته
    یاد ایام
    رادیوی نسل برتر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    شمیم وصل
    دانستنیهای علمی ، تاریخ، ترفند ، دانلود
    اقالیم قبله
    رایحه عشق
    بچه دانشجو !
    حوزه نت
    منصوره معتمدی
    جامعه اسلامی دانشجویان
    مقاومت
    پایگاه آیت الله حائری شیرازی
    علمیران
    علمی
    شبکه المنار
    زن مسلمان
    دل نوشته ها

    ملیکا
    معصومین
    ادبیات
    در پیشگاه قرآن
    وفا لینک
    خاکریز
    دانش نامه ی آزاد
    پیامبر اعظم(ص)
    حوزه نت
    همه چی از موبایل
    جدیدترین اخبار روز دنیا
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • مطالب بایگانی شده
  • وضعیت من در یاهو
  • شاه سلطان حسین
    نویسنده: جوانان ایران زمین سه شنبه 87/10/3 ساعت 10:41 عصر


    شاه سلطان حسین
    آخرین پادشاه از خاندان
    صفوی بود که در 1105ه.ق به جای پدر بر تخت سلطنت نشست و توانست مدتی رسما بر کل کشور ایران حکومت نماید. سلطنت وی با شورش افغانها و اشغال اصفهان به دست آنها پایان یافت. وی مردی بسیار هوسران و ضعیف النفس بود. در دوره حکومت وی آخرین بازمانده‌های نظم حکومتی و ساختار اداری که با تلاشهای شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس کبیر ایجاد شده بود از میان رفت. وی عملا هیچ قدرتی در اداره امور نداشت و حتی علاقه‌ای هم به دانستن اتفاقاتی که در اطرافش می‌افتاد نشان نمی‌داد. کشور در هرج و مرج نابسامانی فرو رفت و هر نوع فسق و فجوری بدون هیچ ممانعتی حتی در پایتخت رخ می‌داد. شرح برخی هوسرانی‌ها و نابسامانی‌های دوره حکومت وی در کتاب رستم التواریخ در اوایل حکومت فتحعلی شاه قاجار
    نوشته شده‌است.
    (منبع: ویکی پدیا)

    "شاه سلطان حسین" مصداق یا جریان؟
    شاه سلطان حسین‌ها عناصر و جریان‌هایی هستند که همواره مرعوب تهدیدات دشمن شده و با بزرگ‌نمایی و خطرناک جلوه دادن تهدیدات و فوق‌العاده خواندن وضعیت کشور، سعی در مرعوب ساختن مردم و مسئولان دارند.
    پس از آنکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در خصوص شخصیت شاه سلطان حسین و تاثیر آن بر روی جهت گیری‌های حکومت و مردم مطالبی را بیان نمودند پیرامون چرائی و چیستی سخنان مقام معظم رهبری برخوردهای متفاوتی صورت گرفت.
    دسته اول که البته عناصر معدود و معلوم الحال می‌باشند مطابق معمول تلاش کردند که با بهره‌گیری از تکنیک‌ها و تاکتیک‌های جریان‌سازی و جنگ روانی از انعکاس بیانات حکیمانه ایشان و توجه افکار عمومی به عمق سخنان معظم‌له ممانعت به عمل آوردند.
    این دسته بعضاً از روش بایکوت و عدم انعکاس موضوع و یا تخفیف بیانات رهبر معظم انقلاب استفاده کردند و سخنان ایشان را طعنه و یا مطایبه برای مخاطبین پنداشتند.
    دسته دوم افرادی را شامل می‌شود که به صورت مصداقی با سخنان مقام معظم رهبری برخورد و سعی کردند سخنان ایشان را منطبق با مصداق کرده و چرائی و چیستی آن را به زعم خود تبیین کنند.
    اما دسته سوم که در حقیقت اکثریت وسیعی را نیز شامل می گردد از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی و چرائی و چیستی آن برداشتی عمیق‌تر کردند. این دسته مطالب ایشان را بیان یک رخداد عبرت‌آموز تاریخی فرض کردند که در عین حال مرتبط با مسائل سیاسی کشور می‌باشد و از این منظر سعی در تبیین مباحث معظم‌له نمودند.
    نگارنده خود بر این باور است که برداشت دسته سوم از سخنان رهبر معظم انقلا اسلامی صحیح می‌باشد و می‌بایست ضمن پرهیز از انطباق بحث با مصداق از این مطالب بسیار ارزشمند بهره گرفت و به جریان‌شناسی در فضای سیاسی و فرهنگی کشور پرداخت و مباحث را تبدیل به گفتمان کرد و تنویر افکار عمومی را وجهه همت قرار داد.
    بنابراین چنانچه از این منظر به مباحث مورد اشاره مقام معظم رهبری توجه شود، چرائی و چیستی مطالب ایشان بهتر درک و فهم می‌شود؛ از این رو به نظر می‌رسد رهبر معظم انقلاب اسلامی با بیان این سخنان در دانشگاه به عنوان یکی از مهمترین محل‌های تضارب آرا و در جمع دانشجویان به عنوان مؤثرترین و بزرگترین گروه‌های مرجع اجتماعی، این انتظار را داشتند که از یک سو به مباحث جریان‌شناسی در دانشگاه‌ها بیش از پیش توجه شود و از سوی دیگر دانشجویان، مباحث مورد نظر ایشان را تبدیل به گفتمان برای تنویر افکار عمومی کنند.
    در این نوشته سعی بر آن است ضمن تشریح سرگذشت عبرت‌آموز شاه سلطان حسین، اعوان و امرای وی، به تبیین بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی و انطباق آن با مسائل سیاسی کشور بپردازدم.

    *چگونگی به سلطنت رسیدن شاه سلطان حسین و فرجام آن:
    شاه سلطان حسین، نهمین پادشاه سلسله صفویه بود. بنابر نقل مشهور، شاه سلیمان پدر شاه سلطان حسین به درباریانش گفته بود اگر طالب آسایش هستند، بعد از وی پسرش حسین میرزا را به سلطنت برگزینند و اگر جویای نام و تعالی و افتخاری می‌باشند فرزند دیگرش میرزا مرتضی را بر تخت بنشانند.
    پس از مرگ شاه سلیمان، امرای مرعوب و مقهور، راحت‌طلب و منفعت‌جو پادشاه ضعیف و زبون را بر یک فرمانروای کاردان و سلحشور ترجیح دادند، چرا که حسین میرزا را باب طبع خود می‌دیدند و بر این اساس وی را در سال 1105 هجری قمری به سلطنت برگزیدند.
    شاه سلطان حسین همچون دیگر شاهزادگان دست پروده زنان حرمسرا و غلاملان دربار بود و تا آن هنگام (بیست و شش سالگی) از حرمسرای شاهزادگان بیرون نیامده بود. وی پس از به سطنت رسیدن، میدان سیاست و اداره کشور را به وزیران و امرا سپرد. یعنی همانانی که مطابق طبع خویش، وی را برگزیده و او را بر برادر کاردانش ارجح دانسته بودند.
    انتخاب حسین میرزای ضعیف النفس و جلوس او بر تخت شاهی و احاطه وی توسط مشاوران، وزیران و امرای بی‌کفایت و مقهور باعث به هم ریختگی اوضاع داخلی کشور شد و ایران در هرچ و مرج فرو رفت؛ به صورتی که «ازبکان» و «ابدالی‌های افغان» از خراسان و کرمان سر در آوردند و «لزگی‌ها» پایتخت شیروان را تصرف کردند.
    جابجایی قدرت در ایران و انتصاب شاهی بی‌کفایت و مرعوب، از یک‌سو و به هم ریختگی اوضاع داخلی ایران از سوی دیگر، بیگانگان را از نابسامانی کشور و ضعف سلسله صفوی آگاه ساخت و امیراتوری روسیه به رهبری «پطر کبیر» در شمال، «سلطان محمد عثمانی» در غرب و کشورهای استعمارگر اروپایی از جمله انگلیس را در جنوب به طمع وا داشت. روس‌ها در زمان شاه سلطان حسین را امور قفقاز مداخله کرده و حتی سواحل دریای خزر تا گرگان فعلی را به تصرف خود در آوردند.
    در میان شورش‌های داخلی، طغیان «محمود افغان»، خانمان برانداز شد. وی که با پادشاه و امرائی بی‌اراده، مقهور و سست عنصر روبرو بود پس از فتح کرمان با یست و پنج هزار جنگجوی افغان، به سوی اصفهان حرکت کرد. شاه سلطان حسین ابتدا خواست او را با پانزده هزار تومان منصرف کند، اما محمود افغان پیشنهاد شاه مفلوک را نپذیرفت.
    هنگامی که لشگریان محمود افغان تا «گلون آباد»، دو فرسخی اصفهان، پیشروی کردند، شاه سلطان حسین لشگری مشتمل بر پنجاه هزار جنگجو و بیست عراده توپ به مقابله با افغان‌ها فرستاد. لشکر شاه سلطان حسین با لباس های فاخر، اسب‌های لجام طلا و رکاب‌های زرین، در مقابل سربازان گرسنه و برهنه افغان کاری از پیش نبردند و به تأسی از امرا و وزیران مقهور و بی‌کفایت دربار، شکست را پذیرا شدند.
    محمود پس از تسخیر «فرح‌آباد» و «جلفا»، اصفهان را محاصر کرد. مردم اصفهان علی‌رغم اینکه دچار قحطی و مرگ و میر شده بودند گروهی از قشون افغان را کشتند و شاه و درباره را نیز به جنگ ترغیب و تحریک کردند. اما امرا و وزیران خود فروخته که وعد مقام و منصب دریافت کرده بود مانع از مقابله با قشون افغان‌ها شدند و حتی یکی از امرای که از خود رشادت نشان داده بود را نیز مسموم کردند.
    سرانجام و در حالی که هفت ماه از محاصر اصفهان می‌گذشت شاه سلطان حسین ذلیلانه به اردوی محمود افغان رفت و وی را به عنوان فرزند خود خطاب کرد و سپس با دست خود تاج سلطنت را از سر برداشت و بر سر محمود افغان نهاد. فردای آن روز محمود با قشون خود وارد اصفهان شد و شهر را به تصرف در آورد و بر اریکه سلطنت صفوی جلوس کرد و بدین سان شاه سلطان حسین و امرای او انحطاطی که از مدتها پیش به منصه ظهور رسیده بود را به انقراض واقعی این خاندان مبدل ساختند.

    * تبیین چرایی و چیستی موضوع شاه سلطان حسین:
    پیرامون اشاره رهبر معظم انقلاب اسلامی به موضوع شاه سلطان حسین و چرائی و چیستی آن، نکات ظریف و البته بسیار مهمی وجود دارد. یکی از این نکات مهم چگونگی فرآیند انتخاب و انتصاب شاه سلطان حسین می‌باشد. پس از مرگ شاه سلیمان، خواص از سر حب جاه و مقام و همچنین راحت‌طلبی، از بین گزینه عدم پایداری و انفعال و گزینه تعالی و افتخار، حسین میرزا را به عنوان نماد گزینه اول انتخاب کردند و با انتصاب وی به عنوان نهمین پادشاه صفوی، مسیر تاریخ را به سوی انقراض سلسله صفوی هرج و مرج در کشور و از دست رفتن منافع ملی سوق دادند؛ بنابراین باید علاوه بر بی‌کفایتی شاه سلطان حسین به فرآیند انتخاب وی و نقش خواص و جریان مقهور و واداده طرفدار او و تصمیم‌سازی آنان نیز توجه بیشتری مبذول کرد.
    در انطباق این رخداد تاریخی بامسائل سیاسی کشور باید اذعان داشت که در نظام جمهوری اسلامی ایران انتخاب مسئولان اجرایی و تقنینی کشور از سوی مردم صورت می‌پذیرد، از این رو به نظر می‌رسد در نگاه اول فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دانشگاه علم و صنعت از یک سو بر اهمیت موضوع انتخابات به عنوان مهمترین و سرنوشت‌سازترین رخداد سیاسی کشور تأکید دارد و از سویی دیگر ناظر بر اهمیت کیفیت انتخاب می‌باشد.
    همچنین در نگاه دوم به نظر می‌رسد ایشان نقش جریان‌های سیاسی و رسالت تاریخی و انقلابی خواص را گوشزد کرده‌اند، چراکه آنها نقش تعیین‌کننده‌ای در موضوع انتخابات و جهت‌گیری افکار عمومی (کیفیت انتخابات) ایفا می‌کنند. بر اساس توضیحات مذکور فرازی از بیانات مقام معظم رهبری را مورد توجه قرار می‌دهیم ایشان فرمودند: "اگر روزی در میان مسئولان کشور مسئولان بی‌جرات و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است، چرا که مسئولان ترسو و مقهورف ملت های شجاع را نیز به ملت‌های ضعیف تبدیل می کنند."

    *مانیفست جریان‌شناسی و شناخت شاه سلطان حسین‌ها:
    بیانات بسیار حکیمانه و روشنگرایانه رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع داشنجویان دانشگاه علم و صنعت را باید مانیفست جریان‌شناسی دانست، چرا که با بهره‌گیری از منویات ایشان و شاخص‌های ذکر شده در این سخنرانی، می‌توان شاه سلطان حسین‌ها را شناسایی کرد و آگاهانه و به صورت فعال نه منفعل به استقبال مهتمرین رخداد سیاسی کشور یعنی انتخابات ریاست جمهوری رفت.
    مقام معظم رهبری در بخشی از سخنانشان به هویت حقیقی نظام اسلامی اشاره و تاکید کردند که هویت حقیقی نظام در حکم روح، معنا و مضمون نظام است که حفظ ساخت حقوقی جمهوری اسلامی(ارکان و دستگاه‌های نظام) بدون حفظ این هویت حقیقی فایده‌ای ندارد.
    رهبر معظم انقلاب اسلامی سپس مولفه‌های هویت حقیقی نظام اسلامی را به شرح ذیل برشماری کردند.
    1- اخلاق اسلامی و حفظ ارزشها و کرامت انسان
    2- عدالت‌خواهی و سعی برای ایحاد برابری و برادری
    3- مردمی بودن مسئولان
    4- کار و تلاش مخلصانه و خدمت به مردم و فداکاری برای آنان
    5- ساده‌زیستی و اجتناب از اشرافی‌گرایی مسئولان و در سطح توده مردم بودن
    6- ایستادگی قاطع در مقابل طمع‌ورزی و سلطه بیگانگان
    7- طلب پویایی علمی بی‌وقفه
    8- دفاع شجاعانه از حقوق ملی
    9- تکریم جهاد و شهادت
    10- اعتماد به مردم و اعتقاد عمیق به مشارکت آن‌ها
    11- برخورداری از شجاعت و اعتماد به نفس
    12- حمایت از ملت‌های مسلمان از جمله ملت مظلوم فلسطین
    مقام معظم رهبری در بخش دیگری از سخنان خود در دانشگاه علم و صنعت به موضوع نفی‌ها و اثبات‌های جمهوری اسلامی اشاره کردند که این بخش از بیانات ایشان نیز شامل شاخص‌های بسیار مهمی برای جریان‌شناسی و شناخت شاه سلطان حسین‌ها می‌باشد.
    معظم‌له در این خصوص فرمودند: "جمهوری اسلامی ایران نفی ها و اثبات هایی وارد که دلیل اصلی دشمنی ها نیز همین نفی‌ها و اثبات‌ها است."
    ایشان در بیان نفی های جمهوری اسلامی به شش مولفه اشاره نمودند و تاکید کردند: "نفی استثمار، نفی سلطه‌پذیری، نفی تحقیر ملت‌ها از جانب قدرت‌های سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرت‌های مسلط و نفی سکولاریسم اخلاقی و اباحی‌گری، نفی‌های قطعی جمهوری اسلامی ایران هستند.
    رهبر فرزانه انقلاب اسلامی همچنین در بیان اثبات‌های نظام اسلامی خاطر نشان کردند: "اثبات هویت ملی و ایرانی، ارزش‌های اسلامی، دفاع از مظلومان جهان و تلاش برای فتح قله‌های علم و دانش، اثبات‌های جمهوری اسلامی ایران است که بر این اثبات‌ها پا فشاری نیز می‌شود."
    بدین ترتیب، به راحتی می‌توان با توجه به معیارهای تبیین شده از سوی ایشان، پیرامون هویت نظام و همچنین نفی‌ها و اثبات‌های جمهوری اسلامی، مصادیق شاه سلطان‌حسین‌ها را مورد شناسایی قرار داد.

    * ضرورت بازشناسی شاه سلطان حسین‌ها:
    رهبر معظم انقلاب اسلامی در بخش از بیاناتشان در دانشگاه علم و صنعت به تلاش سی ساله دشمنان به ویژه در دو دهه پس از رحلت امام خمینی(ره) برای تهی‌کردن نظام اسلامی از روح و هویت واقعی آن (استحاله و فروپاشی جمهوری اسلامی) اشاره کردند و فرمودند:
    "باید بسیار مراقب بود تا این روح و سیرت نظام اسلام از دست نرود، به ویژه با توجه به اینکه تغییر سیرت و هویت واقعی، تدریجی و آرام است و توجه خیلی‌ها به آن جلب نمی‌شود و ممکن است افراد موقعی به خود بیایند که کار از کار گذاشته باشد."
    عناصر مرعوب، واداده و مقهور دشمن (شاه سلطان حسین‌ها) به دلیل اینکه همواره در زمین تعیین شده از سوی دشمن بازی کنند در حقیقت به عنوان دنباله دشمن محسوب می‌شوند و کامل‌کننده پازل آنان می‌باشند.
    بدین ترتیب، شاه سلطان حسین‌ها با تحمیل اراده دشمن به افکار عمومی و کشور، در واقع به بازیگران بسیار مهمی برای دشمن تبدیل می‌شوند. از این رو بازشناسی و مقابله با آنان، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است.
    در این راستا می‌توان به نامه سر گشاده 120 نفر از نمایندگان مجلس ششم به رهبر معظم انقلاب اسلامی در آستانه حمله آمریکا به عراق اشاره کرد. در آن نامه نویسندگان با خطرناک معرفی کردن اوضاع منطقه و تهدیدات نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران، خواستار تغییر سیاست‌های نظام در قبال آمریکا شدند و تصریح کردند: چنانچه نظام، سیاست‌های خود را تغییر ندهد، ایران همانند جنگ‌های اول و دوم جهانی اشغال خواهد شد و جمهوری اسلامی ساقط می‌شود.
    شاه سلطان حسین‌ها پیش‌تر از این هم در زمانی که آمریکا می‌خواست به افغانستان لشکرکشی و برای تصرف و اشغال کابل از سمت جنوب افغانستان با موانع جدی مواجه بود، اصرار می‌کردند ما باید تسلیم خواسته امریکا شویم و اجازه دهیم امریکا از مرزهای شرقی کشورمان برای تصرف هرات و کابل استفاده کند.
    شاه سلطان حسین‌ها کسانی هستند که در سال 1378 معتقد بودند که نظام در حال فروپاشی است و باید خود را از زیر آوار آن خارج کنیم. به همین دلیل سعی کردند در نقش یلتسین ظاهر شوند.
    شاه سلطان حسین‌ها کسانی هستند که خواهان مداخله اتحادیه اروپا در انتخابات هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شدند و حتی مذاکراتی را نیز با سولانا انجام دادند.
    شاه سلطان حسین‌ها افرادی هستند که در آستانه هشتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از دشمنان و بیگانگان درخواست کردند تا قطعنامه سوم علیه جمهوری اسلامی ایران را صادر کنند تا زمینه رویگردانی افکار عمومی از گفتمان انقلاب اسلامی، امام(ره) و رهبری فراهم شود.
    شاه سلطان حسین ها عناصر و جریان‌هایی هستند که همواره مرعوب تهدیدات دشمن شده و با بزرگ‌نمایی و خطرناک جلوه دادن تهدیدات و فوق‌العاده خواندن وضعیت کشور، سعی در مرعوب ساختن مردم و مسئولان دارند. آنها با اینگونه اقدامات خود، عدم پایبندی خود را به هویت حقیقی نظام و مؤلفه‌های آن و نفی‌ها و اثبات‌های جمهوری اسلامی به وضوح به اثبات می‌رسانند و تلاش‌هایشان را می‌توان در راستای خدشه وارد کردن به اصول فوق ارزیابی کرد.
    موارد مذکور تنها مشتی از نمونه خروار اقدامات مرعوبانه شاه سلطان حسین‌ها بوده تا ضرورت بازشناسی جریان مرعوب، واداده و مقهوردشمن اثبات شود.
    در خاتمه بار دیگر بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی را مورد توجه قرار می دهیم آنجا که ایشان فرمودند: "اگر روزی در میان مسئولان کشور ... شاه سلطان حسین‌ها پیدا شوند ... کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است."

    * رضا سراج؛ کارشناس مسائل استراتژیک
    منبع: فارس

    شاه سلطان حسین صفوى
    «1106 - 1125 ق »

    شاه سلیمان هفت پسر داشت که بزرگترین ایشان، سلطان حسین میرزا بود. امرا و خواجه سرایان شاه سلیمان، به توصیه خود او، این فرد نالایق را جانشین شاه مرده کردند. چرا که شاه سلیمان به هنگام مرگ زودرس خود که در سن چهل و هفت سالگى اتفاق افتاد و ظاهراً تأسف زیادى را هم در دولتخانه صفوى و در میان اهالى ایران برنینگیخت، بنا بر مشهور، به درباریان خویش گفته بود؛ اگر طالب آسایش هستند بعد از وى پسرش حسین میرزا را به سلطنت بردارند و اگر جویاى نام و تعالى و افتخار، میرزا مرتضى، پسر دیگرش را بر تخت بنشانند. امراى راحت طلب هم که یک پادشاه ضعیف و صلح جو را به یک فرمانرواى سلحشور و کاردان، ترجیح مى‏دادند و آن را باب طبع خویش مى‏دیدند، در انتخاب حسین میرزا تردید نکردند و او را به نام شاه سلطان حسین بر اورنگ فرمانروایى نشاندند. این انتخاب که حاکى از علاقه قوم به منفعت جویى، لذت پرستى، و تن آسایى بود؛ طمع کارى، ثروت اندوزى و بى تسامحى ایشان را به نتایج اجتناب ناپذیر آن، که شورش عناصر ناراضى بود، منجر کرد. شورش اهل سنت بر پادشاه شیعى که در کردستان در گرفت و خاموش شد، در خراسان بالا گرفت و به یک غایله خونین و خانمان برانداز منتهى گردید.


    شاه سلطان حسین پادشاه مالی نالایق
    سلطنت شاه سلطان حسین، انحطاطى را که از مدتها پیش مجال ظهور یافته بود به انقراض واقعى این خاندان مبدل ساخت. سلطان حسین براى فرمانروایى تربیت نشده بود، بیشتر تربیت ملایى داشت. حتى قولى هم هست که تا هنگام جلوس بر تخت فرمانروایى، اسب سوارى هم نمى‏دانست. یک بار در باغچه حرم، بدون قصد مرغابیى به تیر تپانچه او کشته شد، و شاه با وحشت فریاد بر آورد که «قاتل اولدم» یعنى دستم به خون آلوده شد. چون تا آن هنگام یعنى بیست و شش سالگى از حرم بیرون نیامده بود، از اوضاع و احوال سر در نمى‏آورد. در مقابل برادر کوچکترش، میرزا مرتضى که سلحشور و با کفایت و قدرتمند به نظر مى‏رسید، انتخابى ناخجسته تر از سلطان حسین براى جانشینى شاه سلیمان ممکن نبود. هر چند آنچه فرمانروایى او را بد فرجام و بى عاقبت ساخت، بى رسمیهاى سلطنت پدر جلادش شاه سلیمان و فقدان عقل سلیم و تدبیر در نزد وى و اطرافیانش بود. از این رو، شاید انتخاب برادر سلحشورش هم، توفیق چندانى را به بار نمى‏آورد. شاه على رغم خروج از حرم خانه و جلوس بر تخت پادشاهى، از نظر فکرى از آن محیط و تأثیراتش بیرون نیامد و همواره تحت نفوذ خواجه سرایان و زنان حرم سرا قرار داشت. یکچند تحت تأثیر نفوذ دین یاران، در همان اوایل سلطنت، باده نوشى را ممنوع کرد و حتى جنگهاى حیدرى و نعمتى، و گرایشهاى صوفیانه را هم منع زد، اما دسیسه هاى دربار و برخى از زنان حرم سرا که دوست مى‏داشتند با الزام شاه به باده نوشى و عشرت جویى، او را همچنان تحت نفوذ داشته باشند، این فرمان بى اثر گردید و شاه نخستین کسى بود که پیمان شکست و به مى‏و ساغر پناه برد. در آغاز اگرچه الزام زنان حرم سرا و خواجه سرایان، شاه را به عیاشى ترغیب و تشویق کرد، اما او نیز به نوبه چنان «ذوق» و «قریحه‏اى» در عیاشى از خود نشان داد که به زودى به رسم پدر کوشید تا زنان و دختران زیبا را از هر کجا که ممکن مى‏شد به حرم خانه جلب کند. امور کشور را هم به وزیر اعظم و خواجه سرایان سپرد، و در برابر هر گزارش یا خواهشى که به او عرصه مى‏شد، جز عبارت «یخشى دُر» چیزى به زبان نمى‏آورد. ظریف بنیان دربار هم او را شاه سلطان حسین یخشى دُر مى‏خواندند، چنانکه آنچه در افواه اهل عصر شایع بود در این بیت خلاصه مى‏شد:
    آن ز دانش تُهى ز غفلت پُر شاه سلطان حسین یخشى دُر
    «مجمع التواریخ، ص 48»
    شاه بى خبر از امور، و نزاع درباریان در کسب هر چه بیشتر ثروت که گه گاه مناقشاتى را هم به همراه داشت و پادشاه از آن بى اطلاع مى‏ماند، موجب بروز اوضاع نابسامان داخلى در همه زمینه‏ها شد. راهها امنیت خود را از دست داد و مأموران تأمین - راهدارها - خود به ضرورت، قافله غارت مى‏کردند. گه گاه نیز، براى آن که به دربار نشان دهند تا چه حد وظیفه شناس هستند و اغلب به منظور کسب پاداش و انعام، سر مردگان قبرستان را به عنون سر دزدان و راهزنان بر نیزه کرده به پیشکش همایونى مى‏فرستادند.
    امناى مذهب هم که به تبعیت از اوضاع غرق در مسایل دنیوى و مادى شده بر سبیل تعمیم و مسامحه گه گاه روحانیون خوانده مى‏شدند، عمده وظیفه خود را، اعمال فشار و تشدید ایذاء و آزار اهل سنت و پیروان دیگر ادیان مى‏دانستند؛ بدین ترتیب، تسامح و آزادى نسبى عهد شاه عباس بزرگ، از زمان شاه سلیمان به کلى نادیده گرفته شد و در عهد شاه سلطان حسین، خود را در اعمال غیر انسانى، تحقیر، تضییق، اهانت، مشکل تراشى و حتى قتل و کشتار نشان داد. بى جهت نبود که یهود و گبر و اهل سنت سقوط این خاندان و ظهور نادر شاه افشار را براى خود یک هدیه آسمانى مى‏دانستند.


    اوضاع حکومت و سپاه در عهد شاه سلطان حسین
    در نواحى سر حدى و دور دست، دولت نفوذى نداشت. حکام محلى هم براى جبران مبلغى که مستمراً براى حفظ منصب خود به وزرا و درباریان مى‏پرداختند، از هر گونه اجحاف و ایمان زور و اخاذى از مردم دریغ نمى‏کردند؛ از این رو، شورش در این مناطق، هم عادى بود و هم گوش شنوایى به دولتخانه صفوى براى آگاهى و اطلاع از آن مظالم وجود نداشت؛ حتى غالباً شورشهایى که ناشى از اوضاع برآمده از ظلم و تعدى حکام محلى این نواحى را دستخوش طغیان و ناامنى مى‏ساخت، به دستور دولت توسط همان حکام جابر فرو مى‏نشست یا در بهترین حالت، حاکم ولایت مجاور مأمور سرکوب و تأمین «نظم» و «امنیت» مى‏شد. آنان نیز هیچ وسیله‏اى جز خشونت براى رفع این شورشها و برطرف کردن اسباب ناخرسندیها نمى‏شناختند. سپاه شاه، که سالها بى کار، بى نظم، بى تمرین و فاقد امیران لایق بود، از عهده هیچ کارى جز آزار و اذیت مردم بى دفاع و زورگویى و اجحاف بر نمى‏آمد؛ البته انتظارى بیش از آن هم از سپاه دولت صفوى نمى‏رفت؛ چه بسیارى از مقامات بلند پایه سپاه، توسط شخصیتهاى فرومایه‏اى اشغال شده بود که نه بر اساس لیاقت و کاردانى شان بلکه با خرید منصب و پرداخت رشوه و یا چاکر منشى و اظهار «وفا دارى» بى چون و چرا به شاه و خواجه سرایان به دست آورده بودند. این دسته از فرماندهان، نمى‏توانستد زیر مجموعه تحت الامر خود را از دریافت رشوه و باج خواهى جلو گیرند که هیچ، در غارت مردمان منافع مشترک هم داشتند. از این رو، نیروى نظامى و انتظامى از استقرار امنیت و برخورد با راهزنان و دزدان و جنایتکاران که نیازمند صرف هزینه و وظیفه شناسى و قبول خطر بود، به کلى ناتوان مى‏ماند و تنها در اقداماتى که نتیجه مادى ملموس داشت و منجر به غارت رعیت مى‏شد «خطر» مى‏کرد.


    دفع طغیان طوایف بلوچ در عهد شاه سلطان حسین
    اما دربار صفوى، هنگامى که اوضاع به نهایت انفجار مى‏رسید و آش بیش از حد شور مى‏شد، کوشش مى‏کرد براى کنترل امور، از سرداران سرسخت و بى باک که شمارشان در دربار بسیار محدود بود، استفاده کند. چنانکه براى دفع طغیان طوایف بلوچ، از گرگین خان گرجى بهره جست که در گرایشهاى مسلکى و تربیت نظامیش، رحم و شفقت و اجتناب از ظلم معنایى نداشت. شورش طوایف بلوچ، کرمان را معروض غارت و خطر کرد «1190 ق / 1697 م» و حتى دامنه آن به حوالى یزد رسید. گرگین خان که به عنوان والى کرمان، با اکراه دفع این شورش را پذیرفته بود، در زمان شاه سلیمان والى دست نشانده پادشاه کارتیلى در گرجستان بود که بر اثر دسیسه‏هاى موضعى، سلطنت خود را از دست داد و به دربار اصفهان پناه آورد. وى جنگجویى شجاع، بى باک، اما بى تدبیر بود و نسبت خود را به خاندان بقراطیان مى‏رساند. نخست برادرش لئون را به دفع بلوچ روانه کرد و سپس خود در رأس قوایى دیگر به کرمان وارد شد. بلوچها را تعقیب و شکست سختى داد. سرهاى عده‏اى از رؤساى آنها را هم به نشان پیروزى به دربار اصفهان فرستاد. اما خود براى استقرار نظم در کرمان ماند. چون قندهار مورد تهاجم بلوچها واقع شد، به حکم شاه از کرمان بدان جانب عزیمت کرد. قندهار در عین حال مورد ادعاى پادشاهان هند بود، و طوایف غلزایى«غلجایى» آن دیار، که از سوى حاکم ایرانى قندهار به سبب پیروى از اهل سنت، مورد اخاذى و اهانت و تعدى واقع بودند، از دوام حاکمیت ایران بر قندهار راضى به نظر نمى‏رسیدند. از این رو با شاهزاده میر علم خان، فرزند اورنگ زیب که در آن ایام حکمران کابل بود، مذاکراتى براى دریافت کمک براى اعلام طغیان به عمل آوردند. شاه ایران که گرگین خان را براى استقرار نظم به قندهار روانه کرد، به یک معنى، او را حکمران تمام خراسان و قندهار نمود. گرگین خان با عبور از صحراى لوت از کرمان به قندهار وارد شد. بلوچهاى قندهار و فرمانده آن که میر سمندر نام داشت، بلافاصله اظهار انقیاد کردند. اما طایفه غلجایى که عنصر نا آرام ولایت و طالب جدایى از ایران بود، همچنان به مقاومت ادامه مى‏داد. میر ویس پسر شاه علم، کلانتر قندهار بود که با هند هم روابط تجارى داشت. وى در ظاهر نسبت به حکمران جدید اظهار طاعت کرد، اما در نهان خیال شورش داشت؛ حکومت هند هم که طالب الحاق قندهار بود، میر ویس را تشویق و تحریک مى‏کرد. خشونت گرجیهاى گرگین نسبت به غلزاییها، آن طوایف را به شورش واداشت، اما گرگین موفق به فرو نشاندن آن شد و میر ویس را توقیف و به عنوان عنصر خطرناک به اصفهان فرستاد. با آن که حاکم جدید قندهار از دربار ایران خواسته بود که او را تحت الحفظ داشته باشند، اما میر ویس با پرداخت رشوه به اطرافیان شاه، و شفاعت رشوه گیران نزد شاه، توانست خود را از مهلکه نجات دهد. شاه نادان او را بخشید و اجازه سفر به مکه و انجام فرایض حج داد، پس از آن هم میر ویس را به عنوان کلانتر به قندهار فرستاد.

    میر ویس در بازگشت عناصر ناراضى را گرد خود جمع آورد، گرگین خان را اغفال و او را به قتل آورد «1122 ق / 1710م» و بر قندهار چیره شد. پس از آن نیز طى یک سلسله حوادث، محمود خان افغان، به اصفهان، تختگاه صفوى دست یافت و شاه خود شخصاً تاج و تخت به بیگانه بخشید. (رجوع کنید به مقاله استیلاى افغانها). بدون شک سوء سیاست سلطان حسین و اعمالش محرک عمده این شورشهاى ضد شیعى بود، اما ضعف و درماندگى ارتش صفوى در دفع این شورشها ناشى از وضع نابسامان اخلاقى و اجتماعى عصر هم بود که بقاى دولت قزلباش را، با آن همه افراط و تفریط که در اواخر عهد خویش در شیوه زمامدارى نشان داده بود، از مدتها پیش از آغاز فرمانروایى شاه سلطان حسین، غیر قابل تحمل مى‏ساخت. دولت صفوى پیرو علایم ضعف و فتور و انحطاط به نحو بارزى نمایان شده و آن را به طور مقاومت ناپذیرى در سراشیبى سقوط و انقراض قرار داده بود. حکومت مذهبى ودین سالار که بانیان این سلسله پى افکندند، اندک اندک جاى خود را به دولتِ سالاران دین و مذهب سپرد؛ در نتیجه همچون هر حکومت مبتنى بر قدرت مطلقه، ظلم و فساد در آن رخنه داشت و آن را به ورطه از هم پاشیدگى سوق مى‏داد. نشان این اضمحلال، پیش از عهد شاه سلطان حسین، از همان سالهاى آغازین سلطنت شاه عباس اول هم به نحو چشمگیرى بارز بود؛ با آنکه عوامل دیگرى نظیر تزلزل روحیه ارتش، فقدان مراکز مقاومت در برابر اغتشاشهاى داخلى، میل شدید امیران درگاه به راحت طلبى و ثروت اندوزى، در ایجاد و اسباب این انحطاط بى تأثیر نبود، اما عامل عمده و مهم در این پاشیدگى، خشونت ورزى و بى تسامحى حکومت نسبت به اتباع مذاهب و ادیان و اقلیتها بود. این عامل که به نوبه خود، ناشى از استحاله دولت دین سالار به دولت سالار مذهبان بود، بروز چنین فجایع و قساوتهایى را علیه شهروندان دگر اندیش الزام آور مى‏ساخت.
    نتیجه آن که، شاه سلطان حسین در دوره زمامداریش مواجه با شورشهاى داخلى و خارجى شد و تنها چاره کار آن دید که در 12 محرم 1135 به فرح آباد، نزد محمود افغان رود و تاج و تخت تسلیم بیگانه نماید.

    شاه سلطان حسین نیز از پادشاهان بد نام و بى لیاقت ایران است. وى مردى بى کفایت، ضعیف النفس و عارى از هر گونه رأى و تدبیر و اندیشه بود. مانند پدرش مغلوب رأى زنان حرم سرا و خواجه سرایان مى‏شد؛ عوام پرورى در عهد صفویه چنان ریشه‏هاى عمیق در تار و پود افکار و زوایاى اندیشه و عمل دوانده بود، که بانیان آن را نیز عوام زده و خرافه پرست کرده بود، چنانکه شاه سلطان حسین به دعا و سحر و جادو بیشتر باور داشت تا به اراده و عزم و تدبیر مردان مجرب. دوره او، اوج نفوذ ملاهاى بى خبر از امور مملکت، اما مدعى، و رواج بازار خرافات و عقاید سخیفه است. دوره صفوى، به ویژه در اواخر عهد خود، چنان بار گرانى از باورهاى عقیده آزار و اندیشه کش بر جاى گذاشت که هنوز هم پس از چندین سده، سنگینى آن بر شانه هاى خم شده ایران زمین و ساحت دین و شریعت حَقه احساس مى‏شود.
    منبع: رشد


    نظرات دیگران ( ) شاه سلطان حسن