ببخشيد كه آدرس رو اشتباهي وارد كردم
ماجرا پشت ماجرا
سلام كارت عاليه پست قبلي را در كامنت بخوان از خودم هست راستي به وبلاگ ماجراهاي سعيد هم يه سري بزن
http://dastan623.persianblog.com/
سلام
ماشاءالله خداوند ياريتان كند
يه روز در دفتر امام جمعه يكي از شهرستان ها بودم ديدم يه خانومي بزرگسال با يك پسر جوان خوشتيپ با يه دختر خانوم وارد شدند خانوم اومده بود شكايت پسره را مي كرد اين پسر مدتي است با دخترم عقد كرده و هنوز خونه ندارند فعلا خونه ما رفت و اومد مي كنه اما آخه دانشجو ست اما مدتي است دخترم رو كتك مي زنه همانجا ديدم دعواشون شد مادره فحش مي داد به پسره و مي گفت آخه تو اونوقتي كه با دختر من تو پارك آشناشدي خيلي قربون صدقه اش مي رفتي عاشقتم دوست دارم وچميدونم از اين حرفها حالا چرا دخترم رو كتك مي زني و.....
همونجا بود كه به نقص ازدواج هايي كه منشا اون دوستي توي پارك باشه از نزديك بيشترآشنا شدم و كاملا لمس كردم بعضي وقتها دخترها فقط به يه خوشتيپي مي رن و بس و....